سال ۹۴مرداد ماه به دریاچه گهر رفتم شخصی داخل در یاچه شناور شد ساعت ۳ ظهر بود یک دفعه صدای داد از سوی چادر ان پسر شروع شد ان پسر غرق شد همه ناراحت شدیم گذشت تا دو ماه دیگه تا اینکه ما دوباره به دریاچه رفتیم مادران پسر که غرق شد انجا بود یک دفعه صدای جیق و داد مادر شروع شد (من حرف های ان مادر را می گویم )ای اب قسمت میدم به حضرت فاطمه من زنده بودن پسرمو نمیخوام فقط جنازشو بهم بده ... بعد صحبت های اون مادر یک دفعه در یاچه شروع به سرد شدن و تاریک شدن کرد بعد جناره ان پسر بالا امد بعد مادرش دوید و او را بغل کرد او را بوسید و بعد هر چه خون در بدن ان پسر بود به بیرون امد و ان جنازه را همراه مادر بردند
جایی که دریاچه هست و مردم توش شنا میکنند باید غریق نجات داشته باشه. گهر انقدر بی در و پیکر شده. فقط بلدن به رنگ قایق بادی مردم گیر بدن که «آهای! بیا بیرون از آب ببینم! قایقت باید یا سبز باشه یا نمیتونی بری تو آب». من مطمئنم هیچ تلاش درستی برای پیدا کردن اجساد غرق شده انجام نمیشه و خیلی شانسی پیدا میشن وگرنه دریاچه گهر اونقدرا بززگ نیست که نتونن یه جسدو پیدا کنن. به زباله های مردمم غیورم که کاری نداریم.
ولی دم دریاچه گهر گرم که مهربونیشو نشون داد و این امانتی
رو به خانوادش بعد سالها پس داد
قدرت خدارو ببين بعد اين همه مدت هنوز اينجوري بيشتر بدنش سالمه.الله اکبر خدايا عظمتت رو شکر.