خب اون لحظه یجورایی به اصطلاح هنگ کرده بوده دیگه، ماتش برده یلحظه. تا به خودش اومده، دیده پدرش از روی شتر میپره پایین و به سمتش میاد . که همون لحظه یوسف هم سراسیمه به طرف پدرش میره. ( اینکه دیر میره به سمت پدرش، منظوری نداشته و از قصد اینکارو نکرده)
این نظر شخصی بنده هستش.
یکی از دلایل این بوده که یوسف باید بعد از فرمان خداوند قبلا منع شده بود از باخبر کردن پدر و بستگانش و بعد از پیدا کردن برادرانش باید به خود به راه می افتاده و به دیدار پدرش می امده و بستگانش را خود به مصر میبرده.
این نظر شخصی بنده هستش.