نظرات کاربران
انتشار یافته: ۵۵۵
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۰:۴۰ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
خدایا . قبل از مرگ زیارت امام حسین (ع) نصیبمان کن
Iran (Islamic Republic of)
بابک گوهری
۲۰:۱۰ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
داستان رفاقت یک گناهکار با حضرت زهرا (س) (طولانیه ولی آدمو متحول
میکنه)

یه خونه مجردی با رفیقامون درست کرده بودیم، اونجا شده بود خونه گناه
و معصیت…

گفت شب عاشورا هرچی زنگ زدم به رفیقام، هیچکدوم در دسترس نبودند

نه نمازی، نه حسینی، هیچی

میگفت ماشینو برداشتم برم یه سرکی، چی بهش میگن؟ گشتی بزنم

تو راه که میرفتم یه خانمی را دیدم، دخترخانم چادری داشت میرفت
حسینیه

خلاصه اومدم جلو و سوار ماشینش کردم با هر مکافاتی که بود، میرسونمت و
….ـ

خلاصه، بردمش توی اون خانه ی مجردی

تنم مثل بید میلرزید و گریه میکرد و میگفت بابا مگه تو غیرت نداری؟
آخه شب عاشوراست!!!! بیا به خاطر امام حسین حیا کن

گفتم برو بابا امام حسین کیه؟ این عربها با هم دعواشون شده به ما ربطی نداره

گفت توی گریه یه وقت گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر
مادرم فاطمه حیا کن!!! من این کاره نیستم، من داشتم میرفتم
حسینیه!

گفتم من فاطمه زهرا هم نمیشناسم، من فقط یه چیز میشناسم: جوانی، جوانی
کردن

جوانی، گناه

جوانی، شهوت

اینارو هم هیچ حالیم نیست

گفت این خانمه گفت: تو اگر لات هم هستی، غیرت لاتی داری یا نه؟
گفت: چطور؟

_ خودت داری میگی من زمین تا آسمون پر گناهم ، این همه گناه کردی،
بیا امشب رو مردونگی لوتی وار به حرمت مادرم زهرا گناه نکن، اگه دستتو
مادرم زهرا نگرفت برو هرکاری دلت میخواد بکن

گفت ما غیرتی شدیم

لباسامو پوشیدم و گفتم: یالا چادرو سرت کن ببینم، امشب میخوام تو عمرم
برای اولین بار به حضرت زهرا اعتماد کنم ببینم این زهرا میخواد چیکار
کنه مارو… یالا

سوار ماشینش کردم و اومدم نزدیک حسینیه ای که میخواست بره پیاده اش
کردم

از ماشین که پیاده شد داشت گریه میکرد

همینجور که گریه میکرد و درو زد به هم، دم شیشه گفت: ایشاالله مادرم
فاطمه دستتو بگیره، خدا خیرت بده آبروی منو نبردی، خدا خیرت بده…

میگه اومدم تو خونه و حالا ضد حال خوردیم و ….

تو صحبت ها که داشتم میبردمش تا دم حسینیه، هی گریه میکرد و با خودش
حرف میزد، منم میشنیدم چی میگه

اما داشت به من میگفت

میگفت: این گناه که میکنی سیلی به صورت مهدی میزنی، آخه چرا اینقدر
حضرت مهدی رو کتک میزنی، مگه نمیدونی ما شیعه ایم، امام زمان دلش
میگیره، اینارو میگفت

منم سفت رانندگی میکردم

پیاده که شد رفت، آمدم خونه

دیدم مادرم، پدرم، خواهرام، داداشام اینا همه رفتند حسینیه

تو اینام فقط لات من بودم

گفت تلویزیونو که روشن کردم دیدم به صورت آنلاین کربلا را نشون
میده

صفحه ی تلویزیون دو تکه شده، تکه ی راستش خود بین الحرمین و گاهی
ضریحو نشون میده، تکه دومش، قسمت دوم صفحه ی تلویزیون یه تعزیه و شبیه
خونی نشون میداد، یه مشت عرب با لباس عربی، خشن، با چپی های قرمز، یه
مشت بچه ها با لباس عربی سبز، اینارو با تازیانه میزدند و رو خاکها
میکشوندند

میگفت من که تو عمرم گریه نکرده بودم، یاد حرف این دختره افتادم گفتم
واااااای یه عمره دارم تازیانه به مهدی میزنم

میگفت پای تلویزیون دلم شکست، گفتم زهرا جان دست منو بگیر

زهراجان یه عمره دارم گناه میکنم، دست منو بگیر

من میتونستم گناه کنم، اما به تو اعتماد کردم

کسی هم تو خونه نبود، دیگه هرچی دوست داشتم گریه کردم

گریه های چند ساله که بغض شده بود، گریه میکردم، داد میزدم، عربده
میکشیدم، خجالت که نمیکشیدم دیگه، کسی نبود

میگفت نزدیکای سحر بود، پدر و مادرم از حسینیه آمدند

تا مادرم درو باز کرد، وارد شد تو خونه، تا نگاه به من کرد (اسمش
رضاست)، یه نگاه به من کرد گفت: رضا جان کجا بودی؟

گفتم چطور؟ گفت بوی حسین میدی!

رضاجان بوی فاطمه میدی، کجا بودی؟

افتادم به دست پدر و مادرم، گریه…. تورو به حق این شب عاشورا منو
ببخش

من کتک زدم، اشتباه کردم

بابام گریه کن، مادرم گریه کن، داداشها، خواهرا… همه خوشحال

داداش ما، پسر ما، پسرم حسینی شده

صبح عاشورا، زنجیرو برداشتم و پیرهن مشکی رو پوشیدم و رفتم تو
حسینیه

تو حسینیه که رفتم، میشناختند، میدونستند من هیچوقت اینجاها
نمیومدم

همه خوشحال

رئیس هیئت آدم عاقلیه

آمد و پیشونی مارو بوسید و بغلمون کرد و گفت رضاجان خوش آمدی، منت سر
ما گذاشتی

گفت منم هی زنجیر میزدم و یاد اون سیلی هایی که به مهدی زده بودم گریه
میکردم

هی زنجیر میزدم به یاد کتکایی که با گناهانم به مهدی زدم گریه
میکردم

جلسه که تمام شد، نهارو که خوردیم، رئیس هیئت منو صدا زد

(من یه خواهشی دارم به کسانی که دستشون به دهنشون میرسه، میتونند سالی
چند نفرو کربلا ببرند تورو به خدا یکی از کسانی که کربلا میبرید از
این طایفه باشه

اون جوونی که اهل این حرفها نیست اما یه روز عاشورا میاد، همون روز
دستشو بگیر بگو خوش آمدی، میای بریم کربلا؟

این جوونا اگر شش گوشه ی حسینو ببینند گریه میکنند، متحول میشن، کربلا
آدمو آدم میکنه)

اومد به من گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول
ندارم!!!

گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت

میگفت حاج آقا هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم

رئیس هیئت اومد گفت که: آقارضا، بریم تو حرم

گفتم برید من یه چند دقیقه کار دارم

تنها که شدم، زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل من چکار
کنی؟

زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی
جان آدمم کردی؟

اومدم شبکه رو گرفتم، ضریح امام حسینو، گریه کردم. داد میزدم، حسین
جان، حسین جان، دستمو بگیر حسین جان، پسر فاطمه دستمو بگیر، نگذار
برگردم دوباره

میگفت رئیس هیئت کاروان داره، مکه مدینه میبره. میگفت حاج آقا به جان
زهرا سال تمام نشده بود گفت میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه
کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده

خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام
نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی زهرا دارم
میگردم

گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب
به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم مدینه ای؟

میگفت خلاصه کار برام پیش اومد و کار و دیگه رفیقای اون چنینی را
گذاشتم کنار و آبرو پیدا کردم

یه مدتی، دو سالی گذشت

میگفت حاج آقا همه یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف

مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه
هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی،
اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟

گفتم بریم مادر، یه دختر نجیب زندگی کن را پیدا کن

رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه و اینهاست،
خلاصه رفتیم خواستگاری

پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود.

چقدر خوبه دختردارها اینجوری دختر شوهر بدن، باریکلا

میگفت منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین رضاجان من میدونم کی
هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله شدی. میدونم چه کارها و چه
جنایات و …. همه ی اینارو میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین
آشتی کردی دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از حسین
جدا نشو. همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو
میخرم. من حالا نوکرتم.

میگفت منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما نوکر
بمونیم.

گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون
میدونید

گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون،
مادررمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش، مهمونی خواستگاری بود
دیگه

عروس خانم وقتی سینی را آورد گذاشت جلوی ما، یه نگاه به من کرد، یه
وقت گفت:

یا زهرا!!!!!

سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی زمین…

مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش
توی اتاق

میگفت من دیدم حاج آقا فقط صدای شیون از اتاق بلنده

همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!!

منم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر
چیه؟

گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟

گفتم چی میگه؟

گفت: مادر میگه که….

دیشب خواب دیدم حضرت زهرا اومده به خواب من، عکس این پسر شمارو نشونم
داده، گفته این تازگیا با حسین من رفیق شده….

به خاطر من ردش نکن

مادر دیشب فاطمه سفارشتو کرده

به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، زهرا آبروتون میده،
دنیاتون میده، آخرتتون میده
Iran (Islamic Republic of)
علی زمانی
۲۲:۳۴ ۳۰ آذر ۱۳۹۲
سلام.واقعا داستان خیلی خیلی عالی بود.واقعا ممنون.
Iran (Islamic Republic of)
تنها امیدم حسین
۱۹:۳۸ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
امام حسین به حق علی اکبرت به جوونیم رحم کن و از خطاهام پیش خدا توبه بخواه و ناامیدم نکن به ابروی مادرت زهرا قسم ناامیدم نکن.
Iran (Islamic Republic of)
محمد
۱۸:۴۷ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
ممنون ازین لینک .
یه بار رفتم کربلا اما نفهمیدم اومدو کجا.
الان که می فهمم کربلا کجا بود و حسین کی بود باید افسوس اون زمان رو بخورم.
کاش بشه دوباره برم.
کاش بشه همه برن.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۸:۱۱ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
خدایا تورو به صفات پاک واسمای پاکت وروح پاک بزرگانمان حضرات محمد ص حضرت علی رض امام حسین رض وامام حسن رض ودیگر پاکان واولیای دین مسلمانان را به راه راست محمدی ص هدایت بفرماوجنت الفردوس رو نصیب همه مسلمانان بگردان خدایا مارادربهشت همنشین پیامبر واصحاب وحضرت علی و امام حسین وامام حسن وامام سجادو..... بگردان خدایا صفات واعمال پاک انهارو در زندگیمان به طور واقعی بیاور. الهی نمازهای با اخلاص وطولانی حضرت محمد ص و حضرت سجادو... رو نصیب همه ی ما بگردان دلهای همه را از کینه وحسد ودروغ و.... خالی وپاک بگردان .آمین
United Arab Emirates
محمودرضا
۱۷:۲۱ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
ضمن تسليت ايام سوگواري سرور سالار شهيدان ابا عبدالله الحسين ، از همه ي عزيزان التماس دعا داشته و از اينكه شرايطي ايجاد نموديد كه بطور زنده اين تصاوير قابل دريافت مي باشد بسيار سپاسگزارم خداوند قسمت كنه كه همين امسال پابوسي حضرت برويم انشاالله
Iran (Islamic Republic of)
حيدروحيديان
۱۶:۵۶ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
يا حسين دوستم بادوستانت دشمنم بادشمنانت تاروز قيامت
Iran (Islamic Republic of)
سید غلیرضا اطیابی
۱۵:۵۹ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
سلام وصلوات برخسین وعباس{ع} التماس دعا
Iran (Islamic Republic of)
علی سلطانی
۱۴:۲۴ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
یادش بخیرسال 83هشت روزکربلا بودم هنوزباورم نمیشه که رفتم کربلا مثل خواب بودخودم وتنهاپسرم فدات حسین جان دوباره دعوتم بیام
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس و ملتمس دعا
۱۴:۱۹ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)
آقا جان یا ابن رسول الله ، یا ابن امیر المومنین، سلامتی و شفای همه مریض ها را ازت تقاضا دارم و همین طور مادرم ازت شفای مادرم و بازگشت سلامتی مادرم را از شما خواستارم .
بابی انت و امی و نفسی یابن الرسول الله ص. جانم فدای لب عطشانت یا حسین ع
Latvia
فرزانه
۱۳:۳۳ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
خدای مهربانم زیارت امام حسین (ع)را نصیب تمام مسلمانانت کن و به حرمت امام حسین (ع ) تمام جوانان را عاقبت بخیر بکن و از گناهانشون در گذر .
آمین یارب العالمین
Iran (Islamic Republic of)
سعيد
۱۳:۳۳ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
السلام عليك يا ابا عبدالله
Iran (Islamic Republic of)
ابا حسین
۱۱:۵۷ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
مولای خوبم آقاجان سلام و درود خدا و تمامی صالحان و مومنین و ملائکه و مسلمانان و البته این بنده کوچک و حقیر خدا بر شما و خاندان طاهرینتان
التماس دعا دارم آقاجان مولای خوبم حسین جان.
Iran (Islamic Republic of)
بهار
۱۰:۱۳ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
یا امام حسین (ع) ما را بطلب بیایم زیارتتان
Iran (Islamic Republic of)
امین
۰۸:۳۲ ۱۵ آبان ۱۳۹۲
یا اباعبدالله الحسین خودت کمکون کن