سلام من خواب دیدم توی یه بحث و حدال هستم حالا اولش یادم نیست فقط یادمه گاو سمت راستم رو گرفته و لباسم رو میخورد و اسب هم سمت چپم و من تلاش میکردم ک خودم رو ازاد کنم بقیه هم میخاستن ازادم کنن ولی زیاد تلاش نمیکردن اخرش هم ازاد نشدم و موقع نماز بود بیدار شدم
سلام من خواب دیدم که یک جایی جنگ هست و خطر ناکه پ همه دارن فرار میکنن من و خواهر برادرام و مامانم هم فرار میکنیم
پسر عمم هم با ما بود اما وقتی برمیگردم تا صداش کنم که از لای نرده ها رد شیم و بریم یه جای امن دیدم تبدیل به اسب شده و دوست پسر عمم هم فک کنم به گوراز تبدیل شده بود
اسبی که نه زین داره نه هیچی فقط است یه اسب به رنگ قهوه ای روشن و داره تقاضای کمک میکنه اما دیگه کامل به اسب تبدیل شده و نمیتونست مثل ما صحبت کنه و همونجوری که اسب ها داد میزنن داشت داد میزد
منم رفتم کمکش و نجاتش دادم و بردمش توی تویله ی کنار خونمون
میخواستم بدونم تعبیرش چیه که اون یهو به اسب تبدیل شد ؟ آیا تعبیر خاصی داره؟
مندر خواب دیدم ابسار اسبی قرمز در دستم بود دو فرزندم روش نشسته بودند اسب فرار کرد در دره ای خوردند زمین مردن خودم خیلی گ ریه زاری میکردم اسب ایستاد بود
سلام من خواب دیدم ک ی اسب قرمز رنگ اومده تو حیاتمون ...بعدش بابام بهم گف ک زود برم و اونو از حیاط بیرون کنم منم ی چوب کوچولو تو دستم بود و با اون چوب اسب رو کتک زدم و اسب رو از حیاط بیرون کردم.میشه تعبیرش کنین خواهشا.
من چند سال پیش خواب دیدم یک گله از گاو های بزرگ منو دنبال میکنن و من از دست شان در حال فرار هستم راه های پر پیچ و خم همی است انگار توی دره ای هستم که ناگهان نگاه میکنم روبروی من یک اسب جوان قهوه ای رنگ در حال حرکت به سوی من است و پشت سرم که نگاه کردم هیچ گاو وحشی نبود و اون اسب به سوی من در حال حرکت است و من به سوی اسب در حال حرکت و نزدیک شدن به هم هستیم و وقت نزدیک شدن به اسب خیلی خوشحال به نظرم میرسم و خیلی دوست دارم به اسب برسم
تعبیرش چی است؟
سلام من دوباره خواب میبینم یه اسب سفید که سرش انسان هست واز بدن اسب هست .وقتی داره تند میره یکی از پاهاشو میاره سمت من .یکباره دیگه خواب دیدم .. که من دارم راه میرم به سمت خونه همان اسب سفید از پشت وارد بدنم میشه من ترسیدم از خواب بیدار شدم ...؟؟؟
سلام خواب دیدم از کوچه که تنگ بود رد میشدم ازته کوچه جوانی بر اسب نزدیکم شد سرش ونزدیک من میکرداینکه باهام حرف بزنه ونوازش کنه دستش روبرام بلندمیکرد من می ترسیدم ولی اسب سواراطمینان داشت که اذیتم نمی کنه
سلام من دیشب خواب دیدم که درباغچه خانمان هستم وازدرخت گلابی های رسیده را جمع میکنم ودرهمین حال بودم که اسب مشکی که نمیدانستم مال کی هست وازکجا آمده وارد باغچه شد
من خواب دیدم اسبی میخواهد به من حمله کنید صاحبش نمی گذارد وان اسب همچنان در تلاش که به سمت من حمله کند ومن پا به فرار گذاشتم وبه من نرسید و من از خواب بیدار شدم
پسر عمم هم با ما بود اما وقتی برمیگردم تا صداش کنم که از لای نرده ها رد شیم و بریم یه جای امن دیدم تبدیل به اسب شده و دوست پسر عمم هم فک کنم به گوراز تبدیل شده بود
اسبی که نه زین داره نه هیچی فقط است یه اسب به رنگ قهوه ای روشن و داره تقاضای کمک میکنه اما دیگه کامل به اسب تبدیل شده و نمیتونست مثل ما صحبت کنه و همونجوری که اسب ها داد میزنن داشت داد میزد
منم رفتم کمکش و نجاتش دادم و بردمش توی تویله ی کنار خونمون
میخواستم بدونم تعبیرش چیه که اون یهو به اسب تبدیل شد ؟ آیا تعبیر خاصی داره؟
تعبیرش چی است؟