اشعار امام خمینی(ره) و رهبر انقلاب ویژه امام زمان(عج)

اينك اي قبله هر قافله و اي «شبروان را مشعله»، در سالروز ولادتت با دلدادگاني از خيل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه مي كنيم:

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران- اينك اي قبله هر قافله و اي «شبروان را مشعله»، در سالروز ولادتت با دلدادگاني از خيل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه مي كنيم:

سر بهار ندارند بلبلان بي تو


دلم قرار نمي گيرد از فغان بي تو
سپند وار ز كف داده ام عنان بي تو
ز تلخ كامي دوران نشد دلم فارغ
ز جام عشق لبي تر نكرد جان بي تو
چون آسمان مه آلوده ام زتنگ دلي
پر است سينه ام از انده گران بي تو
نسيم صبح نمي آورد ترانه شوق
سر بهار ندارند بلبلان بي تو
لب از حكايت شب هاي تار مي بندم
اگر امان دهدم چشم خونفشان بي تو
چو شمع كشته ندارم شراره اي به زبان
نمي زند سخنم آتشي به جان بي تو
ز بي دلي و خموشي چو نقش تصويرم
نمي گشايدم از بي خودي زبان بي تو
عقيق سرد به زير زبان تشنه نهم
چو يادم آيد از آن شكرين دهان بي تو
گزارش غم دل را مگر كنم چو امين
جدا ز خلق به محراب جمكران بي تو

حضرت آيت الله العظمي سيدعلي خامنه اي

روز وصل

غم مخور، ايام هجران رو به پايان مي رود
اين خماري از سر ما مي گساران مي رود
پرده را از روي ماه خويش، بالا مي زند
غمزه را سر مي دهد، غم از دل و جان مي رود
بلبل اندر شاخسار گل هويدا مي شود
زاغ با صد شرمساري از گلستان مي رود
محفل از نور رخ او نورافشان مي شود
هر چه غير از ذكر يار، از ياد رندان مي رود
ابرها از نور خورشيد رخش پنهان شوند
پرده از رخسار آن سرو خرامان مي رود
وعده ديدار نزديك است، ياران مژده باد
روز وصلش مي رسد، ايام هجران مي رود

حضرت امام خميني(ره)



دعاي بسم الله

يك الف- بعد هم سه تا نقطه- اين دعا زود دستتان برسد
مي دهم آب با خودش ببرد، دست آن يار مهربان برسد
احتراماً به سقف خانه دل يك شكاف عميق افتاده
از همين جا اميدوارم كه، دست هايم به آسمان برسد
من تقاضاي يك نظر دارم، نظرم غالباً موافق توست
اين كه كاري ندارد آسان است، هر كه بايد به ميهمان برسد
يك الف- بعد هم سه تا نقطه- جمعه آمد مسيح بفرستيد
احتراماً ز عشق، مي خواهم تا به اوضاع مردگان برسد
نامه ها پشت نامه- اما او...- وحده لااله الاهو
با شما هم عقيده هستم من، كارد بايد به استخوان برسد
شنبه، يكشنبه، دوشنبه گذشت، رودها نامه اي نياوردند
آنچه را از تو خواستم مگذار، پاسخش دست ديگران برسد
رزيتا نعمتي

نجوا

سالار وقت آمدنت دير شد، بيا
اين دل در انتظار فرج پير شد بيا
ديدم به خواب آمدي از جاده هاي دور
گفتا دلم كه خواب تو تعبير شد، بيا
اين جمعه هم گذشت و ليكن نيامدي
آيات غربتم همه تفسير شد بيا
افسرده ام بدون تو، باور نمي كني؟
عشقم اسير قسمت و تقدير شد، بيا
گفتي كه پاك كن دلت از هر چه غير ماست
قلبم به احترام تو تطهير شد، بيا
هر شب به ياد خال لبت گريه مي كنم
عكست ميان آيينه تصوير شد، بيا
در دفترم به ياد تو نرگس كشيده ام
نرگس هم از فراق تو دلگير شد بيا
جانم فداي خال لبت نازنين نگار
«ساقي» ز زندگي به خدا سير شد بيا

سميه صفايي مزيد

ديدار يار غايب، داني چه لطف دارد ابري كه در بيابان بر تشنه اي ببارد
اگر...
اگر ابرها تمام 365 روز ببارند
اگر ماشين ها تا هزاره سوم پشت چراغ قرمز بايستند
اگر آدم ها از قلبشان جا سوزني پارچه اي بسازند
تنهاي تنها
سوار بر اسب شعرهايم
روي شيشه هاي غبار گرفته شهر
بي نهايت پرنده مي كشم
و از ميان روزنه چشم هايشان
به تو سلام مي دهم!

گاليا توانگر

به دنبال تو مي گردم
نمي يابم نشانت را
به دنبال تو مي گردم نمي يابم نشانت را
بگو بايد كجا جويم مدار كهكشانت را
تمام جاده را رفتم غباري از سواري نيست
بيابان تا بيابان جسته ام رد نشانت را
نگاهم مثل طفلان زير باران خيره شد بر ابر
ببيند تا مگر در آسمان رنگين كمانت را
كهن شد انتظار اما به شوقي تازه، بال افشان
تمام جسم و جان لب شد كه بوسد آستانت را
كرامت گر كني اين قطره ناچيز را شايد
كه چون ابري بگردم كوچه هاي آسمانت را
الا اي آخرين طوفان! بپيچ از شرق آدينه
كه دريا بوسه بنشاند لب آتش نشانت را

حسين اسرافيلي

سرود رود

اي جلوه اي ز پرتو حسنت بهارها
وي آيتي ز چهره تو لاله زارها
ابريشم نگاه رئوفت بهشت عشق
چشمت مدار گردش ليل و نهارها
هر دم شميم زلف تو را مي پراكند
دست نسيم با نفس سبزه زارها
بوي گل و نسيم صبا و سرود رود
دارند بر ارادت تو افتخارها
با ياد چشم تو شكند بغض ابرها
جاري شود به پيچ و خم جويبارها
گر بشنوند بوي وصال تو رفتگان
سر بركشند سبزه صفت از مزارها
عطر طليعه تو در آفاق مي وزد
شايد به سر رسيده دگر انتظارها
تا خاك ما نرفته به باد از غمت بزن
آبي بر آتش دل ما بي قرارها

نصرت الله بيگي درباغي

فروغ بخش شب انتظار

فروغ بخش شب انتظار، آمدني ست
نگار آمدني، غمگسار، آمدني ست
به خاك كوچه ديدار آب مي پاشند
بخوان ترانه شادي كه يار آمدني ست
ببين چگونه قناري زشوق مي لرزد!
مترس از شب يلدا! بهار آمدني ست
صداي شيهه رخش ظهور مي آيد
خبر دهيد به ياران: سوار آمدني ست
بس است هرچه پلنگان به ماه خيره شدند
يگانه فاتح اين كوهسار، آمدني ست

مرتضي اميري اسفندقه

كوچه هاي انتظار

كوچه هاي انتظار
سخن بگوييد
از عابران بي جرم
كه پنهاني
از لاي استغفار كاج هايي مسكوت
به سمت آبخيز انقطاع
چون نسيمي تيزپاي
برهنه از سكوت، شناورند
در آرزوي مرسلي موعود
به افلاك ارتحال

هادي سيه چهره

پلك افق

خوشا جمال و جميل تو اي سپيده صبح
كه جلوه هاي تو پيداست، در جريده صبح
هلا طليعه موعود! جان رستاخيز
بيا كه با تو برويد گل سپيده صبح
به پهندشت خيالم، چمن چمن گل ياس
شكفته شد به هواي گل دميده صبح
گلوي ظلمت شب را دريده خنجر روز
نماي روشن اميد در پديده صبح
دراي! قافله شب دگر نمي آيد
زپشت پلك افق شد شكفته ديده صبح
اگر چه غايبي از ديدگان من، اي خوب!
خوشا به چهره زيباي آفريده صبح
اكبر بهداروند

مثنوي هاي رندانه

هلا روز و شب فاني چشم تو
دلم شد چراغاني چشم تو
بنا را بر اصل خماري نهاد
ز روز ازل باني چشم تو
پر از مثنوي هاي رندانه است
شب شعر عرفاني چشم تو
تويي قطب روحاني جان من
منم سالك فاني چشم تو
دلم نيمه شب ها قدم مي زند
در آفاق باراني چشم تو
شفا مي دهد آشكارا به دل
اشارات پنهاني چشم تو
هلا توشه راه دريادلان
مفاهيم طوفاني چشم تو
مرا جذب آيين آيينه كرد
كرامات نوراني چشم تو
از اين پس مريد نگاه توام
به آيات قرآني چشم تو
سيدحسن حسيني

سرخمّ مي سلامت

همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويي
چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويي؟!
به كسي جمال خود را ننموده اي و بينم
همه جا به هر زباني، بود از تو گفتگويي!
غم و درد و رنج و محنت، همه مستعد قتلم
تو ببر سر از تن من ببر از ميانه، گويي!
به ره تو بس كه نالم، زغم تو بس كه مويم
شده ام ز ناله، نالي؛ شده ام زمويه، مويي
همه خوشدل اين كه مطرب بزند به تار، چنگي
من از آن خوشم كه چنگي بزنم به تار مويي!
چه شود كه راه يابد سوي آب، تشنه كامي؟
چه شود كه كام جويد زلب تو، كامجويي؟
شود اين كه از ترحم، دمي اي سحاب رحمت!
من خشك لب هم آخر ز تو تر كنم گلويي؟!
بشكست اگر دل من، به فداي چشم مستت!
«سر خم مي سلامت، شكند اگر سبويي»
نظري به سوي «رضوان» دردمند مسكين
كه به جز درت، اميدش نبود به هيچ سويي

فصيح الزمان شيرازي

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار