بدبختی اینکه که صبح خیلی بخوابی بعد خواهرت میگه مامان آمد میکشتد بعد می بینی کم تر از دیروز خوابیدی بعد میخوای نظر بدی امیل ازش میخوای تا کاغذ را به من بده هی غر می زنه من درس دارم بعد من گفتم اینو باسم بنویس بعد میگه تو باید این درس را برام توضیح بده من گفتم نه بعد گفت کتک می زنم
من انگار به دنیا اومدم فقط بدبختیاشو بکشم خنده و آرامش حرومه برام نه از پدر و مادر نه از ازدواج شانس آوردم کار درست حسابی ندارم کسی و کارم ندارم یه زن داشتم که اونم به خاطر پول گذاشت رفت الان خودمم و خودم با کلی بدبختی از تنهایی و فکر و خیال مریض شدم فقط امیدوارم خدا هم یه نیم نگاهی به من بکنه
صب تا شب کمر واسم نمونده
کاش میشد لحظه ای فقط برای خواندن نمازهای یومیه استراحت میکردم!
در رفاقت ها بسيار ضربه خوردم
و رابطه خوبي با خانواده ام نداشته ام
ای بدبختها اینو بدونین شانس وجد نداره تقدیره و تقدیرم به دست خود انسانه