سلام
من 8 سالم بود،دقیقا شب روزعاشورا بود.مادرم یک دوست صمیمی داشت بنام خانم احلام.ش ایشان درزمان جنگ ازعراق فرار به ایران مراجعت کرده بود(بدلیل شیعه بودن).مرا بخانه شان برد.ساعت 9بودسجاده ای بازکرد که در آن خاک مزجه شریف ثارالله (ع)بود بعداز نیمه شب که من درحال چرت زدن بودم،باصدای تکبیرمادرم بیدارشدم ودیدم خاک به خون تبدیل شد...
خداروشکر که مدرکش پیداشد تا مرا راستگوبدانند.متشکرم ب خ ج
من 8 سالم بود،دقیقا شب روزعاشورا بود.مادرم یک دوست صمیمی داشت بنام خانم احلام.ش ایشان درزمان جنگ ازعراق فرار به ایران مراجعت کرده بود(بدلیل شیعه بودن).مرا بخانه شان برد.ساعت 9بودسجاده ای بازکرد که در آن خاک مزجه شریف ثارالله (ع)بود بعداز نیمه شب که من درحال چرت زدن بودم،باصدای تکبیرمادرم بیدارشدم ودیدم خاک به خون تبدیل شد...
خداروشکر که مدرکش پیداشد تا مرا راستگوبدانند.متشکرم ب خ ج
لعنت بر منکر و دشمن حسین ع
عشق گفتی کربلا آمد به یاد
هیبت خون خدا آمد به یاد
لعنت بر منکر و دشمن حسین ع