امیر
۱۴:۴۸ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
عه نه بابا ؟
پاسخ دادن
رضا
۱۱:۱۸ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
تو گفتی ما هم باور کردیم ولی تو اون مطلب آرزوتو نوشتی که دوست داری پسرت تو خارج بزگ بشه مگه اینجا خار داره خخخخخ
پاسخ دادن
ناشناس
۱۰:۰۲ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
عجب
پاسخ دادن
آیلین
۰۹:۵۸ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
اصلا کلا لحن گفتارت بد بود خانم.اصلا پسرت هم که نباشه جوری نوشتی انگار کانادا رفتن خیلی مهمه و ذوق کردن داره خجالت آوره والا.
پاسخ دادن
اراد
۰۹:۴۸ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
عجب
پاسخ دادن
ناشناس
۰۹:۴۷ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
عجب
پاسخ دادن
ناشناس
۰۹:۳۹ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
حکایت آزاده نام داریه که روسریشو باد برده بود و باد اون نوشیدنی حرام رو در دستش گذاشته بود .
پاسخ دادن
علی
۰۹:۰۲ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
خوبه از اول تا آخر از خودت تعریف کردی
پاسخ دادن
ناشناس
۰۸:۰۷ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
ماهم ساده لوح و باور کردیم
پاسخ دادن
ناشناس
۰۶:۳۲ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
به هر حال پسر خواهرتم که باشه اون لحن نوشتن مشخص میکرد که داری افتخار میکنی که اقوامتون رفته خارج از کشور و برات مهم بود.خب رفته که رفته نیازی نبود بنویسی با اون لحن.خب نوشته بودی که همه بدونن و ببینن مثلا باکلاسی و اقوامت کانادا هستن.
پاسخ دادن
ناشناس
۰۴:۱۹ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
گمشو
پاسخ دادن
ناشناس
۰۲:۲۸ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
کاش یاد بگیریم صفحه های اجتماعی دفتر خاطراتمان نیست که هر چه خواستیم بنویسیم و انتظار داشته باشیم که کسی قضاوتمان نکند اینجا متن جامعه است وما هر انچه که نشان میدهیم هستیم
پاسخ دادن
ناشناس
۰۲:۲۸ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
کاش یاد بگیریم صفحه های اجتماعی دفتر خاطراتمان نیست که هر چه خواستیم بنویسیم و انتظار داشته باشیم که کسی قضاوتمان نکند اینجا متن جامعه است وما هر انچه که نشان میدهیم هستیم
پاسخ دادن
ناشناس
۰۱:۱۸ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
تو گفتی ما هم باور کردیم
پاسخ دادن
ناشناس
۰۱:۱۸ ۱۰ شهريور ۱۳۹۶
تو گفتی ما هم باور کردیم
پاسخ دادن