من 31 سالم شده و از 12 سالگی رفتم سر کار دوست داشتم زود ازدواج کنم ولی پدر مادر مخالف ازدواج من بودن حتی به زبون آوردنشو گناه کبیره میدونن تو سن 24 سالگی افسردگیم شدید شد دیگه انگیزه ای برای زندگی و کار کردن نداشتم 6 ساله که سر کار نمیرم خودمو تو خونه حبس کردم و حال روحی خوبی ندارم 31 سالم شده هنوزم مخالفت شدید با ازدواجم دارن میگم زن اخماشونو میکشن میگن خجالت بکش تا چند روز محلم نمیدن و قهر میکنن برام راهی جز خودکشی باقی نمانده . پدرم مداح و مادرم جلسه قرانیه
امیدوارم که پدرومادرها هم به نظرات فرزندانشون احترام بزارن حتی اگرهم به اشتباه بود گوش شنواداشته باشن اگرنخوان به حرف هاشون گوش بدن سفره دلشون روبرای دیگران بازمیکنن ودودش توچشم خودشون یعنی پدرومادرمیره چون من خودم هرچقدر برای پدرومادرم صحبت میکنم ارزشی برای حرفام قائل نیستن احترام شون واجبه ولی هیچ وقت ازشون راضی نیستم وگناه من هم پای پدرومادرم هست ودیگه طوری شده که دیگه به ازدواج فکرنمیکنم وپدرمادرمم براشون اهمیتی نداره
منم با اینکه سنم رفته بالای سی ولی مادرم اصلا در انتخاب همسر نه تنها هیچ کمکی نمی کند و فقط نظر خودش مهمه بلکه تمام انتخاب های من و دوستان رو رد می کنه امان از چشم و هم چشمی ها با اینکه بسیار برای مادرم احترام قائلم ولی هرگز نمی بخشمش خودش داند و خدای خودش . واگذارش کردم به خدا
خداوند از مادری ک جلوی پسرش رو میگیره ومانغ ازدواج با دختری ک دوستش داشته بشه خداوند هیچ وقت این مادر رو نمیبخشه چون کب باعث دل شکستن دخترمردم شده و آه ونفرین اون دختر همیشه پشت سر اون مادر هست چون ک دل جوونی شکسته ازگناهان کبیره هست
مامان من که ظلم بزرگی در حقم کرد، خیلی خواستگار خوب و آشنا داشتم برای هر کدوم یه ایرادی میگرفت با اینکه من خیلی اصرار کردم بذاره یکبار فقط بیان. دیگه وقتی داشتم میرفتم خارج برای اینکه جلوم رو بگیره یه نفرو راه داد که اونم شبیهم نبود و نگاهش به نقش زن فقط مادری بود. ازدواج برای خونواده های معتقد که مادر وسواسی هماهنگ کننده است خیلی سخته. ما که سه تا فرزندیم و با اینکه خیلیها آرزو داشتن داشته باشنمون بخاطر ایراد گیریهای مامانم تنها موندیم.
تحملش سخته!واسه اول و اخرین بار سه سال پیش دیدمش! خیلیا، زن داداشا، داداشا،خدابیامرز پدرم تاییدش می کردن و عاشقش شدم و مادرم چون صرفا بچه طلاقه راضی نمیشه! از اون روز می ترسم که موهام سفیدتر بشن و بهش نرسم! سپردم به خدا
چه دختر چه پسر اگه به درستی تصمیم خودشون اعتماد داشته باشن .....باید جلوی خانواده خودشون وایستن و به خودشون فکر کنن چون تنها شما هستین که میدونید چی میخواین چی براتون بهترینه.....ی خرده جسارت..همین...برای ازدواج نیازی به هیچ کس نیست.به جوونی خودتون به خوشبختی خودتون فکر کنید.خودخواه باشین
دخالت زیادی در مهمترین تصمیم گیری فرزند، به نظرتون حق الناس نیست؟
خانواده من هم خیلی مخالفت کردن. ولی حالا دارن میبینن من به هیچکس دیگه ای نمیتونم فکر کنم...
بهترین سالهای زندگی من تباه شد...
من رفتم خاستگاری مادر دختره میگه تو بیکاری منم بش گفتم مادر جان زمانی که شما شوهر کردید شوهرتون مخترع برق که نبود یا مهندس دانشمند شوهر شما 4تا گوسفند داشته تا به اینجا رسیده خدای ما هم بزرگه.دهنش بسته شد ضایع شد حسابی .
عدم شناخت از طرف مقابل و دلسوز های گاهی بی مورد موجب تاخیر در ازدواج شده و هم اکنون به خاطر دلایل این چنینی 11 میلیون جوان در آستانه ازدواج در کشور وجود دارد و اين دلسوزی های بی مورد والدین گاهی موجب بروز آسیب در جامعه می شود?????????????????
تنها دلیله اینکه ازدواج کم شده یا اینهمه (11 میلیون در آستانه ازدواج) ازدواج نمیکنن مشکل بیکاریه مشکل اقتصاد افتضاح کشوره مشکل بی خونه بودن مشکل کار نبودن ایناست که یه جوون سمته ازدواج نمیره نه پدر و مادر .
واقعااین پدر ومادرها چی فکر میکنن من 35سالمه هنوز منو به چشم بچه نگاه میکنند یبار هم نشنیدم که بگن بیا زنت بدیم موندم اگه ازدواج گناهه چرا خودشون کردن چند بار خواستم ازدواج کنم دختر مورد علاقه ام راپیدا کردم اما پا پیش نذاشتند احساس میکنم میترسن در ضمن من تک فرزند پسرم ...
مادران ازبی پولی وخرج اضافه میترسن
میگن اگه پسرم زن بگیره توی این گرونی بایدخرج اون وزنشم بدیم بعدخودمون چیکارکنیم
خانواده من هم خیلی مخالفت کردن. ولی حالا دارن میبینن من به هیچکس دیگه ای نمیتونم فکر کنم...
بهترین سالهای زندگی من تباه شد...
خانواده به زور می خواستن شوهرم بدن از 12سالگی
در روستاها شرایط بدی حاکم است
تنها دلیله اینکه ازدواج کم شده یا اینهمه (11 میلیون در آستانه ازدواج) ازدواج نمیکنن مشکل بیکاریه مشکل اقتصاد افتضاح کشوره مشکل بی خونه بودن مشکل کار نبودن ایناست که یه جوون سمته ازدواج نمیره نه پدر و مادر .