احمد با چشمهایی که مثل دو پیاله خون روی صورت خاکآلودش خودنمایی میکرد دنبال راهی بود که فاصله را بپوشاند و آنقدر نخوابیده بود که موقع راه رفتن تلوتلو میخورد.
در میان صداهای ضبط شده رزمندگان در یک نوار کاست در جنگ تحمیلی، خاطره جالبی از یک رزمنده نقل شده که طی آن تلاش برای حرکت دادن یک الاغ برای حمل تجهیزات، باعث لورفتن یک گردان ۵۰۰ نفره بعثیها شده است.