سلام من خیلی بهم چسبیدکه بگم من تا حالا عاشق نشدم و عاشق هم نخواهم شد چون خودمو میشناسم من اول عاشق خدا شدم بعد عاشق خودم دوست ندارم خودمو با کسی دیگه شریک شم لذت میبرم از عاشق نشدن من یه جوری شدم همش جلوترمو احساس میکنم میبینم من حس عالمی بهم دست میده چیزهایی میدونم و میفهمم که اگه به کسی بگم میگن عجیب غریبی ولی دوست ندارم عاشق بشم در تنهایی لذت خیلی زیاد میبرم افسرده هم اصلا نیستم رفتار اجتماعیم هم خیلی عالیه حالا اگه میتونید بگید من چه شخصیتی دارم یا مثل بقیه میگد عجیبین شما
عشقم وقتی با هم خوبیم خیلی مهربونه و محبت میکنه ولی وقتی دعوامون میشه یه ادم دیگ میشه و بهم میگه دیگ نمیخواد باهام باشه ولی بعد دوباره ک اشتی میکنیم همون ادم قبل میشه به نظرتون واقعا دوستم داره؟ لطفا کمکم کنید
سلام
بیست ساله با همسرم زندگی می کنیم .ابتدا اون عاشقتر بود و الان من. دوازده سال پیش یکی از همکارانش که اتفاقا رفت و آمد خانوادگی داشتیم و هر دو خانواده دارای یک فرزند بودیم. عاشق همسرم میشه و همسرم خیلی محترمانه اون را رد کرد و اون بنده خدا هم رفت و چند سال هم مشکل دار ولی الان زندگیش خوبه. زنش هرگز این جریان نفهمید.
ولی من از همان روزهای اول بو بردم و قضیه می دونستم.
من خودم تلفن آنها را شنود کردم که همسرم خیلی محترمانه ردش کرد و گفت که صمیمیت ما فقط در چهارچوب رفت و آمد خانوادگی بوده و من بیشتر از این نمی تونم قبول کنم.
یعنی اون به همسرم میگفت تو همسرت را رها کن و من هم همینطور.
تو این دوازده سال اصلا ندیدمش . با همسرم همکاران در دو اداره جدا و گاهی همدیگر می بینند در محیط اداری.
صدرصد همسرم قبول دارم . هرگز بهم دروغ نگفته
اون موقع هم که اون پیشنهاد داد بین و من همسرم شکرآب به خاطر خانواده و من مقصر بودم.
ضمنا اونهم در محیط کار خیلی برا همسرم با معرفت بود.
الان خیلی دلم میخواد برم و بهش بگم من از روز اول همچین میدونستم ولی همسرم مخالفه.
میگه ولش کن گناه داره.
اگر شما جای من بودید چه کار می کردید
من عاشق یک پسری شدم که اول اومده خواستگاری اما بهش هیچ حسی نداشتم وخانوادم بهش جواب رد دادن اما الان جوری شدم که نمی تونم روزی نبینمش و اونم اونم هنوز دوست داره واما خانواده بهم میگه کوچیک هنوز
دوست در عزیز یک قانون در روانشناسی میگوید چشم هاصادق ترین عضو بدن هستند انسان هنگام دروغ گفتن یا نگاه به شخص یا وسیله ی مورد علاقه مردمک چشم هایش گرد میشود و پلک هم نمی زند یا نگاهش را میدزدد کاسب های با تجربه از این تکنیک برای فروش اجناس استفاده میکنند که این نوع نگاه با نام عامیانه ی نگاه عاشقانه شناخته میشه
یاعلی موفق باشی
الان خیلی اذیتم میکنه و بهم میگه چند روزی برو بهم پی نده تا اعصابت راحت باشع
آیا ازم دل سرد شده
بیست ساله با همسرم زندگی می کنیم .ابتدا اون عاشقتر بود و الان من. دوازده سال پیش یکی از همکارانش که اتفاقا رفت و آمد خانوادگی داشتیم و هر دو خانواده دارای یک فرزند بودیم. عاشق همسرم میشه و همسرم خیلی محترمانه اون را رد کرد و اون بنده خدا هم رفت و چند سال هم مشکل دار ولی الان زندگیش خوبه. زنش هرگز این جریان نفهمید.
ولی من از همان روزهای اول بو بردم و قضیه می دونستم.
من خودم تلفن آنها را شنود کردم که همسرم خیلی محترمانه ردش کرد و گفت که صمیمیت ما فقط در چهارچوب رفت و آمد خانوادگی بوده و من بیشتر از این نمی تونم قبول کنم.
یعنی اون به همسرم میگفت تو همسرت را رها کن و من هم همینطور.
تو این دوازده سال اصلا ندیدمش . با همسرم همکاران در دو اداره جدا و گاهی همدیگر می بینند در محیط اداری.
صدرصد همسرم قبول دارم . هرگز بهم دروغ نگفته
اون موقع هم که اون پیشنهاد داد بین و من همسرم شکرآب به خاطر خانواده و من مقصر بودم.
ضمنا اونهم در محیط کار خیلی برا همسرم با معرفت بود.
الان خیلی دلم میخواد برم و بهش بگم من از روز اول همچین میدونستم ولی همسرم مخالفه.
میگه ولش کن گناه داره.
اگر شما جای من بودید چه کار می کردید
من خواستم بینم چطور باید حس واقعی یه دختر فهمید
مثلاً ممکنه بگه حالم ازت به هم میخوره
بعد از اون طرف عاشقم باشه
لطفاً کمک کنید
خواهرا بیشتر کمک کنید
یاعلی موفق باشی