سلام هرکی میگه دیدم الکی میگه بابا بعدشم خود خدا گفته کنجکاوی در مورد دنیای اجنه یه کنجکاوی فاسد هست و شمارا از کار وزندگی میندازه به جاش از فرشتگان نگهبان بخواین هرچی که خواستین چون اون ها قابل اعتماد تر هستن و خیر خواه ما و پاک و معصوم هستن
به دهه هشتادی ها توهین نکنید مگه چشونه اتفاقا نسل هشتادی ها خیلی باهوش و کنجکاو هستند که میخوان درباره دنیای بعد و جن بفهمن اگه با ما در بیفتید ور میفتید اینو بدونید
می خواهم جن مسلمان احضار کنم برای کمک کردن و پول دار شدند وکمک به دیگران
ناشناس
۱۳:۳۸ ۱۴ بهمن ۱۳۹۹
☺جن ها دوست ندارن که شما دربارشون حرف بزنین اصلا دوست ندارن شاید انقدر عصبانی بشن که از پیشتون برن البته جنا سراغ آدمایی که خیلی تنهان بیشتر میرن من دیوونه نیستم ولی یه جن هست که همش تو خوابم میاد البته من همیشه خوابای بد میبینم ولی از من گفتا دنبال دیدنشون نباشین
بله بیشتر سراغ کسایی میرم که تنها هستن و مو های بلند دارن جن ها از اینه خوششون میاد اگه جن دیدید نباید به کسی بگین میره کاملا درسته جن ها دوست ندارن دربارشون حرف بزنیم برای همین هم اکثر شب ها میان
الی زائری
۰۲:۰۹ ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۱
اوهوم فقط اونایی که تنها هستن منم اینجوری بودم هیچکس دوسم نداشت همیشه نفرینم میکردن همیشه اضافه بودم همیشه زیر مشت لگد مامان وبابام بودم جرمم به دنیا اومدن بود همیشه وقتی تنها بودم صدای پای چند نفر که تو سالن میدویدن میومد منو دختر عمم تو اتاق بودیم کسی خونه نبود از ترس کنج تختم نشستیم تا خانواده هامون از عروسی اومدن بعد از اون صدا زدن اسمم در حال درس خوندن کشیدن بالش از زیره سرم همیشه حس میکردم یه نفر منو زیر نظر داره تا اینکه یه شب با مامانم دعوام شد بعد از کلی گریه کردن به خاطره زندگیم خوابم برد که حس کردم یکی داره موهامو نوازش میکنه دیدم مامانمه خیلی مهربون شده بود فهمیدم اونشب خواب عجیبی دیده بود چون نوزاد رو که از بچگیه من بود که گریه میکرد رو از بیرون کناره در بر نداشته بود منو میبردن اون موقع ۱۵سالم بود الان ۱۹ هنوز مشکل دارم دوست دارم باز اونارو ببینم البته اونی که تو بچگی مواظبم بود همزادم بود چون حتی بارها خوابشو دیدم که از دور باهام میاد حتی سعی کرد منو ببره نمی تونستم داد بزنم صدایی از دهنم بیرون نمیومد تا اینکه شوهر عمم کمکم کرد حتی تو تاریکی هم دیدم وارد اتاق شد فکر کردم خواهرمه هر چه صدا زدم جواب نمیداد کنج دیوار نشسته بود ترسیده بودم لامپ رو روشن کنم جالب اینجا بود که از ترس را زده بودم بهش و تند تند آش میخوردم
ناشناس
۱۵:۱۰ ۱۲ بهمن ۱۳۹۹
منم ابجیم جن زده شده بود برای یکی از پروژه های دانشگاهش رفته بود توی یه روستا بعد از اون به بعد جن زده شده بود میگفت شبا منو اذیت میکنن وسایلامو جابه جا میکنن مارفتیم براش دعا نوشتیم خوب شد ولی من خیلی دلم میخواد که منم جنارو ببینم نمیدونم چی کار کنم
من خیلی دوست دارم که جن احظار کنم میشه کمک کنید ؟
دلم براشون تنگ شده
ولی اینجا لیوان و وسایل میشکستند.نمیدیدیم
فقط یہ سوال پیش اومدباید بہ حرف کی گوش بدم