برای تبلیغ محرم هرسال اطراف تهران میروم پول هم نمی گیرم یک سال جوانی جلومن راگرفت بازبان بازی پولی که برای برگشت داشتمبه مشهد وخریدیک عروسک که به دخترم قول داده بودم راگرفت که فردابه حسابم بریزدازپول خبری نشدامادرعوض یکی مرا سه روز باخودسرکاربردوپنج برابرآن پول راهم دستمزدمن دادبایک عروسک یکی هم خودم خریدم شب هم منبرمیرفتم
آنکه یک عمر گفت مهدی جان
داد در روزِ عیدِ مهدی،جان