یه روز ملانصر الدین میخواست بره مکتب، شاگردان ملا برای اینکه جلسه تشکیل نشه تصمیم گرفتند که ملا رو از رفتن به مکتب پشیمون کنند. پس یه نقشه کشیدند و اینطور شد:
ملا صبح از خونه زد بیرون، یکی از بچه ها اون رو دید و گفت "ملا بنظر بیحال هستی!"
دیگری گفت "ملا رنگ و رویت پریده" سومی گفت ملا چقدر زرد شدی"
ملا که به سر کوچه رسید از رفتن به مکتب پشیمون شد. برگشت خانه و به همسرش گفت "خانم !! تو که وضع خراب من رو دیدی چرا به من نگفتی !!"
همسر ملا که فهمید چه شده، به ملا فهماند که این توطئه شاگردان بوده.
ماشالله سیاسیون آنقدر همدیگر رو متهم میکنند از مردم توقع اعتراض کاملاً طبیعیه.
من تعجب میکنم که چرا روی این جریانات اسم گذاری میکنید.
و از قوه قضاییه خواهشمندم برخورد جدی با اغتشاشگران کنند
ملا صبح از خونه زد بیرون، یکی از بچه ها اون رو دید و گفت "ملا بنظر بیحال هستی!"
دیگری گفت "ملا رنگ و رویت پریده" سومی گفت ملا چقدر زرد شدی"
ملا که به سر کوچه رسید از رفتن به مکتب پشیمون شد. برگشت خانه و به همسرش گفت "خانم !! تو که وضع خراب من رو دیدی چرا به من نگفتی !!"
همسر ملا که فهمید چه شده، به ملا فهماند که این توطئه شاگردان بوده.
ماشالله سیاسیون آنقدر همدیگر رو متهم میکنند از مردم توقع اعتراض کاملاً طبیعیه.
من تعجب میکنم که چرا روی این جریانات اسم گذاری میکنید.
السلام علیک یا اباعبدالله