طاهای عزیز ... چه بد شد اینجوری رفتی ...
پدر طاهای عزیز خیلی اندوهگین شدم.پدر بنده با سن 55 سال اونم به خاطر سر درد رفت بیمارستان ، ما شهر دیگری بودیم که 1 ساعت با ما فاصله داشت ، وقتی رفته بود دکتر گفته بودند چیزی نیست بدنش کم آب شده به خاطر کار کردن تو گرما ( نقشه بردار زمین بود )
ساعت 8 شب زنگ زدیم حالش رو پرسیدیم گفت خوبم و سرم بهم وصل کردند.
من و برادرم گفتیم بریم دنبالش بیاریمش خونه ، 85 کیلیومتر فاصله بود گفتیم تا سرم تموم میشه ما هم رسیدیم ، وقتی رسیدیم بیمارستان دنبال پدرمان ، گفتند اینجا نیست و رفته ! بعد از چند دقیقه جستجو گفتند پدر شما فوت کرده و انتقالش دادند به سردخانه !
فکرش رو میتونید بکنید ؟ من و برادرم افتادیم رو زمین ! مگه میشد باور کرد ؟
خلاصه اینکه علت فوت رو ایست قلبی ذکر کرده بودن ولی پرستار که آشنا بود گفت داروی اشتباه زدند ، سرم معمولی باید وصل میشده ، یک سرم اشتباه مربوط به بیمار دیگه ای رو وصل کردن ، دستمون به هیچ جا بند نشد ! چون هم تو شک بودیم و ...
خلاصه الان بعد از چند سال که میگذره هنوز یعضی وقتا فکر میکنم پدرم سر کار هست و شب میاد خونه !
خدا ازشون نگذزه که یک خانواده 6 نفره رو بی سرپرست کردند ! درسته همه ما سنمون بالای 20 هست ولی نبود پدر به سن و سال نیست ! امیدوارم طاها خونش پایمال نشه و بتونی حقتو بگیری پدر عزیز ....
داداش من دچار سکته شد و با چند با تماس چهل و پنج دقیقه طول کشید که مسیر دو کیلومتری رو بیاد و نهایتأ داداش ما جلوی چشم مادرم فوت شد و وقتی که گفتم چرا دیر اومدید گفتند فکر کردیم سرکاریه!!!!!
خیلی ناراحت شدم واقعا ناراحت کننده است،اگر پزشک ها از افراد باهوش و همینطور دارای اعصاب و روحیه قوی انتخاب بشند این اتفاقات نمی افتاد ،یه عده با خرج میلیونها تومان و پر کردن جیب آموزشگاهها دکتر میشند که هیچ ارزشی نداره. چرا پزشک رو تنبیه نمی کنند حداقل دل پدر یه کم آروم بشه ،خطای پزشکی یعنی جان یک انسان
زمانيكه انتخاب در رشته پزشكي صرفا درسه ساعت كنكور انجام ميشه و تعدادي پس از گذراندن جند سال بي كيفيت ان هم فقط به فكر مال اندوزي بودن چيزديگرينيست و. ،،،،،چه توقعي است واقعاجز تاسفو ناراحتي براي اين پدر و مادر چه ميشود كرد ،
پدر طاهای عزیز خیلی اندوهگین شدم.پدر بنده با سن 55 سال اونم به خاطر سر درد رفت بیمارستان ، ما شهر دیگری بودیم که 1 ساعت با ما فاصله داشت ، وقتی رفته بود دکتر گفته بودند چیزی نیست بدنش کم آب شده به خاطر کار کردن تو گرما ( نقشه بردار زمین بود )
ساعت 8 شب زنگ زدیم حالش رو پرسیدیم گفت خوبم و سرم بهم وصل کردند.
من و برادرم گفتیم بریم دنبالش بیاریمش خونه ، 85 کیلیومتر فاصله بود گفتیم تا سرم تموم میشه ما هم رسیدیم ، وقتی رسیدیم بیمارستان دنبال پدرمان ، گفتند اینجا نیست و رفته ! بعد از چند دقیقه جستجو گفتند پدر شما فوت کرده و انتقالش دادند به سردخانه !
فکرش رو میتونید بکنید ؟ من و برادرم افتادیم رو زمین ! مگه میشد باور کرد ؟
خلاصه اینکه علت فوت رو ایست قلبی ذکر کرده بودن ولی پرستار که آشنا بود گفت داروی اشتباه زدند ، سرم معمولی باید وصل میشده ، یک سرم اشتباه مربوط به بیمار دیگه ای رو وصل کردن ، دستمون به هیچ جا بند نشد ! چون هم تو شک بودیم و ...
خلاصه الان بعد از چند سال که میگذره هنوز یعضی وقتا فکر میکنم پدرم سر کار هست و شب میاد خونه !
خدا ازشون نگذزه که یک خانواده 6 نفره رو بی سرپرست کردند ! درسته همه ما سنمون بالای 20 هست ولی نبود پدر به سن و سال نیست ! امیدوارم طاها خونش پایمال نشه و بتونی حقتو بگیری پدر عزیز ....
خدا صبرت بده