حکایت یک خیابان و سرنگ های خونیش

خیابان نامجو، خیابان قدیمی است که کسبه و ساکنانش آن را با نام محله گرگان می شناسند. خیابانی که ما وارد آن شدیم به کوچه باغها و درختان چنارش معروف بود ولی الان کمتر درختی در آن دیده می شود، برخلاف چیزی که فکر می کردیم هیچ کودکی در خیابان بازی نمی کرد و نانوایی معروف خیابان هم بسته شده بود و در عوض سرنگ های خونی، تیغ های شکسته و معتادانی که در کنجی های خانه مامن گزیده اند و با نگاهی آغشته به وحشت و عصبانیت به عابران نگاه می کردند، به استقبال آمدند.

به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران، در ابتدای خیابان خانه متروکه ای قرار گرفته که به گفته یکی از کسبه محل تبدیل به آسایشگاهی رایگان و امن برای معتادانی شده است که هر روز و هر شب بدون ترس از ماموران و مردم وارد آن می شوند و مواد مصرف می کنند.
*دکه روزنامه فروشی یا مواد فروشی
در همان ابتدای خیابان دکه روزنامه فروشی نیز قرار گرفته که به ظاهر به کار روزنامه فروشی مشغول است اما وقتی کمی دقت کردیم، متوجه رفت و آمدهای مشکوک به این دکه شدیم، افرادی که وارد دکه می شوند، با صاحب دکه دست می دادند و بعد خارج می شدند. به دنبال یکی از این افراد رفتیم و چند کوچه بالاتر شاهد معامله مواد همان مرد با فرد معتاد شدیم.
باورش کمی سخت است که کیوسک مطبوعاتی محل توزیع مواد مخدر باشد و به خصوص وقتی که ایستگاه پلیس 110 نامجو تنها در 200 متری این دکه و درمیدان امام حسین (ع) قرار گرفته است.
اما این تمام ماجرا نبود، بسیاری از اهالی از معتادانی که در کوچه های باریک خیابان گرگان رفت و آمد دارند می گوید کوچه هایی که چراغهای روشنایی آن شکسته است و در شب هیچ روشنایی در کوچه وجود ندارد و همین امر نبود امنیت در این محل را چند برابر می کند.
*سیمان با طعم تریاک
در انتهای بن بست یکی از کوچه ها ، خرواری از سیمان وجود داشت ، در حالی که هیچ ساختمان نیمه کاره ای در اطراف کوچه نبود. خانمی که در حال رفتن به منزل خود در همان کوچه بود می گوید این سیمان ها برای مخفی کردن مواد مخدر معتادان است، فقط کافی است زیر سیمان ها را نگاه کنید بسته های سیمان را کنار زده و کیسه ای سیاه رنگ را که درونش پر از قرص و چند بسته کوچک قهوه ای رنگ بود. خطر در این جا چنان در کمین اهالی و کودکان است که نمی توان باور کرد.
*اعتیاد و سیاهی جایگزین کتابهای رنگی کودکان
از کوچه های بن بست و اعتراضات همسایگان که گذشتیم به دبستان دخترانه ای رسیدیم که از نیم ساعت قبل از تعطیلی مدرسه، والدینشان جلوی در مدرسه آمده بودند تا فرزندانشان را به خانه ببرند.
به محض اینکه صحبت از معتادان خیابانی گرگان کردیم همگی از اوضاع بد و نابهنجار این خیابان نالیدند، مادرانی که از ترس سلامتی و امنیت فرزندانشان نمی دانستند چه باید بکنند، کم نبودند و آه از دست حمایتگری که نبود.
یکی از این مادران می گوید: هر روز صبح که بچه ها را به مدرسه می آوریم معتادی را می بینیم که در جوی خیابان یا در گوشه پیاده رو خوابیده است و سرنگ های خونی به یکی از زباله های همیشگی خیابان تبدیل شده و می ترسیم که دخترانمان تحت تاثیر این تصاویر افسرده شوند و یا اتفاقی ناخوشایند برایشان بیفتد مدرسه که تعطیل شد با چند دانش آموز صحبت کردیم دخترانی که بیشتر از 9 سال ندارند ولی افکار ذهنیشان به جای کتابهای رنگی و عروسک های زیبا تنها با مردانی ترسناک و سرنگ های که پر از خون است آمیخته است.
*چاره ای باید اندیشید
اما آیا وجود این حقیقت، بهانه ای است برای اینکه بچه ای بی گناه ، با فکر سرنگ های خونی شب هنگام به خواب برود صبح با وحشت دیدن یک معتاد از خواب بیدار شود.
شاید اگر مسئولان کمی بیشتر به فکر چاره اندیشی باشند و بدون هیچ اختلافی در کنار یکدیگر برای حل این معضل تلاش کنند، مرجعی موثر برای این دو نفر پیدا شود و رویای شیرین این کودکان نیز به آنان بازگردد./ز

گزارش از آریاناز میرزا محمدی
 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار