من عاشق پسر عموم شدم . ولی من و دو دختر عموم که خیلی باهم دوستیم می خوایم بهش بگیم ولی نمی تونیم بعد یکی از دختر عموم تنهایی بهش گفت که : من و آبجیم و آیدا ( اونا خواهرن و اسم من آیدا است ) عاشق تو هستیم بعد بهش گفت : تو عاشق کی هستی ؟ پسر عموم گفت تو یعنی کسی که داشت باهاش حرف می‌زد ولی اونا قول دادن که به کسی حرفاشون نگن ولی دختر عموم به منو آبجیش گفت بعد من و آبجیش خیلی ناراحت شدیم حالا من می خوام تنها باهاش حرف بزنم و همه چی رو برای خودم تموم کنم

لطفا یه دقیقه گوش کنید شما نباید به یه پسر بگید دوستت دارم باید کاری کنی که عاشقت بشه بعد که شد اگه عاشقش بودی باهاش ازدواج کن ولی اگه خودت کوچک کنی بی اهمیتی میکنه بهترین راه همینه کاری کن که آن پسر عاشق بشه راستی من تمام این عاشق شدن خواندم ولی هر چیه توی دلتونه نباید بگید که فردا آن پسر اگه با هم دعوا کردید بگه تو عاشق من بودی یا یه چیز دیگه پس بزارید اون پسر بخاطر شما یه زره زجر بکشند اگه عاشقشم باشی
من نشدم ولی یه پسر من میخواست منم دوستش داشتم بهش گفتم اول که عاشق شدم ولی که برو نمیخوامت بعد از 2ماه برگشت گفت من ببخش منم عاشقتم منم لطفا باهم ازدواج کن گفتم نه یادته شاید عاشقت بودم ولی دیگه نیستم چون قدر من ندونستی اگه میدانستی این کار نمی کردم
پس شما هم این کار بکنید شاید یه روزی حرف های من به درد شما خورد بدرود

چیکار کنم هرروز میبینمش تقریبا دارم دیونه میشم چیکار کنم تصوریش از جلو چشم بره حتی چند روزه تو خواب هم میبینمشم . البته خودش باعث شد انقدر بهم اولش توجه کرد که به چشم اومد اما الان که عاشقش شدم و احساسمو نگفتم هنوز بهش ولی احساس میکنم دارم از دستش میدم . آخه چه معنی داره آدم هی یواشکی نگاهت کنه اما برترسه که بیاد حرفشو بزنه ؟ این کاریه که اون میکنه . اگه نمیخواهد این نگاهای یواشکی چیه اگه میخواد چرا تا میرم بهش یکم نزدیک شم جبهه میگیره ؟ آخه چراااا؟ چیکار کنم دارم دیونه میشم

من همین طورم

من چند ساله که عاشقشم خیلی دوسش دارم فقط دوست دارم ببینمش اما وقتی تو خیابون میبینمش تپش قلب میگیرم دست و پاهام سست میشه خیلی دوسش دارم خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
نمیدونم خیلی رو چه جوری بنویسم که خیلی به نظر بیاد

منم همیطوری ام همش اما احساس میکنم

واقعلا چرا خوابم نمیبره

از دوسداشتن کسی ک عاشقم نیس دوسم نداشته متنفرم

منم این احساسات رو دارم تپش قلب تو دلم میلرزه دستام یخ میکنه استرس میگرم اصلا
منم ۴ساله ک عاشقم بهشم گفتم اما اون جوابی درس نمیده
خیلی دلم براش تنگ شده

من این نشونه ها رو ندارم ولی واقعا دوستش دارم چون به نظر من عشق باید منطقی و عاقلانه باشه نه دیونه وار من عاقلانه عاشق شدم نه دیونه وار که بدنم آسیب ببینه وقتی عاقلانه عاشق بشی سعی میکنی حودتو برتیاون ثابت کنی و همیشه عالی جلوه بدی

طرف دختر خالمه و ازم کوچیک تره خیلی دوسش دارم نمیدونم چجوری بهش بگم تمام این علائمو دارم

قبلا هم چنین احساساتی بهم دست داده بود ولی این دفعه انقدر شدیده که احساس میکنم سرطان روح گرفتم

چیزی به نام عشق وجود نداره اینارو مغز انسان میسازه که به زندگی خودش هدف بده ، عشق چیه ؟؟

من وقتی طرفو میبینم باهاش چت میکنم تپش قلب میگیرم فقط دوست دارم برقصم اون طرف پسر عمه مه نمیدونم چیکار کنم دست و پامو گم میکنم ولی محل بهش نمیزارم تا خودش بیاد سمتم خودش بگه عاشقتم

چه کنیم دیگه

عشقه
مگه میشه کاریش کرد