سال 74 ازدواج کردیم 19و 22 ساله بودیم و دانشجو .دو سال خونه مادر شوهرم زندگی کریم تا درسمون تمام بشه و بتونیم کاری پیدا کنیم . همون زمان با وام دانشجویی و فروش طلای عروسی و حتی تلویزیون خونه یه پیکان خریدیم و همسرم بعد از ظهر ها مسافر کشی می کرد .یادمه وقتی می خواستیم با پیکانمون بریم بیرون یه پتو بر می داشتیم می کشیدیم دور خودمون تا یخ نکنیم از بس از همه جای ماشین باد میومد ولی با محبت و عشق و گذشت زندگی کردیم .سخت نگرفتیم .چشم پوشی کردیم . حسادت نکردیم .غر نزدیم . خسته نشدیم .از یک اتاق شروع کردیم تا امروز که خدا را شکر همه چیز داریم و لذتشو می بریم .و رمز موفقیتمون چیری نبوده به جز گذشت گذشت گذشت تلاش تلاش تلاش
بنده ۴۵ سالمه،خونه و ماشین و شغل و درآمد خوبی هم دارم اما حال و حوصله ازدواج ندارم.وقتی ۲۵ سالم بود هیچ کدوم اینا را نداشتم کسی هم حاضر به زندگی با من نشد منم تصمیم گرفتم تا آخر عمر مجرد بمونم.
وقتی عاشق میشی پول نداری و از دستش میدی و حسرتش تا آخر عمر به دلت میمونه دیگه بعدا كه جوونیت تموم میشه و هیچ لذتی ازش نبردی شوق ازدواجم نداری با هیچكی.این یه حقیقته تلخه
ناشناس
۲۱:۲۹ ۱۳ خرداد ۱۳۹۷
سن ازدواج بالا رفته چون بیشتر جوانان مملکتمون یا شغل ندارند یا درامدشون کمه قیمت مسکن و اجاره خونه همهمینجوری واسه خودش میره بال . بعد مسئولین میگن چرا جوانان ازدواج نمیکنند یعنی واقعا علتشو نمیدونید!!!!!!
دیگه حرفی ندارم