ای کاش میشد دولت یک برنامه و طرح درست و حسابی بریزد و در تلوزیون با ساختن فیلم های خوب فرهنگ سازی کند و دست این سلبریتی هایی که حجاب پخترای سرزمینمونو با الگو های متزلزل خودشون نابود کردن رو از سینما و تلوزیون قطع کند و بجای این الگو های تخریب کننده بازیگرانی رو پرورش بدهد که در فضای مجازیشان با مد های پر زرق و برق خود مملکت را به پوچی تباهی نبرند
به نظرم تا کی میخواین تنها راه حلتون برای درست کردن وضعیت این باشه که مامور ها توی خیابون تذکر بدهند.این روش اصلا کمکی به وضعیت حجاب کشور نمیکنه بلکه بتید از اساس ریشه این رو به تباهی رفتن رو بسوزانید.

خدا همه ی ما را هدایت کنه

جای تاسفه واقعا

خدا به راه راست هدایت شون کنه

خدا به راه راست هدایت شون کنه

متاسفم

رواج بی بندوباری

فساد

فحشا

بی برکتی

همش علت داره اینقدربی اهمیت هستیم به اصول دین جز ضرر و بدبختی هیچی نداریم

امیدوارم چه زن، چه مردهای ایرونی به خودشون بیان و مواظب عفت و پاکدامنی خودشون باشن و همه ما باید این رو هرگز فراموش نکنیم که آخر هممون زیر خاک میریم و واقعا دو روز دنیا ارزش این کارها رو نداره.

وضعیت حجاب یه بحث فرهنگیه. ما هنوز مفهوم درست حجاب درک نکردیم.... باید الگوی خوب ارائه بدیم

بدحجاب ترین افراد قطعا زشت ترین افراد هستند.اگر کسی زیبایی خدادادی داشته باشه مطمئن باشید نیازی نداره خودشو به مردم نشون بده تا جذب او بشوند.دلیل آرایش و بی حجابی های افراطی چیه؟همه اون بی حجاب ها کمبود عاطفه دارن دنبال این میگردند تا با این کارها دیگران را به طرف خودشان جذب کنند.پس بیدار باشید دلاور مردان.اگر به این جور خانمها کم محلی کنید خودبخود اصلاح خواهند شد.هر جا این افراد را دیدید روبرگردنید تا متوجه اشتباهشان بشوند ..............

مشکل حجاب مشکل فرهنگ سازی ضعیفه ماست...

اخه تا کی این مسخره بازیاتون ادامه داره

وای وای

زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد. مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم! مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هر جا دلت می خواهد! زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده! غروب به خانه آمد . مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد . زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟ مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید! زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟ مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!

حالا دیدین؟ چند ساله که این کوهان شتر را درست میکنن و روسری رو روی کوهان میزارن اینها مریض روانی هستند ببرین دارالمجانین قول میدم آدم شن