عجب حکایتی دارد این آب و آتش!

یکی به آب می زند، سر از آتش درمی آورد و دیگری را به آتش می کشند، آب حیات نصیبش می شود. شگفتی این حکایت وقتی به اوج می رسد که آب از تنور بجوشد و آنگاه که هوای آتش بار آب نما شود.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ منتظران در جدیدترین نوشته خود آورده است:

یکی به آب می زند، سر از آتش درمی آورد و دیگری را به آتش می کشند، آب حیات نصیبش می شود. شگفتی این حکایت وقتی به اوج می رسد که آب از تنور بجوشد و آنگاه که هوای آتش بار آب نما شود.

قوم نوح علیه السلام صدها سال پیام هدایت الهی را از زبان او شنیدند و جز عده محدودی ایمان نیاوردند.

هنگامی که این پیامبر الهی برای آنان سخن می گفت انگشت به بر گوش فشرده و لباس بر سر می کشیدند جَعَلُواْ أَصَابِعَهُمْ فىِ ءَاذَانهِِمْ وَ اسْتَغْشَوْاْ ثِیَابهَُم 1 و خلاصه چیزی از بی ادبی به ساحت آن مرد الهی فروگذار نمی شدند.

تا اینکه دیگر هیچ امیدی به هدایت آنان باقی نماند؛ نه در خود آنها و نه در نسلشان وَ لَا یَلِدُواْ إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا 2. نوح علیه السلام به اذن الهی دست به دعا برداشت و برچیده شدن بساط آن معاندان لجوج را از خدا مسألت کرد وَ قَالَ نُوحٌ رَّبّ‏ِ لَا تَذَرْ عَلىَ الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِینَ دَیَّارًا .3

دعای نوح علیه السلام مستجاب و عذاب الهی بر آن قوم لجوج مستقر شد.

نوح علیه السلام مامور شد تا برای نجات مومنان قومش کشتی بسازد فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْك 4. ساخت کشتی به پایان رسید. در آن نواحی آبی که در خور کشتی رانی باشد نبود همین امر بر کفر کافران افزود که ناگهان آب فراوانی جوشید و خروشید؛ آنهم از جایی که کسی فکر آن را نمی کرد. گویا قرار هم بر این بود که عذاب آنها را غافلگیر کند. آب از تنور آتش فوران کرد فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّور .5

آبی که تمام کافران را درخود غرق کرد و به حیات نحس آنان پایان داد مِّمَّا خَطِیَتهِِمْ أُغْرِقُواْ .6

ادامه آیه شریفه از حقیقتی شگفت پرده بر می دارد فَأُدْخِلُواْ نَارًا فَلَمْ یجَِدُواْ لهَُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصَارًا.

علامه طباطبایی (ره) در توضیح این آیه می نویسد: قوم نوح به خاطر معاصى و ذنوبشان به وسیله طوفان غرق شده و داخل آتشى شدند كه با هیچ مقیاسى نمى‏توان عذابشان را اندازه‏گیرى كرد و در آیه نظم لطیفى بكار رفته و آن این است كه میان غرق شدن به وسیله آب و سوختن به وسیله آتش جمع شده است.

و مراد از" آتش" در آیه شریفه، آتش برزخ است كه مجرمین بعد از مردن و قبل از قیامت در آن عذاب مى‏شوند؛ نه آتش آخرت و این آیه خود یكى از ادله برزخ است‏ .7
چه بسیار تشنگانی که در پی سرابند و چون به آن می رسند هیچ نمی یابند وَ الَّذینَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً اعمال كافران مانند سرابى است در بیابان كه تشنه آن را آب پندارد و چون به آن نزدیك شود چیزى نیابد

عجیب اینجاست که قرآن می فرماید آنان وارد آب شدند و سوختند. آب دنیا و آتش برزخ. از این گوهر قرآنی بدست می آید که آب و آتش با هم قابل جمعند. تا وارد شونده که باشد!

و اما حکایتی دیگر که داستان ابراهیم علیه السلام است. او را به جرم خداپرستی و مبارزه با شرک و بت پرستی سوار بر منجنیق کرده و به میان آتشی پرتاب کردند که از کین افروخته بودند تا بسوزد و خاکسترش بر باد شود.
 

خطاب آمد که یا نارُ كُونی‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهیمَ 8 ای آتش بر ابراهیم سرد باش و آسیبی به او نرسان. اینهم آتش بود اما آتشی که در آن آب حیات بود برای ابراهیم علیه السلام.

اگر انسان عبد خدا شد بداند که خدا او را به حال خود رها نمی کند و حتی از راه و جایی که هیچ توقع نمی رود او را نجات خواهد داد مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً 9 كسى كه از خدا بترسد خدا برایش راه نجاتى از گرفتاریها قرار خواهد داد.

ولی اگر بنده شیطان شد، از او پیروی کرد و احکام و معارف الهی را به بازی و تمسخر گرفت، نعمت و رحمت خدا برای او تبدیل به نقمت و عذاب خواهد شد؛ مانند کافران قوم نوح علیه السلام که مایه رحمت و برکت الهی چون عذابی مرگبار آنان را در کام خود فرو برد و نابود کرد.

حکایت سوم جریان تشنه ای است که در بیابان گرفتار شده و گرمای سوزان هوا امان او بریده است. به ناگاه درخشش برکه ای از آب زلال، روح امید را در دل او زنده می کند؛ به زانوان بی رمق او توان حرکت می¬دهد و او با شوقی وصف ناپذیر شروع به دویدن می کند.

تا آب راهی نیست. این فاصله را به سرعت طی می کند و ... می رسد.

حالا دیگر از آب خبری نیست. آنچه او گمان کرد که آب است سرابی بیش نبود. انعکاس نور در هوای آتش بار بود که آب نمایی می کرد.

چه بسیار تشنگانی که در پی سرابند و چون به آن می رسند هیچ نمی یابند وَ الَّذینَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً 10 اعمال كافران مانند سرابى است در بیابان كه تشنه آن را آب پندارد و چون به آن نزدیك شود چیزى نیابد.

دقت شود که قرآن نمی فرماید چیزی می یابند اما بی ارزش است بلکه می فرماید اصلا چیزی نمی یابند؛ چه با ارزش و حقیقی و چه بی ارزش و دروغین.

واین مثال کسانی است که قرآن و عترت را به سویی نهاده اند و به دنبال آمال و آرزوهای خیالی خود در حرکتند. دست آخر نتیجه ای از نوع کاذب نصیبشان می شود که مساوی با هیچ است. در نهایت آنان می مانند و گرمای آتش بار و عطشی به طول یک عمر.

عجب حکایتی دارد این آب و آتش!
برچسب ها: وبلاگستان ، باشگاه ، حکایت ، آب ، اتش
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار