شهرکرد/ 15 رمضان المبارک:

میلاد باسعادت کریم آل طه (علیه السلام)

حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در شب نيمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری قمری در شهر مدينه دیده به جهان گشودند.

باسمه تعالی

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا مُحَمَّدٍ يا حَسَنَ بْنَ عَلِي اَيُّهَا الْمُجْتَبى يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ
يا سَيِّدَنا وَ مَوْلينا، اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا
يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ

*****

طلوع شكوفه سيد جوانان اهل بهشت بر شاخسار آل عبا (ع)، مدینه را چنان نورباران و عطرآگین کرد
که زمین و آسمان، غرق شادی و نشاط شد و فرشتگان را به نظاره نشاند.
آری، ضیافت برکت میلاد سبط اکبر رسول خدا (ص) و کریم اهل بیت (ع)،
نخستين فرزند دلیند علی (ع) و فاطمه (س)، در ماه مبارک رمضان،
که خدا هم آمدنش را به پیامبر (ص) تهنیت و شادباش گفت و به نام زیبای حسن مزینش کرد،
تا جهانیان بدانند که این مولود نورانی، جامع تمام خوبی هاست ...

ای ابامحمد! مولای من! اي مولود خجسته رمضان! ای بدر تمام ماه خدا!
سلام بر تو، که تو تنهاترين فرزند رمضاني، تو که اقیانوس کرامت و سخاوتی، و از دامان کوثر و بوتراب برخاستی ... .

15 رمضان المبارک؛ سالروز ولادت باسعادت و سراسر خیر و برکت سرور جوانان اهل بهشت،
سبط اکبر حضرت خاتم الانبیاء (ص)، امام سخاوتمندان و کریم اهل بیت عصمت و طهارت،
حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
را تبریک، تهنیت و شادباش عرض می نماییم.

*****

حضرت امام حسن بن علی المجتبی (علیه السلام)؛ دومین امام شیعیان جهان و سبط اکبر رسول مکرم اسلام، حضرت خاتم الانبیاء (ص) است. پدر بزرگوارشان؛ حضرت اميرالمؤمنین و امام المتقین، علی ابن ابی طالب (ع) و مادر ارجمندشان؛ حضرت فاطمه زهرا (س)، دختر پيامبر خدا (ص) و مهتر زنان دو عالم است.
امام حسن (ع) در شب نيمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری قمری در مدينه متولد شدند که مادر گرامیشان، سالار بانوان؛ حضرت زهرای اطهر (س) در آن زمان، دوازدهمين بهار زندگى بابرکت خویش را پشت سر نهاده بود.
ایشان ، نخستين پسری بودند که خداوند متعال به خانواده امام علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) عنايت فرمودند.
در آستانه طلوع فرزند دلبند فاطمه زهرا (س)، سفری براى پيامبر گرامى اسلام (ص) پيش آمد. آن حضرت (ص) براى خداحافظی به خانه علی (ع) و فاطمه (س) رفته و ضمن سخنانى، به سفارش هاى لازم در مورد مولود مباركى پرداختند كه به زودى جهان را به نور وجود بافضیلت و شریفشان، نورباران و عطرآگین خواهد ساخت، و از جمله توصيه فرمودند که ؛ او را پس از ولادت در پوشش زرد رنگ قرار ندهند.
پس از رفتن پيامبر اکرم (ص)، نخستين فرزند خانه نور، در روز پرشكوهى ( پانزدهم رمضان سال سوم هجرى ) متولد گردید.

اسماء بنت عميس به همراه بانوان ديگرى، در لحظه ولادت باسعادت امام حسن مجتبى (ع) در آنجا حضور داشت. آنان، مولود مبارک را بی آن كه از توصيه پيامبر گرامى اسلام (ص) آگاه باشند، در پارچه زيبا و تميز زرد رنگی قرار دادند. رسول مکرم اسلام (ص) پس از بازگشت از سفر، به ديدار فاطمه زهرا (س) شتافت و به بانوان حاضر فرمود: فرزندم را بياوريد. و پرسيد كه نامش را چه برگزيده‏ايد؟
فاطمه (س) پيش از آن به پدر گرانمایه نوزاد و همسر گرامی خود؛ امام علی (ع) پيشنهاد كرده بود كه نامى برای آن حضرت (ع) در نظر گيرد، اما علی (ع)، ضمن احترام به دخت پيامبر (ص)، فرموده بودند که در مورد نامگذارى این نوزاد عزیز، بر رسول خدا (ص) و بر پيشواى بزرگ توحيد، پيشى و سبقت نخواهد گرفت.
در اين وقت، رسول خدا (ص) تشریف آورده و كودک را به آن حضرت (ص) تقديم داشتند. رسول مکرم اسلام (ص) پس از آنكه او را در آغوش گرفت، فرمود: مگر فراموش كرديد كه از شما خواستم او را پس از ولادت، در پوشش زرد قرار ندهيد؟ سپس آن پوشش را از این مولود مبارک برگرفت و پوشش سپيدى بر او افكند و رو به اميرمؤمنان، علی (ع) نمود و پرسيد: نامش را چه برگزيده‏ايد؟ امام علی (ع) فرمود: ما هرگز در گزينش نام فرزندمان بر شما پيشى نمى‏گيريم. پيامبر گرامى (ص) هم فرمودند: من هم بر پروردگار بزرگ خويش پيشى نمى‏گيرم.

در اين لحظات، خداى تبارک و تعالى به جبرئيل؛ فرشته وحى، فرمود كه : « براى بنده محبوب و پيامبر برگزيده‏ام، فرزندی متولد شده ، از اين رو ، به نزد وى برو و سلامش برسان و تبريک و تهنيت گوى و به وى بگو : براستى كه على نزد تو به منزله هارون است برای موسى، پس نام فرزند هارون را برای او برگزين. »
جبرئيل فرود آمد، و مراتب تبريك و تهنيت پروردگار هستى را به پيامبر خدا (ص) رسانيد و گفت : « اى پيامبر خدا ! پروردگارت دستور داده است كه اين مولود مبارك را به نام فرزند هارون نامگذارى كنيد. ». رسول خدا (ص) پرسيدند: « نام پسر هارون چه بود؟ » فرشته‏ وحى گفت: « او شبير نام داشت. » پيامبر (ص) فرمود: « من به زبان عربى سخن مى‏گويم. »، جبرئیل گفت : « نامش را حسن بگذار. » لذا پيامبر اکرم (ص)، نام آن پاره ماه و نوزاد گرانقدر را « حسن » نهادند. در گوش راست او اذان و در گوش چپش، اقامه خواند و با نام و ياد خدا، قرين ساخت.
سپس ( در برخى از روايات ؛ در روز هفتم ) براى این نوزاد جديد و مبارک، دو رأس قوچ كبودرنگ را قربانی ( عقيقه ) فرمود. ( و يك ران يكى از آنها را همراه يک دينار به قابله داد. )، سر مبارک نوزاد را تراشيد و هم وزن موی سرش ـ که يک درم و چيزی افزون بود. ـ نقره به عنوان صدقه به فقرا، مستمندان و بينوايان داد. پيامبر اکرم (ص) ، سپس سر نورانى این نوزاد را به ماده‏ خوشبو و عطرآگينى كه از زعفران و چيزهايى مشابه تركيب شده بود، معطر فرمود. سرانجام این نوزاد عزیز را بوسه باران و مورد مهر وصف‏ناپذير خويش قرار دادند.

پیامبر اکرم (ص)، کنيه امام حسن (ع) را هم « ابومحمد » نهاد و اين تنها کنيه اوست. لقب های امام حسن (ع) هم؛ سبط، سيد، زکي و مجتبی است که « مجتبي » از همه معروف تر می باشد. ضمناً امام حسن مجتبی (ع) به « کریم اهل بیت (ع) » نیز مشهور هستند.
پيامبر اکرم (ص) به امام حسن (ع) و برادرش امام حسين (ع) علاقه خاصی داشت و بارها مي فرمود؛ « حسن و حسين فرزندان منند. » 
تا پيامبر اسلام (ص) در حیات مبارک بودند، امام حسن (ع) و برادرش حسين (ع) در کنار آن حضرت (ص) جای داشتند، گاهی  آنان را بر دوش خود سوار مي فرمودند، مي بوسيدند و مي بوييدند.
امام حسن (ع)، حدود بیش از 7 سال، زمان جد بزرگوارش (ص) را درک و در آغوش مهر آن حضرت (ص) به سر برد و پس از رحلت پيامبر (ص) که با رحلت مادر ارجمندش حضرت فاطمه (س) دو يا سه ماه بيشتر فاصله نداشت، تحت تربيت پدر بزرگوار خود، امام علی (ع) قرار گرفت.
امام حسن (ع) در سن 27 سالگی و پس از حادثه دهشتناک ضربت خوردن پدر بزرگوار خود (ع) در مسجد کوفه و شهادت آن بزرگوار در 21 رمضان سال 40 هجری قمری، به امر خدا و طبق وصيت آن حضرت (ع)، به مقام امامت رسيد. مدت امامت آن حضرت (ع)، 10 سال به طول انجامید و نزديک به 6 ماه هم به اداره امور مسلمين پرداخت.

 

 

در اين مدت ، معاويه که دشمن سرسخت امام علی (ع) و خاندان آن امام همام (ع) بود و سال ها به طمع خلافت ( در آغاز به بهانه خونخواهی عثمان و در آخر، آشکارا به طلب خلافت ) جنگيده بود، به عراق که مقر خلافت امام حسن (ع) بود، لشکر کشيد و جنگ را آغاز کرد.
پس از شهادت امام علی (ع) و سخنرانی امام حسن (ع) در مسجد کوفه، مردم ( همه مردم کوفه ، مدائن ، عراق و حجاز و يمن ) با شوق و رغبت با ایشان بيعت کردند، جز معاويه که خواست از راهی ديگر برود و با آن حضرت ، همان رفتاری را پيش گيرد که با پدرش علی (ع) در پيش گرفته بود.
دوره کوتاه مدت خلافت آن حضرت، همچون دوره خلافت پدرش امام علی (ع)، آکنده از فعالیت منافقان، خیانت کاران و جاسوسان ( به حد اعلای خود ) بود که با فعالیتشان، مانع از پیروزی قاطع امام (ع) شدند.
از طرفی، معاویه به مقابله با امام حسن (ع) برخاسته بود و از سوی دیگر؛ در پی جنگ های سه گانه امام علی (ع) و به شهادت رسیدن بیشترین یاران با وفای اهل بیت (ع)، مانند مالک اشتر، محمد بن ابی بکر و ...، اوضاع برای سپاه اسلام بسیار دشوار شده بود.
روش زندگی و حکومت امام حسن مجتبی (ع) که شرايط رهبری را در خود جمع داشت، در دوران اقامتش در کوفه، او را قبله نظر، محبوب دل ها و مايه اميد کسان ساخته بود. امام (ع) کارها را نظم داد و واليانی برای شهرها تعيين فرمود و انتظام امور را بدست گرفت، اما زمانی نگذشت که عده زيادی از افراد، چون امام حسن (ع) را مانند پدرش در اجرای عدالت و احکام و حدود اسلامی قاطع ديدند، با نفوذ به توطئه های پنهانی دست زدند و حتی در نهان به معاويه نامه نوشتند و او را به حرکت به سوی کوفه تحريک و ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علی (ع) نزديک شود، آن حضرت (ع) را دست بسته تسليم او نموده یا ناگهان ایشان را به شهادت می رسانند.
خوارچ نيز بخاطر وحدت نظری که در دشمنی با حکومت آل علی (ع) داشتند، در اين توطئه ها با آنها همکاری کردند. در برابر اين عده منافق، شيعيان علی (ع) و جمعی از مهاجر و انصار بودند که به کوفه آمده و در آنجا سکونت اختيار کرده بودند. اين بزرگمردان مراتب اخلاص و صميميت خود را در همه مراحل همراهی با امام (ع) ثابت نمودند. امام حسن (ع) وقتی طغيان و عصيان معاويه را در برابر خود ديد، با نامه هايی، او را به اطاعت و عدم توطئه و خونريزی فرا خواند، ولی معاويه در جواب آن حضرت (ع)، تنها به اين امر استدلال می کرد که ؛ من درحکومت ، از تو با سابقه تر و در ا ين امر ، آزموده تر و به سال از تو بزرگترم !!!
معاويه، گاهی در نامه های خود، با اقرار به شايستگی امام حسن (ع) می نوشت : " پس از من ، خلافت از آن توست. زيرا تو از هر کس بدان سزاوارتری. " و آخرين جوابی که به فرستادگان امام حسن (ع) داد ، اين بود که؛ " برگردید، ميان ما و شما، به جز شمشير نيست. " و بدين ترتیب؛ دشمنی، سرکشی، توطئه های زهرآگين و گردن کشی علیه امام حسن (ع) از طرف معاويه آغاز شد.
معاويه با ايجاد روح اخلال گری و نفاق، خريداری وجدانهای پست ، پراکندن انواع دروغ و انتشار روحيه يأس در مردم سست ايمان در مواقع مناسب، اوضاع را به نفع خود سوق می داد و از سوی ديگر، همه سپاهيانش را به بسيج عمومی فراخواند. امام حسن (ع) هم تصميم خود برای پاسخ به ستيزه جويی معاويه را دنبال و رسماً اعلام جهاد فرمود.

اگر در لشکر معاويه، کسانی بودند که به طمع زر آمده و مزدور دستگاه حکومت شام بودند، اما در لشکر امام حسن مجتبی (ع)، چهره های تابناک شيعيانی مانند؛ حجر بن عدي، ابوايوب انصاري، عدی بن حاتم و ... ديده مي شد که به تعبير امام حسن (ع)؛ " يک تن از آنان، افزون از يک لشکر بود. " اما در برابر اين بزرگان، افراد سست عنصری نيز بودند که جنگ را با گريز جواب می دادند، در نفاق افکنی توانايی داشتند و فريفته زر و زيور دنيا مي شدند. امام حسن (ع) از آغاز اين ناهماهنگی، بيمناک بودند.
اگر خیانت برخی از یاران و سپاهیان آن حضرت نبود، معاویه هرگز فرصت آن را پیدا نمی کرد که به اهداف شوم و ضد اسلامی خود برسد. در این میان اقدامات برخی از یاران و سپاهیان امام حسن مجتبی (ع) نه تنها جلوی معاویه را نگرفت، بلکه او را در رسیدن به اهداف شومش تحریص نمود.

مجموع نيروهای نظامی عراق را 350 هزار نفر نوشته اند. امام حسن (ع) با وجود تمام این شرائط، تصمیم نهایی برای جنگ با معاویه را در سخنرانی خود در مسجد کوفه اعلام و سپاهيان را به عزيمت به سوی " نخيله " تحريض فرمودند. اما مردم کوفه ، آن قدر در رفتن به جنگ سستی کردند، تا اینکه عدی بن حاتم که پیرمردی بود به عنوان نخستین نفر به پا خواست و جملاتی به کوفیان گفت و به تنهایی و به اطاعت از فراخوان امام، پای در رکاب نهاد، فرمان امام را اطاعت کرد و عازم پادگان نخیله شد و به دنبال او، عده ای نيز از او پيروی کرده و به راه افتادند. امام حسن مجتبی (ع) پس از فراخوان نبرد بر علیه شامیان، متوجه جاسوسانی از سوی معاویه در کوفه و بصره شد، که پس از شناسایی این دو نفر، دستور قتل آنان را صادر و به دنبال آن در نامه ای به معاویه، اين چنین نوشت: " ... گویا خواهان جنگ هستی، بزودی آن را دیدار خواهی کرد، پس چشم به راه باش ... . "
اما برنامه معاویه به طور دیگری طراحی شده بود. گرچه در ظاهر او نیز سپاهی فراهم ساخته و به سوی کوفه حرکت کرده بود.
ولی نقشه معاویه آن بود که حضرت امام حسن (ع) را مخفیانه به شهادت برساند و بدون دردسر به هدف شوم خود برسد، به همین منظور 4 نفر تروریست منافق ( به نام های عمرو بن حریث، اشعث بن قیس، حجر بن الحارث و شبث ربعی ) را اغواء و جداگانه به این کار مأمور نمود. امام حسن (ع) خیلی زود از این توطئه آگاه شد و در زیر لباس هایشان زره پوشیدند. یکی از این منافقین، امام (ع) را در موقع نماز، هدف قرار داد اما چون زره از نفوذ تیر در بدن امام (ع) جلوگیری نمود، نتوانست کاری از پیش ببرد. طرح دیگر معاویه هم استفاده از شگردی بود که در صفین او را به پیروزی رساند. به همین منظور سعی کامل نمود تا در میان یاران و سپاهیان امام (ع) نفوذ کند.
عبيداله بن عباس را که از خويشان امام و از نخستين افرادی بود که مردم را به بيعت امام تشويق کرد، با 12 هزار نفر به " مسکن " که شمالی ترين نقطه در عراق هاشمی بود، اعزام فرمود. اما وسوسه های معاويه او را تحت تأثير قرار داد و معاويه، مطمئن ترين فرمانده امام (ع) را در مقابل يک ميليون درم که نصفش را نقد پرداخت، به اردوگاه خود کشاند. این در حالی بود که در دوره امام علی (ع)، فرستاده معاویه به مکه، 2 فرزند خردسال عبیداله بن عباس را سر بریده بود. در نتيجه 8 هزار نفر از 12 هزار نفر سپاهی نيز به دنبال او به اردوگاه معاویه شتافته و دين خود را به دنيا فروختند.
با فرار عبيداله ابن عباس و ديگر فرماندهان سپاه امام حسن (ع)، شرايط بسيار نامطلوبي پديد آمد، پس از عبيداله بن عباس، نوبت فرماندهی به قیس بن سعد بن عباده انصاری رسید. ولی وسوسه های معاویه درخصوص قیس کارساز نشد، اما لشکريان معاويه و منافقان با شايعه مقتول شدن او، روحيه سپاهيان امام حسن (ع) را تضعيف نمودند.
امام حسن (ع) كه براي جمع آوري سپاه به مدائن رفته بودند، نه تنها موفق به انجام اين كار نشدند، بلكه عده ای از سپاهیانش بر او شوریده، به خيمه اش ريخته و به غارت پرداختند، آنان حتي سجاده زيرپاي حضرت (ع) را ربودند و عبدالرحمن ازدی، ردای آن حضرت (ع) را از دوشش كشيد،‌ لذا حضرت امام حسن (ع) بدون اینکه ردایی بر تن داشته باشد، سوار اسب شده و در ساباط به راه افتاد. همین که به جای تاریکی ( مظلم ساباط ) رسید، ناگاه یکی از خوارج تروريست به نام جراح بن سنان پيش آمد،‌ لگام اسب حضرت (ع) را گرفت و گفت: " حسن، تو نیز همانند پدرت کافر شدی! " و خنجری مسموم به ران مبارک حضرت (ع) زد كه تا استخوان شكافته و جراحتی سخت در ران ایشان پديد آمد و این ضربت، به طوری سهمگین بود که حضرت (ع) بسیار رنجور و بیمار گشتند.
عده ای از کارگزاران معاويه که به مدائن آمده و با امام حسن (ع) ملاقات کردند، نيز زمزمه پذيرش صلح توسط امام (ع) را در بين مردم شايع کردند.
بالاخره همان عواملی که امام علی (ع) و سپاهش را در مقابل معاویه متوقف ساخت، دوباره کارساز شد و " صلح " را بر امام حسن (ع) تحمیل ساخت و وضعی برای امام (ع) پيش آمد که جز " صلح " با معاويه ، راه حل ديگری نمانده بود. البته امام حسن (ع) مقاومت زیادی نمود، ولی موقعی تن به صلح داد که یارانش از پیرامونش متفرق شدند و او را تنها گذاردند.
بهرحال معاويه وقتی وضع را مساعد يافت، به امام حسن (ع) پيشنهاد صلح کرد. امام حسن (ع) جهت مشورت با سپاهيان خود، خطبه ای ايراد فرمود و آنها را به جانبازی و يا صلح ـ يکی از اين دو راه ـ تحريک و تشويق فرمود. عده زيادی خواهان صلح بودند. عده ای نيز با زخم زبان خود ، آن امام معصوم (ع) را آزردند. سرانجام پيشنهاد صلح معاويه ، مورد قبول امام حسن (ع) واقع شد. البته معلوم بود کسی چون معاويه، دير زمانی پای بند تعهدات صلح نخواهد ماند و در آينده نزديکی آنها را يکی پس از ديگری، زير پای خواهد نهاد و در نتيجه ماهيت ناپاک معاويه و عهد شکنی های او و عدم پای بندی او به دين و پيمان، بر همه مردم آشکار خواهد شد.
امام حسن (ع) هم با پذيرش صلح، از بردار کشی و خونريزی که هدف اصلی معاويه بود و مي خواست ريشه شيعه و شيعيان آل علی (ع) را به هر قيمتی قطع کند، جلوگيری فرمود.
بدين صورت، چهره تابناک امام حسن (ع) ـ چنان که جد بزرگوارش رسول خدا (ص) پيش بينی فرموده بودند ـ به عنوان " مصلح اکبر " در افق اسلام نمودار گشت. معاويه در پيشنهاد صلح، هدفی جز ماديات محدود نداشت و مي خواست که بر حکومت استيلا پیدا کند. اما امام حسن (ع) بدين امر راضی نشد، مگر بدين جهت که مکتب خود و اصول فکری خود را از انقراض محفوظ بدارد و شيعيان را از نابودی برهاند.
از شرط هايی که در پیمان صلح مذکور آمده بود و خدا و رسول خدا (ص) و عده زيادی را بر آن شاهد گرفته بودند، چنین است؛ " معاويه موظف است در ميان مردم ، به خدا و کتاب و سنت رسول خدا (ص) و سيرت خلفای شايسته عمل کند و بعد از خود ، کسی را به عنوان خليفه تعيين ننمايد و مکری عليه امام حسن (ع) و اولاد علی (ع) و شيعيان آنها در هيچ جای کشور اسلامی نينديشد و نيز سب و لعن بر علی (ع) را موقوف دارد و ضرر و زيانی به هيج فرد مسلمانی نرساند ... "
سپس معاويه با افرادی به کوفه آمد تا قرارداد صلح ، در حضور امام حسن (ع) اجرا شود و مسلمانان در جريان امر قرار گيرند. سيل جمعيت به سوی کوفه روان شد. ابتدا معاويه بر منبر آمد و سخن گفت. از جمله آنکه: " هان ای اهل کوفه! می پينداريد که به خاطر نماز و روزه و زکات و حج با شما جنگيدم ؟ ... به جنگ بر خواستم که بر شما حکمرانی کنم و زمام امر شما را بدست گيرم ، و اينک خدا مرا بدين خواسته نايل آورد، هر چند شما خوش نداريد، اکنون بدانيد هر خونی که در اين فتنه بر زمين ريخته شود، هدر است و هر عهدی که با کسی بسته ام، زير دوپای من است. "
بدين طريق، معاویه عهد نامه ای را که خود نوشته، پيشنهاد کرده و پای آنرا مهر نهاده بود، زير پا نهاد و چه زود خود را رسوا کرد !!
امام حسن بن علی (ع) هم با شکوه و وقار امامت ـ چنانکه چشم ها را خيره و حاضران را به احترام وادار مي کرد. ـ بر منبر آمد و خطبه تاريخی مهمی ايراد فرمود. پس از حمد و ثنای خداوند جهان و درود فراوان بر رسول الله (ص)، فرمود: " ... به خدا سوگند، من اميد مي دارم که خيرخواه ترين خلق برای خلق باشم و سپاس و منت خدای را که کينه هيچ مسلمانی را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسند و ناروا برای  هيچ مسلمانی نيستم ..." سپس فرمود: " معاويه چنين پنداشته که من او را شايسته خلافت ديده ام و خود را شايسته نديده ام. او دروغ می گويد. ما در کتاب خدای عزوجل و به قضاوت پيامبرش، از همه کس به حکومت اولي تريم و از لحظه ای که رسول خدا وفات يافت ، همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ايم. "، آنگاه به جريان غدير خم و غصب خلافت پدرش امام علی (ع) و انحراف خلافت از مسير حقيقی اشاره کرد و فرمود: " اين انحراف سبب شد که بردگان آزاد شده و فرزندانشان ـ يعنی معاويه و يارانش ـ نيز در خلافت طمع کردند. "
امام حسن (ع)، پس از انجام صلح تحمیلی با معاویه، حکومت کوفه را رها نموده و بعد از چند روزی، آماده حرکت به مدينه شدند. معاويه به اين ترتيب، خلافت اسلامی را در زير تسلط خود آورده، وارد عراق شد و در سخنرانی عمومی رسمي، شرايط صلح را زير پا نهاد.
با این حال، معاویه، آن حضرت (ع) را به حال خود رها نکرد، با تمام توان، او را با جاسوسان و عمال خود زیر نظر گرفت و از هر راه ممکن، سخت ترين فشار و شکنجه را بر اهل بيت (ع) و شيعيان ايشان روا داشت.

امام حسن (ع) در تمام مدت امامت خود که 10 سال طول کشيد، در نهايت اختناق زندگی کرد و هيچ گونه امنيتی نداشت، حتی  در خانه خود نيز در آرامش نبود. سرانجام در 28 صفر سال 50 هجری قمری و در سن 47 سالگی به اغواء و تحريک معاويه و به دست همسر خود ( جعده )، بواسطه آب زهرآلودی مسموم و به شهادت رسیدند.
پیکر مطهر آن حضرت (ع) به دلیل توطئه و مخالفت دشمنان برای دفن در مسجد پیغمبر (ص)، در قبرستان بقیع ( در مدینه ) دفن گردید که حتی دشمنان و بدخواهان اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، از تیرباران و زدن قریب به 40 تیر بر بردن مبارک و تابوت آن حضرت (ع) هم دریغ نکردند.
همسران امام حسن مجتبی (ع)؛ ام الحق ( دختر طلحه بن عبيداله )، حفصه ( دختر عبد الرحمن بن ابی بکر )، هند ( دختر سهيل بن عمد ) و جعده ( دختر اشعث بن قيس ) و فرزندان آن حضرت (ع) نیز از دختر و پسر، 15 نفر به نام های؛ زيد، حسن، عمرو، قاسم، عبدالله، عبدالرحمن، حسن اثرم، طلحه، ام الحسن، ام الحسين، فاطمه، ام سلمه، رقيه، ام عبدالله و فاطمه هستند.


 در باغ ولایت، گل خوشبوست، حسن (ع) 
سرو چمن گلشن مینوست، حسن (ع).
نومیـــد مشـــو ز درگـــه احســانـش 
زیرا که کریم اهل بیت است، حسن (ع).

*****

الّلهُمَّ ارْزُقْنا زِيارَتَهُ وَ شَفاعَتَهُ وَ اجعَلنَا مِن خَیرِ شِیعَتِهِ وَ مُحِبِّیهِ ...

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.