سلام من خانمی چهل ساله هستم که متاهل هستم ویه فرزند دوازده ساله دارم ، شوهرم مرتببه من فحش وناسزا میگه وبه من توهین میکنه ، پدرومادرم فوت کرده ، توی این مدت که باهاش زندکی میکنم تا به حال چند بار دست به خود کشی زدم ، دیگه نمیتونم تحملش کنم ، جایی رو هم ندارم برم ، دیگه خسته شدم حتی اگر به کارتون خوابی هم بیفتم میخوام ازخونه بیرون بزنم
با عرض سلام خدمت سروران عزیز و محترم زنی هستم بی سر پرشت6ساله تحت پوشش کمیته امدادهستم در خانه کرایه به سر میبرم مریض هستم پادرد دارم با حقوق امداد سر میکنم یک فرزند دارم که اونم الان یه یک سال طلاق گرفته کناره خودم زندگی میکند دخترش 5سال هست تحت پوشش هست کسی ندارم که کمکم کنه هیچ سر پناهی نداریم تو را به امام زمان کمکم کنید خسته شدم دیگه کشش زندگی ندارم
سلام به همه ، میخوام ازشرایطم بگم .
سه ماه هست که مادر عزیزم را از دست دادم و پدرم هم نزدیک به هشت سال پیش از دست دادم شوهرم معتاد هست و هر تلاشی کردم و هر راه درمانی براش در نظر گرفتم باز هم شروع کرد و شدت گرفته ، بعد از فوت مادرم کلا به من میگه بی کس و کار ، میگه هر بلایی سرت بیارم هیچ کس نیست به دادت برسه از غیبت من به علت شرکت در مراسم ترحیم سو استفاده کرد معتادها رو به حریم خصوصی من آورده و شیشه مصرف کردن خواهرم متاهل هست و برادرم هیچ کمکی نمیتونه به من بکنه وشرایطش رو ندارن
بچه هم ندارم شاغل نیستم چهل سال سن دارم منزل مسکونی ندارم و هیچ یار و یاوری هم ندارم خیلی جنگیدم برای زندگی و حفظ کانون خانواده ، اما از اختیارم خارج شده
راه نجاتی هم ندارم هیچ کس کمکم نمیکنه خجالت میکشم از این زندگی که برام درست شده شوهرم کلا رفته توی انباری توی پارکینگ که بتونه شیشه و... مصرف کنه و به همسایه ها میگه تا ایشون از منزل من نره بالا توی خونه نمیرم
عرصه به من تنگ شده حال روحی و جسمی خیلی بدی دارم
برای تغذیه هم کلی منت و آبروریزی میشه تا رسیدگی نسبی میکنه کلا خار شدم پیش خودم و همه ی عالم خجالت زده شدم این بی پناهی و بی یاوری به سرم اومده
دوستان تقاضا دارم هر طور میتونید در حق من بزرگواری کنید
سلام به همه ، میخوام ازشرایطم بگم .
سه ماه هست که مادر عزیزم را از دست دادم و پدرم هم نزدیک به هشت سال پیش از دست دادم شوهرم معتاد هست و هر تلاشی کردم و هر راه درمانی براش در نظر گرفتم باز هم شروع کرد و شدت گرفته ، بعد از فوت مادرم کلا به من میگه بی کس و کار ، میگه هر بلایی سرت بیارم هیچ کس نیست به دادت برسه از غیبت من به علت شرکت در مراسم ترحیم سو استفاده کرد معتادها رو به حریم خصوصی من آورده و شیشه مصرف کردن خواهرم متاهل هست و برادرم هیچ کمکی نمیتونه به من بکنه وشرایطش رو ندارن
بچه هم ندارم شاغل نیستم چهل سال سن دارم منزل مسکونی ندارم و هیچ یار و یاوری هم ندارم خیلی جنگیدم برای زندگی و حفظ کانون خانواده ، اما از اختیارم خارج شده
راه نجاتی هم ندارم هیچ کس کمکم نمیکنه خجالت میکشم از این زندگی که برام درست شده شوهرم کلا رفته توی انباری توی پارکینگ که بتونه شیشه و... مصرف کنه و به همسایه ها میگه تا ایشون از منزل من نره بالا توی خونه نمیرم
عرصه به من تنگ شده حال روحی و جسمی خیلی بدی دارم
برای تغذیه هم کلی منت و آبروریزی میشه تا رسیدگی نسبی میکنه کلا خار شدم پیش خودم و همه ی عالم خجالت زده شدم این بی پناهی و بی یاوری به سرم اومده
دوستان تقاضا دارم هر طور میتونید در حق من بزرگواری کنید
سلام .من دختر 16ساله هستم مادرم 46سالش هست بابام خیلی از عمد مادرمو مارا ازیت میکنه. دست بزن داره خرجی خونه باید مادرم بده .مال پدریه مادرم که بهش تعلق گرفته بود پدرم به زور اسم خودش کرد بخدا مادرم داره مریض میشه دست این مرد هرروز با داداشم بحث میکنه سر چیزای الکی بهونه مکنه.حتی جرأت چیزی خوردن تو این خونه نداریم هرروز باید فحش تو دهنش باشه یه دقیقه آروم نیس معتادم هست اصلا ناموس سرش نمشه من که دخترش هستم ازش میترسم تو این خونه واقعا عصبی شدم چندبار دست به خودکشی زدم توروخدا کمکمون کنید اگه مادرم طلاق بگیره جاهی نداریم که بریم .خواهشاً جوابم رو بدین
منم مثل توحالااگه باهم شدیم انوقت هم میترسم بجنگیم بعدچندروزمن اونجور بودم ندیدی مگه پس بهتره تنهاباشی
ناشناس
۱۵:۱۵ ۰۶ شهريور ۱۴۰۰
سلام من ی خانوم ۵۰ ساله هستم س فرزند دارم دوتا لز اونا ازدواج کردن وی دختر در منزل دارم خودم کسی رو ندارم تک فزرند بودم و پدر و مادرم فوت کردن بعد از ۳۸ سال میدونم خنده دار ولی از توهینای همسرم خسته شدم از بی احترامیشا و تو سری زدناش دیگه نمیتونم اعصابم نمیکشه تو رو خدا راهنمایی بفرمایید بچه ها خوبن دنبال کار خودشون هستن ولی این منو ول نمیکنه اعصابمو داغون کرده هر روز ب ی بهانه جایی رو ندارم لاعقل ی چند وقت جلوی چشم هم نباشیم همه دوستانمو میشناسه خواهشن تو اون خدایی که میپرستین راهنمایی بفرمایید
سلام من یک زن 35 ساله هستم 6 سال از شوهرم جدا شدم یک ماه طلاق گرفتم دوتا بچه دارم که پیش پدر شون میمانند پسرم 17 سال شه و دخترم تازه رفته 13 سالگی پسرم معتاد شیشه شده هیچی سرش نمیشه و من پدر مادر ندارم 4 خواهر دارم یک برادر که هیچ وقت خونش نمیرم من در ته این 6 سال چه بلاهی که سرم نیود کنار این همه بلا هرهفته خانه یکی از خواهرام هستم حتی از طرف پرس خواهرامم هرلحظه امکان ازار دادن دارم اواره موندم جونم نمیدونم چکنم امروز پدر بچهام زنگ زده میگه امروز من خونه نبودم اومدم دخترم از خونه فرارکرده
خاک تو سرت استاددانشگاهی نمیخواد که توهم بزن زورت نمیرسه قربانی نزرکن تو خواب نزروعداکن یعنی چه حالم بده میزنه خوب کار میکنه حقته
نیلا
۲۳:۵۸ ۲۹ تير ۱۴۰۰
سلام من یه دختر ۱۶ ساله هستم مشکل خانوادگی دارم پدر و مادرم درکم نمیکنن به فکر ایندم نیستن پدرم هم معتاده مادرم هم کلن به فکرم نیس به هم محبت نمیکنن پدرم خیلی ادم عصبیه مادرمم همینطور لطفن واسه رضای خدا یکی منو یا فرزند خوندگی قبول کنه یا شماره خانه امن اصفهان رو بدید چون میخام پدر و مادرم هیچ وقت پیدام نکنن
سه ماه هست که مادر عزیزم را از دست دادم و پدرم هم نزدیک به هشت سال پیش از دست دادم شوهرم معتاد هست و هر تلاشی کردم و هر راه درمانی براش در نظر گرفتم باز هم شروع کرد و شدت گرفته ، بعد از فوت مادرم کلا به من میگه بی کس و کار ، میگه هر بلایی سرت بیارم هیچ کس نیست به دادت برسه از غیبت من به علت شرکت در مراسم ترحیم سو استفاده کرد معتادها رو به حریم خصوصی من آورده و شیشه مصرف کردن خواهرم متاهل هست و برادرم هیچ کمکی نمیتونه به من بکنه وشرایطش رو ندارن
بچه هم ندارم شاغل نیستم چهل سال سن دارم منزل مسکونی ندارم و هیچ یار و یاوری هم ندارم خیلی جنگیدم برای زندگی و حفظ کانون خانواده ، اما از اختیارم خارج شده
راه نجاتی هم ندارم هیچ کس کمکم نمیکنه خجالت میکشم از این زندگی که برام درست شده شوهرم کلا رفته توی انباری توی پارکینگ که بتونه شیشه و... مصرف کنه و به همسایه ها میگه تا ایشون از منزل من نره بالا توی خونه نمیرم
عرصه به من تنگ شده حال روحی و جسمی خیلی بدی دارم
برای تغذیه هم کلی منت و آبروریزی میشه تا رسیدگی نسبی میکنه کلا خار شدم پیش خودم و همه ی عالم خجالت زده شدم این بی پناهی و بی یاوری به سرم اومده
دوستان تقاضا دارم هر طور میتونید در حق من بزرگواری کنید
سه ماه هست که مادر عزیزم را از دست دادم و پدرم هم نزدیک به هشت سال پیش از دست دادم شوهرم معتاد هست و هر تلاشی کردم و هر راه درمانی براش در نظر گرفتم باز هم شروع کرد و شدت گرفته ، بعد از فوت مادرم کلا به من میگه بی کس و کار ، میگه هر بلایی سرت بیارم هیچ کس نیست به دادت برسه از غیبت من به علت شرکت در مراسم ترحیم سو استفاده کرد معتادها رو به حریم خصوصی من آورده و شیشه مصرف کردن خواهرم متاهل هست و برادرم هیچ کمکی نمیتونه به من بکنه وشرایطش رو ندارن
بچه هم ندارم شاغل نیستم چهل سال سن دارم منزل مسکونی ندارم و هیچ یار و یاوری هم ندارم خیلی جنگیدم برای زندگی و حفظ کانون خانواده ، اما از اختیارم خارج شده
راه نجاتی هم ندارم هیچ کس کمکم نمیکنه خجالت میکشم از این زندگی که برام درست شده شوهرم کلا رفته توی انباری توی پارکینگ که بتونه شیشه و... مصرف کنه و به همسایه ها میگه تا ایشون از منزل من نره بالا توی خونه نمیرم
عرصه به من تنگ شده حال روحی و جسمی خیلی بدی دارم
برای تغذیه هم کلی منت و آبروریزی میشه تا رسیدگی نسبی میکنه کلا خار شدم پیش خودم و همه ی عالم خجالت زده شدم این بی پناهی و بی یاوری به سرم اومده
دوستان تقاضا دارم هر طور میتونید در حق من بزرگواری کنید
این همه نیازمند به کمک مالی مکنند بعضی متاسفانه بنابه گفته خودشان مسئله بغرنج دارند.
بهرحال راه کمک ارتباطی به این همنوعان چگونه هستش.
با تشکر