نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۸
در انتظار بررسی: ۶۹
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۰۴ ۱۰ آبان ۱۳۹۴
بالاخره یک سیستم غربالی باید باشه که سره از ناسره جدا بشه.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۱:۴۱ ۰۶ آبان ۱۳۹۴
من هم دانشجویی بیست سال پیش بودم دانشگاه شهید باهنر کرمان ،خیلی هم اتاقی ها همدیگر دوست داشتند بخدا وضع اینجوری نبود
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۰۵ ۰۶ آبان ۱۳۹۴
من دانشجو ی دهه شصت بودم ,هیچ کدام ازمشکلاتی که امروزه دانشجویان باان روبرو هستند ما نداشتیم!!!!!تحقیق کنید چرا؟؟؟؟!!!!
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۰۳ ۰۶ آبان ۱۳۹۴
بهترین روزهای زندگی روزهای خوابگاه بود و با دوستای باحالم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۱۳ ۰۶ آبان ۱۳۹۴
بعد از 20 سال درس خوندن یه متخصص خوب خروجی نداره. مگر اینکه شخص خارج از برنامه آموزشی و با برنامه خودش کار کرده باشه. بعد از حداکثر 10 ساله باید طرف تخصص بگیره. یعنی 17 ساله که شد دیگه باید یک متخصص کامل باشه. این همه جون با استعداد. چکار دارین می کنین....
من دلم برای این خانم ها می سوزه. در این سیستم آموزشی غلط که یه کتابهای این خانم های عزیز می خونن که اصلا هیچ سودی براشون نداره. نه به درد زندگی شون می خوره نه آرامش می ده نه علمی اضافه می کنه ... باز آقایون آسیب پذیریشون کمتره.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۵۸ ۰۶ آبان ۱۳۹۴
دختر=خانه داری و بچه داری و آماده کردن صبحونه و جاروکردن وپاره ای از اوقات شستن حموم ودستشویی+...
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۳۹ ۰۶ آبان ۱۳۹۴
من الان تو خوبگای تبریزم تعریفی نداره اما از یه طرف من بادوری مشکلی ندارم حتی اینجوری راحترم چون از بچگی بعضی دوریا رو تحمل کردم دیگه بزرگ شدیم پدرو مادر که تا ابد نیستن اگه میشد حتی میرفتم اون براب حتی اگه تا ابد اطرافیانمو نمیدیدم مهم نیست برام
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۳۴ ۰۶ آبان ۱۳۹۴
همه چی بستگی به خود آدم داره
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۲:۵۳ ۰۶ آبان ۱۳۹۴
ناز نیارین لطفا
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۲:۳۲ ۰۶ آبان ۱۳۹۴
من 4سال کارشناسی و دو سال ارشد را دخوابگاه دانشگاه خوارزمی و دانشگاه تهران بودم و الان هم در شهر خودم مشغول به کارم.من در دوره دانشجویی در خوابگاه هیچ مشکلی نداشتم و اتفاقا بهترین خاطراتم از همون دورانه و هنوز با دوستان هم خوابگاهیم ارتباط دارم.در زندگی خوابگاهی فقط باید حساس نباشید مخصوصا دخترها،چون اگر آدم حساسی باشید بهتون خیلی سخت میگذره.در ضمن باید روابط اجتماعی خوبی هم داشته باشید.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۲:۰۳ ۰۶ آبان ۱۳۹۴
منم زندگی خوابگاهی داشتم خیلی سخته ، خدا صبرتون بده ، ولی به خدا این دوران هم خیلی زود میگذره ، واقعا خوابگاه اسمش روشه فقط به درد خوابیدن می خوره نه چیزه دیگه .
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۲:۰۰ ۰۶ آبان ۱۳۹۴
اول از همه به نظرم اشتباهه که مشکلات خوابگاه رو فقط در مورد تهران بدونید. یعنی تا حالا هیچ کس به به خوابگاه شهرستانها نرفته؟! ! !
دوم اینکه با وجود اینگه قبول دارم دوری از خانواده ممکنه برای همه سخت باشه، اما باید بدونیم کسی که این حرکت رو انجام داده انتخاب کرده، باید همه ی شرایط رو در نظر می گرفت.
من سه سال توی خوابگاه زندگی کردم و معتقدم بهترین دوران زندگیم بود، چون انتخاب هم اتاقی، انتخاب نوع زندگی و سبک برخورد در خوابگاه تا حدی زیادی به خود شخص بستگی داره.
ضمنآ من در خوابگاه دانشگاه الزهرا بودم که همه میدونن به سبک پادگانی اداره میشه! اما این مشکلاتی که در گزارش نوشته شده رو تا این حد نداشتم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۴۶ ۰۶ آبان ۱۳۹۴
من 20 سال پیش دانشجوی دانشگاه شیراز بودم چند تا خوابگاه داشت خوابگاه ارم ان تقریبا از محیط شهری فاصله داشت خوابگاه تمیز واتاق سه نفره داشت بچه های انجا از نظر روحی وروانی مشکلاتشان بیشتر بود ارتباطمان با بقیه دانشجویان طبقات خودمان کم بود با مرکز شهر ارتباط کمتری داشتیم اما خوابگاهم را عوض کردم رفتم خوابگاه فردوسی تو خیابون سعدی .رفیق های خوابگاه قبلی وقتی خوابگاه جدید و دیدند واز اینکه تمیز نبودمیگفتند تو یک روز نمیتونی اینجا بمونی . اما برای من مزایای زیادی داشت ، یک خوابگاه کوچکی تقریبا با 20 اتاق بود با اکثرشان سلام علیک داشتیم از نظر روحی مشکلاتمان خیلی کمتر شد نگهبان با ما رفیق بود اسمش رضا زمانیان بود .....ناز بودهر چه خاطره دارم از انجابود..........
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۳۱ ۰۶ آبان ۱۳۹۴
دوست عزیز من با لحن تماس با والدین موافق نیستم ولی مطمئن باش اگر سختگیرهای مسئولین خوابگاه نباشه بعضی ها شب هم نمیان و توی خیابون میمون و چه بدبختی هایی که بوجود میاد
-
ناشناس
۰۷:۲۸ ۰۶ آبان ۱۳۹۴
خدا پدر ما مردا رو بيامرزه من 7سال خوابگه بودم ديگه اينقدر در به داغون نبوديم
۱۲