تفسیر آیات7-10سوره نساء

خواندن معنا و تفسير آيات قرآن كريم، به فهم درست آن و عملی كردن دستورات الهی در زندگی‌مان كمک می‌كند.

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ قرآن سرتاسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی‌ و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجزه الهی را برای شما آماده می‌كنيم.

سوره نساء چهارمین سوره قرآن کریم است و ۱۷۶ آیه دارد. سوره نساء از نظر ترتیب نزول،بعد از سوره ممتحنه قرار دارد . همانطور که می‌دانیم ترتیب کنونی سوره های قرآن مطابق با ترتیب نزول سوره ها نیست . این سوره در مدینه و پس از هجرت نازل شده است.

 این سوره از نظر تعداد کلمات و حروف طولانی ترین سوره پس از سوره بقره است و نظر به اینکه بحث های فراوانی در مورد احکام زنان در آن آمده، به سوره نساء نامیده شده است .

 فضیلت و خواص سوره نساء

در فضیلت سوره نساء از پیامبر عظیم الشأن اسلام روایت شده است: «هر کس سوره نساء را قرائت کند، مانند آن است که بر همه مؤمنانی که میراثی بر جای گذاشته اند، صدقه داده است و اجری همانند آزاد کردن بنده به او خواهند داد و از شرک به دور بوده و در مشیّت الهی، از کسانی خواهد بود که خداوند از آنها در گذشته است». در کلامی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است: «اگر فردی سوره نساء را روزهای جمعه تلاوت نماید، از فشار قبر در امان خواهد بود.» شیخ طوسی قرائت سوره نساء را بعد از نماز صبح روز جمعه، مستحب دانسته است.

تفسیر آیات7-10سوره نساء

 

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 

لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا

براى مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان [آنان] بر جاى گذاشته‏ اند سهمى است و براى زنان [نيز] از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان [آنان] بر جاى گذاشته‏ اند سهمى [خواهد بود] خواه آن [مال] كم باشد يا زياد نصيب هر كس مفروض شده است (۷)

وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا

و هر گاه خويشاوندان يتيمان و مستمندان در تقسيم [ارث] حاضر شدند [چيزى] از آن را به ايشان ارزانى داريد و با آنان سخنى پسنديده گوييد (۸)

وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا

و آنان كه اگر فرزندان ناتوانى از خود بر جاى بگذارند بر [آينده] آنان بيم دارند بايد [از ستم بر يتيمان مردم نيز] بترسند پس بايد از خدا پروا دارند و سخنى [بجا و] درست گويند (۹)

إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا

در حقيقت كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى ‏خورند جز اين نيست كه آتشى در شكم خود فرو مى ‏برند و به زودى در آتشى فروزان درآيند (۱۰)

 

بيان تفسیر آيات

از اين آيه قانون احكام ارث آغاز مى شود و آيات قبل جنبه مقدمه براى اين تشريع را داشت و قبل از بيان تفصيلى و تك تك مسائل آن، بيانى اجمالى و مجموعى آورده تا به منزله قاعده كلى بوده باشد و بفهماند كه بعد از ثبوت ولادت يك فرد از فردى ديگر و يا خويشاونديش با او ديگر كسى به طور ثابت و دائم از ارث محروم نيست و ديگر مثل ايام جاهليت اطفال صغير ميت و زن او از ارث محروم نيست و علاوه بر اثبات اين قاعده مردم را تحذير هم كرد؛ از اينكه يتيمان مردم را از ارث محروم نكنند كه بى بهره كردن يتيم از ارث مستلزم آن است كه ساير ورثه، اموال آنان را به ظلم بخورند و در جاى ديگر اين نهى را تشديد كرده بود و با اين بيانات مساله رزق دادن يعنى دادن سهمى از اموال ميت به خويشاوندان و ايتام و مساكين را در صورتى كه هنگام تقسيم ارث حاضر باشند، بيان كرد و فرمود: به اينان هر چند وارث نيستند سهمى از مال بدهيد.

للرّجال نصيب ممّا ترك الوالدان و الاقربون...

كلمه (نصيب) به معناى بهره و سهم است و اصل آن از (نصب) است كه به معناى بپا داشتن است. بهره و سهم را به اين مناسبت نصيب خوانده اند كه هر سهمى هنگام تقسيم از ساير اموال جدا مى شود تا با آن مخلوط نگردد و كلمه (تركه) به معناى مالى است كه بعد از مرگ يك انسان از او باقى مى ماند كانه ميت آن را ترك مى كند و سپس از دنيا كوچ مى نمايد. پس استعمال اصلى اين كلمه استعاره اى بوده و به تدريج متداول و معمول شده و كلمه (اقربون) به معناى خويشاوندان است كه نسبت به انسان قريب و نزديك هستند و اگر در ميان (اقربا) و (اولى القربى) و (اقربون ) و امثال آنها در اينجا كلمه (اقربون) را انتخاب كرد، براى اين بود كه دلالت كند بر ملاك ارث و اينكه اگر وارث، ارث مى برد به خاطر نزديك بودن به ميت است، در نتيجه هركس كه نزديك تر است در بردن ارث مقدم تر است كه انشاءالله بحثش در تفسير جمله (آباوكم و ابناوكم لا تدرون ايهم اقرب لكم نفعا)، مى آيد و كلمه (فرض) به معناى قطع هر چيز محكم و جدا كردن بعضى از آن، از بعضى ديگر است و به همين جهت در معناى (وجوب) استعمال مى شود، براى اينكه انجام دادنش واجب و امتثال امرش قطعى و معين است و نه مردد در اينجا نيز سهم و نصيبى كه فرض شده ادايش معين و قطعى است.

تاسيس قانون كلى ارث و زمينه سازى براى تشريع حكم وراثت

در اين آيه شريفه حكمى كلى و سنتى جديد تشريع شده كه در اذهان مكلفين غير مأنوس و ناآشنا است؛ چرا كه مساله وراثت، آنگونه كه در اسلام تشريع شده هيچ نظيرى نداشته است بلكه عادات و رسوم بر اين جارى بود كه عده اى از وراث، محروم از ارث باشند و اين مرام آنقدر رايج بود كه گویى يك طبيعت ثانوى براى مردم به وجود آمده است. به طورى كه اگر خلاف آن را مى شنيدند عواطفشان تحريك مى شد (البته عواطف كاذبى كه در اين مورد داشتند).

 

 

و به همين جهت خداى تعالى قبل از تشريع حكم وراثت، براى اينكه عواطف كاذب آنان جريحه دار نشود و زمينه پذيرش قانون ارث اسلامى در آنان به وجود آيد؛ نخست حب فى اللّه و ايثار دينى را در بين مؤمنين تحكيم نموده و بين آنان عقد اخوت و برادرى برقرار كرد و سپس توارث بين دو برادر را تشريع نمود و سرانجام بدين وسيله رسمى را كه قبلا در ارث بردن وجود داشت نسخ كرد و مؤمنين را از تعصب ريشه دار و قديمى نسبت به آن رسوم و عادات نجات داد.

آنگاه، بعد از آنكه استخوان بندى دين محكم شد و حكومت دين روى پاى خود ايستاد، توارث بين ارحام را تشريع كرد. اسلام قانون ارث را زمانى تشريع كرد كه عده اى كافى از مؤمنين آن تشريع را با بهترين وجه لبيك گفتند.

و با اين مقدمه اى كه از نظرتان گذشت، واضح شد كه آيه شريفه، در مقام تصريح و برطرف كردن هر گونه شبهه و توهم است و خواسته است با جمله : (للرجال نصيب ممّا ترك الوالدان و الاقربون ) يك قانون و قاعده كلى تاسيس كند و بنابراين حكم اين آيه مطلق بوده و به حالى از احوال يا به وصفى از اوصاف و... مقيد نيست، همچنانكه موضوع اين حكم نيز كه مردان باشند، عام است و به هيچ خصوصيت متصلى تخصيص نخورده است. در نتيجه مردان آينده يعنى پسران صغير هم مانند مردان فعلى نصيب مى برند.

بعد از تاسيس آن قاعده مى فرمايد: (و للنساء نصيب ممّا ترك الوالدان و الاقربون ) اين جمله نيز مانند جمله قبلى تاسيس قاعده است و نيز مانند آن عام است و شائبه هيچ تخصيصى در آن نيست در نتيجه شامل همه زنان مى شود بدون هيچ تخصيصى و يا تقييدى.

نكته اى كه تذكرش لازم است، اين است كه در جمله اول عبارت (ممّا ترك الوالدان و الاقربون) را آورده بود و جا داشت در جمله دوم به آوردن ضمير اكتفا نموده و بفرمايد: (و للنساء نصيب منه ) (براى مردان سهمى است از اموالى كه پدران و مادران و خويشاوندان بجا مى گذارند و براى زنان نيز سهمى است از آن ) ولى اينطور نفرمود بلكه دوباره عبارت : (ممّا ترك الوالدان و الاقربون ) را آورد و اين به خاطر آن بود كه حق تصريح و فاش گویى را ادا كرده باشد. و جاى هيچ ترديدى باقى نگذارد. و باز به همين منظور عبارت : (ممّا قل منه او كثر) را اضافه كرد تا بيشتر توضيح داده باشد و بفهماند: (به صرف اينكه ارث فلان مسلمان اندك است نبايد باعث شود كه در تقسيم آن مسامحه كنند).

و در آخر فرمود: (نصيبا مفروضا) و با در نظر گرفتن اينكه (نصيبا) تا آخر حال از كلمه (نصيب )مى باشد چون هر چند كه آن كلمه به معناى سهم و قسمت است، ولى معناى مصدرى نيز در آن نهفته است در نتيجه اين حال از نظر معنا تاكيدى بر روى تاكيد و زيادتى در تصريح و رفع ابهام است، ابهام از اينكه سهام ارث مشخص شده و قطعى است، نه اشتباهى در آن وجود دارد و نه ابهامى.

دو جهت در آيه ارث مورد استدلال است : عام بودن آن، عدمعول در فرائض

و به خاطر اين دو جهت : يعنى (عموميت حكم آيه ) و (نبودن ابهام در آن )، به اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه حكم ارث عموميت دارد و حتى شامل تركه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) هم مى شود (اين سخن در مقابل كسانى كه به استناد حديثى جعلى گفته اند: اموال رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بعد از رحلتش صدقه است (مترجم ) ).

و نيز استدلال كرده اند بر اينكه در فرائض يعنى سهام معين شده عول نيست (در مقابل كسانى كه قائل به عول در فرائضند يعنى مى گويند: هر جا سهام وارثان از مال بيشتر شد، سهام را خردتر مى كنيم تا نقيصه به همه سهام وارد شود مثلا اگر زنى از دنيا رفت و پدر و مادر يك دختر و شوهرش را به جاى گذاشت فرض و سهم يك دختر نصف (و به عبارت ديگر شش دوازدهم ) است و سهم پدر و مادر ثلث (و يا چهار دوازدهم ) است و سهم شوهر يك چهارم (و يا سه دوازدهم ) است و در نتيجه جمع 6 و 4 و 3 به عدد 13 مى رسد، در حالى كه مخرج ما دوازده است در اينجا قائلين به عول گفته اند: از همان آغاز مخرج كسر را عدد سيزده مى گيريم و مال را به سيزده سهم تقسيم مى كنيم ليكن (اماميه عول را باطل مى دانند و نقيصه را تنها داخل در سهم پدر و خويشاوندان او و دختران انداخته و بقيه سهام را تمام و كامل مى گيرد) زيرا معتقد است به اينكه همانطور كه از آيه استفاده كرديم هيچ شبهه و خلطى در سهام نيست.

و اذا حضر القسمه اولوا القربى...
از ظاهر آيه چنين بر مى آيد كه مراد از (حاضر بودن قسمت ) اين است كه خويشاوندان ميت كه به خاطر وجود طبقات جلوتر ارث نمى برند اگر در حال تقسيم ارث حاضر باشند، ورثه بايد چيزى از ارث به آنان بدهند، نه اينكه بعضى پنداشته اند كه مراد حاضر بودن نزد صاحب مال در هنگام وصيتش و يا در هنگام مردنش باشد، چون عبارت آيه خيلى روشن است كه به معناى حاضر بودن در هنگام قسمت است.
و بنابراين منظور از (اولوا القربى ) خويشاوندان فقير ميت خواهد بود چون در آيه در رديف يتامى و مساكين ذكر شده اند و لحن جمله : (فارزقوهم منه و قولوا لهم قولا معروفا) كه لحن تحريك عواطف و دعوت به رحم و ارفاق است، نيز شاهد بر اين معنا است در نتيجه خطاب در آيه، متوجه اولياى ميت و كسانى است كه از او ارث مى برند.

مفسرين اختلاف كرده اند در اينكه ادا كردن (رزق )، در آيه مذكور واجب است يا مستحب ؟ چون اين بحث مربوط به فقه است، متعرض آن نمى شويم، همچنانكه در اصل آيه مورد بحث اختلاف كرده اند در اينكه آيا محكم است و يا بوسيله آياتى كه طبقات ارث را مشخص مى كند نسخ گرديده است ؟ (زيرا به حكم آيات ارث، با بودن خويشاوند طبقه اول طبقه دوم ارث نمى برد و به حكم آيه مورد بحث به همه خويشاوندان در صورتى كه در حين تقسيم ارث وجود داشته باشند سهم داده مى شود (مترجم )).

ليكن  هيچ انگيزه و موجبى براى نسخ در كار نيست، زيرا تناقضى بين آن دو وجود ندارد آيات ارث فريضه و سهم هر يك از وارثان را معين مى كند و اين آيه دلالت دارد بر اينكه غير ورثه اجمالا رزقى مى برد، اما اين معنا را كه اين ارث بردن بطور وجوب است يا مستحب و آيا اندازه آن چه مقدار است و... نمى رساند. پس هيچ دليلى وجود ندارد كه آيات ارث را ناسخ آن بدانيم مخصوصا در صورتى كه دادن رزق به غير وارث مستحب باشد همچنانكه آيه نامبرده، تا حدى خالى از ظهور در اين معنا نيست.

و ليخش الّذين لو تركوا من خلفهم ذريه ضعافا خافوا عليهم...
كلمه (خشيت ) به معناى تاءثر قلبى است از چيزى كه انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاءثرى كه همراه با اهميت باشد، يعنى آن امر در نظر انسان امرى عظيم و خطرى بزرگ جلوه كند.

و كلمه (سداد) كه مصدر كلمه (سديد) است وقتى در مورد سخن استعمال شود، به معناى سخن صواب و مستقيم است.
و بعيد نيست كه مضمون اين آيه به نحوى متعلق و مربوط به آيه : (للرجال نصيب...) بوده باشد چرا كه در كل شامل ارث يتيمان است. پس در حقيقت اين سياق تهديدى است بر متجاوزين به ارث اطفال پدر مرده. و با در نظر داشتن اين معنا جمله : (وليقولوا قولا سديدا...)كنايه است از اتخاذ روش صحيح عملى در مورد ايتام و ترك طريقه ناصحيح سخن ساده تر اينكه : منظور از (قول) روش عملى است نه سخن، مى فرمايد: بايد اين طريقه را (يعنى طريقه محروم كردن ايتام و خوردن اموال و پايمال كردن حقوق آنان را) ترك كنند و مى توان قول را كنايه از (رفتار) گرفت براى اينكه غالبا بين گفتار و رفتار ملازمه هست يعنى گاهى از (قول)به (رفتار) تعبير مى شود همچنانكه در جاى ديگر قرآن نيز اين تعبير آمده آنجا كه فرموده : (و قولوا للناس حسنا) در اين آيه (رفتار نيك با مردم) را تعبير كرده (به قول نيك) و مؤ يد اينكه منظور از قول در آيه رفتار است اين است كه آن را با كلمه (سديد) توصيف كرد با اينكه ممكن بود كلماتى امثال (معروف) و (نرم) (لين ) توصيف كند، چون كلمه : (قول ) اگر با صفت (سديد)توصيف شود ظاهر در اين معنا خواهد بود كه : چنين قولى قابل آن هست كه به آن معتقد شوند و بر طبقش عمل كنند و اگر با صفت (معروف ) و يا (نرم) توصيف شود ظهور در اين خواهد داشت كه : قول معروف و قول لين قابل آن هست كه كرامت و حرمت انسانها را حفظ كند.
آنچه بر سر ايتام مى آوريد عاقبت بر سر ايتام خود خواهد آمد.

به هر حال ظاهر جمله : (الّذين لو تركوا من خلفهم ذريّة ضعافا خافوا عليهم ) اين است كه مى خواهد رحمت و راءفت بر اطفال صغار و ناتوان و بى سرپرست را تمثيل كند، اطفال بى كسى كه تحت تكفل كسى نيستند و كسى را ندارند كه امورشان را اداره نموده و منافعشان را جلب و ضررهايشان را رفع كند و ذلت و بيچارگى را از آنان دور سازد. و اين را هم بايد دانست كه تخويف و تهديد مستفاد از آيه مورد بحث مخصوص به كسانى نيست كه در حال حاضر خودشان نيز ذريه ضعاف و ناتوان دارند، چون فرموده : (لو تركوا _ اگر به جاى بگذارند) و نفرمود: (لو تركوا ذريتهم الضعاف _ اگر ذريه ضعاف خود را به جاى بگذارند) پس ‍ اين جمله تمثيلى است كه به منظور بيان حال آورده شده و مراد از آن كسانى هستند كه وضعى چنين و چنان دارند يعنى در دلهايشان رحمت انسانيت وجود دارد و نسبت به ذريه هاى ناتوان و پدر مرده راءفت و شفقت دارند و اينگونه افراد همان ناس هستند (و آنها كه چنين نيستند انسان نيستند) مخصوصا مسلمانان كه مؤ دب به ادب خدا و متخلق به اخلاق اويند در نتيجه مى توان گفت كه معنا چنين مى شود: (و ليخش النّاس و ليتقوا اللّه فى امر اليتامى فانهم كايتام انفسهم ذريه ضعاف يجب ان يخاف عليهم مردم اگر انسانيت داشته باشند _ بايد دلواپس باشند و از خدا در امر ايتام پروا كنند چرا كه يتيمهاى مردم نيز مانند يتيمان خود او ذريه اى ضعيف و شايسته ترحمند پس بايد نگران حال آنان بود) و به وضع آنان اعتنا ورزيد تا مورد ظلم قرار نگيرند و به حقوقشان تجاوز نشود پس زمينه گفتار آيه زمينه اين معنا است كه هركس ‍ نگران ذلت است و از خوارى مى ترسد بايد براى جلوگيرى از آن برخيزد و همه انسانها اين نگرانى را دارند.

در آيه شريفه، مردم ماءمور به ترحم و راءفت و امثال آن نشده اند، بلكه ماءمور به خشيت و تقوا گرديده اند و اين نيست مگر براى اينكه تهديدشان كند به اينكه : آنچه بر سر ايتام مردم مى آوريد و مالشان را مى خوريد و حقوقشان را پايمال مى كنيد، بعد از مردنتان بر سر ايتام خودتان خواهد آمد و مى خواهد به آنان گوشزد كند كه هر گونه مصائبى را كه براى آنان فراهم آوردند به ايتام خودشان بر مى گردد.
و اما جمله : (و ليتقوا اللّه و ليقولوا قولا سديدا) در سابق گفتيم كه مراد از آن (روش عملى )است و نه معناى لغوى قول البته ممكن هم هست كه منظور از (قول ) راءى و نظريه باشد.

گفتارى پيرامون عمل و عكس العمل
رابطه بين عمل انسان و حوادث خارجيه
كسى كه بر يتيمى ظلم كند يعنى مالش را از دستش بگيرد بزودى همان ظلم به ايتام خودش و يا اعقابش برمى گردد و اين خود يكى از حقايق عجيب قرآنى است و يكى از فروعات و مصاديق حقيقت ديگرى است كه از آيات كريمه قرآن استفاده مى شود و آن اين است كه بين اعمال نيك و بدانسان و بين حوادث خارجيه ارتباط هست و ما در بحثى كه پيرامون احكام اعمال در جلد دوم عربى اين كتاب داشتيم مطالبى را در اين باره آورديم. در اين جا اضافه مى كنيم كه مردم فى الجمله به اين معنا اعتراف دارند كه ثمره عمل هر كسى به خود او عايد مى شود، آن كس كه نيكى مى كند در زندگيش خير مى بيند و سعادتمند مى شود و آن كس كه ستمگر و شرور است دير يا زود نتيجه عمل خود را مى چشد.
در قرآن كريم آياتى است كه با اطلاقش بر اين معنا دلالت دارد نظير آيات زير: (من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها).
(فمن يعمل مثقال ذرّة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرّة شرّا يره ).(قال انا يوسف و هذا اخى قد منّ اللّه علينا انه من يتق و يصبر فان اللّه لا يضيع اجر المحسنين ).(له فى الدنيا خزى...)(و ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم...)و آياتى ديگر از اين قبيل كه دلالت دارد بر اينكه اعمال (چه خيرش و چه شرش ) نوعى عكس العمل دارد و به نحوى در همين دنيا به صاحب عمل برمى گردد.

و آنچه از اين آيات به ذهن ما تبادر مى كند _ البته ذهن ما كه ماءنوس به افكارى است كه در جامعه ما داير و تجربه شده است _ اين است كه اين انعكاس تنها از عمل آدمى به خود او باز مى گردد و هر كسى تنها ميوه تلخ يا شيرين عمل خود را مى چشد ولى آيات ديگرى در اين ميان هست كه دلالت دارد بر اينكه مساله انعكاس وسيع تر از اين است و گاه مى شود كه آثار عمل خير يك فرد به اولاد و اعقاب او نيز برسد و همچنين آثار سوء عملش دامن آنان را بگيرد نظير آيه : (و اما الجدار فكان لغلامين يتيمين فى المدينه و كان تحته كنزلهما و كان ابوهما صالحا فاراد ربك ان يبلغا اشدهما و يستخرجا كنزهما، رحمة من ربك ) كه از ظاهر آن برمى آيد صالح بودن پدر آن دو يتيم در اراده خداى تعالى به اينكه به آن دو رحمت فرستد دخالت داشته است آيه اى ديگر كه دلالت دارد بر اينكه اثر عمل زشت انسان به فرزندانش مى رسد آيه مورد بحث است كه مى فرمايد: (و ليخش الّذين لو تركوا من خلفهم ذريه ضعافا خافوا عليهم...) كه بيانش گذشت.

 

تفسیر آیات7-10سوره نساء

 

و اما اگر در كلام خداى تعالى تدبر كنيم به اين حقيقت پى مى بريم كه سبب حقيقى اين تاءثير درخواست عملى انسان از يك سو و اجابت خداى تعالى از سوى ديگر است در جلد دوم عربى اين كتاب در تفسير آيه : (و اذا سئلك عبادى عنى ) كه پيرامون مساله دعا بحث مى كرديم گفتيم : كلام خداى تعالى بر اين معنا دلالت دارد كه آنچه از حوادث كه از ناحيه خداى تعالى با آدمى روبرو مى شود به خاطر درخواستى است كه آدمى از پروردگار خود كرده و خلاصه كلام اينكه درخواست تنها زبانى نيست بلكه اعمالى كه در پيش آمدن آن حادثه اثر دارد و جنبه مقدميت براى آن دارد نيز سوالى است از ناحيه انسان به درگاه خدا، همچنانكه در جاى ديگر قرآن كريم آمده : (يسئله من فى السّموات و الارض كل يوم هو فى شاءن ).
و نيز آمده : (و آتيكم من كل ما سالتموه و ان تعدوا نعمت اللّه لا تحصوها) چون در اين آيه نفرمود: (و ان تعدوه لا تحصوه ) (و اگر بخواهيد درخواستهاى خود را بشماريد به آخرش نمى رسيد) براى اينكه در ميان درخواست هاى انسان درخواستهائى است كه نعمت نيست و چون مقام آيه مقام منت گذارى به نعمت ها و سرزنش كسانى است كه آنها را كفران مى كنند لذا فرمود: (و آتيكم من كل ما سالتموه ) يعنى آن درخواستهايتان كه درخواست نعمت است.

انجام هر عملى نسبت به ديگران به معنى پسنديدن آن عمل براى خود است
از سوى ديگر هر عملى را كه انسان به نفع خود انجام مى دهد و يا بر ديگران واقع مى كند (حال آن عمل خير باشد يا شر) اگر وقوع آن عمل بر ديگران را كه آنان نيز انسانهائى مثل خود اويند بپسندد آن عمل را در حقيقت براى خود پسنديده است و ممكن نيست عملى را كه براى خود نمى پسندد و مورد درخواستش نيست نسبت به ديگران انجام دهد.پس در حقيقت در همه اعمالى كه انسانها انجام مى دهند انسانيت مطرح است اين جا است كه براى انسان روشن مى شود كه اگر به كسى احسان كند اين احسان را از خدا براى خود مسئلت نموده مسئلت و دعائى كه حتما مستجاب هم هست و ممكن نيست رد شود و همچنين اگر به كسى بدى و ستم كند باز همين بدى را براى خود خواسته و پسنديده و نيز اگر عمل خير يا شرّى را براى اولاد و ايتام مردم بپسندد، براى اولاد خود خواسته و پسنديده است. بدين جهت است كه خداى تعالى فرمود: (و لكل وجهه هو موليها فاستبقوا الخيرات ) چون معناى اين آيه اين است كه به سوى خيرات سبقت بگيريد تا وجهه و هدف شما خير شود.
و باز از سوى ديگر شركت چندين نفر در خون كه خون همه آنها از يك پدر و از يك رحم منشعب شده باشد عمود نسبت را كه از آنان به نام عترت تعبير مى كنيم شى ء واحدى مى كند به طورى كه هر حالتى بر يك طرف از اطراف اين واحد عارض شود و هر حادثه اى براى آن طرف پيش بيايد در حقيقت بر متن آن واحد وارد آمده و متن آن در حساب همه اطراف آن است و ما مطالبى درباره رحم در اول همين سوره ايراد كرديم.

پس با اين بيان روشن گرديد كه انسان هر گونه برخورد و معامله اى كه با ديگران و يا فرزندان آنان، كند هيچ راه گريزى از انعكاس آن عمل به خودش و يا اطفال خودش ندارد مگر آنكه خداوند چنين بخواهد و از اين انعكاس جلوگيرى كند و اين استثنائى كه كرديم براى آن بود كه در عالم هستى علل و عوامل بى شمارى وجود دارد كه انسان نمى تواند به تمامى آنها احاطه پيدا كند لذا ممكن و محتمل است كه عوامل ديگرى از انعكاس عمل جلوگيرى كرده باشد كه ما اطلاعى از آن نداشته باشيم همچنانكه از آيه زير بطور سربسته به وجود چنان عواملى پى مى بريم : (و ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير).

ان الّذين ياءكلون اموال اليتامى ظلما انّما ياكلون فى بطونهم نارا...
وقتى مى خواهند بگويند: فلانى فلان غذا را خورد هم مى گويند: (اكله ) و هم تعبير مى كنند به (اكله فى بطنه )، پس هر دو تعبير به يك معنا است چيزى كه هست تعبير دوم صريح تر است (همچنان كه در فارسى در مورد ديدن، هم مى گوييم ديدم و هم تعبير مى كنيم به چشم خود ديدم و دومى صريح تر است (مترجم ) ) و مضمون اين آيه شريفه مثل مضمون آيه قبليش مربوط است به آيه : ( للرجال نصيب...) و در واقع تهديد و باز دارى مردم است از خوردن مال ايتام در ارث و پايمال كردن حقوق آنان و اين آيه از آياتى است كه دلالت مى كند بر تجسم اعمال كه، بحث آن در جلد اول عربى اين كتاب در تفسير آيه شريفه :(ان اللّه لايستحيى ان يضرب مثلاما) گذشت، (و حاصل كلام اينكه : از آيه مورد بحث به دست مى آيد كه مال خورده شده يتيم در اين دنيا، در آخرت به صورت خوردن آتش مجسم مى شود(مترجم ) ) و شايد منظور آن مفسر هم كه گفته : جمله : (انّما ياكلون فى بطونهم نارا) بر مبناى حقيقت است نه مجاز، همين باشد. و اگر مرادش اين باشد ديگر اشكالى كه بعضى از مفسرين به وى كرده اند وارد نيست او اشكال كرده كه جمله (ياكلون ) به قرينه اينكه جمله(سيصلون سعيرا) بر آن عطف شده دلالت بر حال دارد زيرا جمله دومى به خاطر حرف (سين )براى (آينده ) است اگر اولى هم به معناى حقيقت اكل و براى زمان آينده بود، بايد حرف(سين ) بر سر آن نيز درمى آمد و بلكه بايد مى فرمود: (سياكلون فى بطونهم نارا و يصلون سعيرا) و چون چنين نفرموده، پس حق اين است كه بگوئيم مراد از جمله (ياكلون ) معناى مجازى است و مى خواهد بفرمايد كسانى كه اموال ايتام را مى خورند همانند كسانى هستند كه آتش در شكم خود كنند اين بود خلاصه اشكال آن مفسر و اين خود غفلت از معناى تجسم اعمال است اگر معناى آن را فهميده بود اين اشكال را نمى كرد.و اما اينكه فرمود: (و سيصلون سعيرا) اشاره است به عذاب اخروى و كلمه (سعير) يكى از اسماء آتش آخرت است و وقتى گفته مى شود: (صلى النار _ يصلى النار _ صلى و صليا)معنايش اين است كه فلان با آتش سوخت و عذاب آن را چشيد.

انتهای پیام/

برچسب ها: سوره ، تفسیر ، نساء ، قرآن کریم
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار