ولی من ، یکبار حکم شرعی ام را اشتباه متوجه شده بودم و فکر میکردم به شوهرم حرام ابدی شده ام
یه ماه تمام هر روز ضجه میزدم و امام رو صدا نیکردم و حکم شرعی رو از خودشون میخواستم ، من یه پسر بچه پنج ساله هم داشتم
وقتی از دیدار امام زمان ناامید شدم ، قران رو به سرم گرفتم و شکایت امام رو با سوز دل و گریه ، خدمت خدا بردم ، به خدا گفتم اگه لایق دیدارش نیستم لااقل از طریق یه بچه ، پیام بده
اون شب از بس گریه کرده بودم ، ذاحت خوابیدم در حالی که از امام رمان قطع امید کرده بودم
نزدیکی های صبح ، مطمئنم بین خواب و بیداری بودم ، خواب بود یا واقعیت بازم نمیدونم ، دیدم یه پسربچه صدا کرد منو برگستم سمتش صورتش اصلا معلوم نبود ، بهم یه شاخ گل محمدی سفید داد و گفت اینو امام زمان بهتون دادند و گفتند ازدواجت درسته
فقط کاش بدانیم
مامنتظرایشان هستیم
و ایشان منتظر ما ...
یه ماه تمام هر روز ضجه میزدم و امام رو صدا نیکردم و حکم شرعی رو از خودشون میخواستم ، من یه پسر بچه پنج ساله هم داشتم
وقتی از دیدار امام زمان ناامید شدم ، قران رو به سرم گرفتم و شکایت امام رو با سوز دل و گریه ، خدمت خدا بردم ، به خدا گفتم اگه لایق دیدارش نیستم لااقل از طریق یه بچه ، پیام بده
اون شب از بس گریه کرده بودم ، ذاحت خوابیدم در حالی که از امام رمان قطع امید کرده بودم
نزدیکی های صبح ، مطمئنم بین خواب و بیداری بودم ، خواب بود یا واقعیت بازم نمیدونم ، دیدم یه پسربچه صدا کرد منو برگستم سمتش صورتش اصلا معلوم نبود ، بهم یه شاخ گل محمدی سفید داد و گفت اینو امام زمان بهتون دادند و گفتند ازدواجت درسته
خوشا به سعادتشون
ای کاش ما هم میتونستیم ولیاقتشوداشتیم ایشون رو ببینیم