بنده خودم اهدایی امام رضاهستم.پدرم بعدازتولددودخترصاحب یک پسرمی شودکه دربچگی ازدنیامی رودبعدازیک مدت انتظاربرای فرزنددارشدن پدرم به همراه هیئتی ازمردم روستایمان (آن زمان روستابودوالان تبدیل به شهرشده)به زیارت امام رضاعلیه السلام رفته وعرض نیازوطلب حاجت می کندبعدهمانجاتوی مشهد خواب می بیندکه درداخل یک طبق سفیدیک بچه راپیچیدندداخل یک پارچه سفیدوتقدیم می کنند به پدرم وپدرم ازخواب بلندشده وگریه می کندهم هیئتی هاازخواب بلندشده وعلت گریه پدرم راسوال می کنندواوداستان راتعریف می کندیکی ازافرادمتدین که (الان هردوپدرم وآن فرد)درقیدحیات نیستند می گویدتعبیرخوابت این است که امام رضاحاجتت رابرآورده کرده وبعدازمدتی این حقیربه دنیامی آیم.الان 47سال وشش ماه از آن اتفاق سپری شده است به همین خاطراسمم راحمیدرضامی نامند.قربون آقابرم.
دکتر های جراح زایمان کلا قطع امید کرده بودند.ولی هرچه داشتم در دلم، ریختم بیرون وبا حضرت درد دل کردم. و پس از گذشت هشت ماه برای اولین پسرم، خانم باردار شد.وپس از سه سال خداوند دومین پسر را به ما هدیه بخشید.واقعا امام مهربانی است.وارادت دارم به امامان معصوم اهل بیت(ع).السلام علیک یا ثامن الحجج
اهل مشهد هستم سال1368 کلاس سوم دبستان بودم به قول بزرگترها خیلی نشت و بازیگوش بودم که به خاطر همین بازیگوشی از روی درخت افتادم و دستم هم از بند در رفت و هم شکست . با پدرم رفتیم جای شکسته بند و دستم شکسته بند جا انداخت ولی شکستگی دست ، کار خودشو کرد و دستم هم چرک و عفونت کرد و هم داشت فلج می شد . بیمارستان امام رضا (ع) که رفتیم دکتر به پدر و مادرم گفته بودند که به خاطر عفونت شدید باید دستش رو قطع کنیم و گرنه عفونت تمام دست رو میگیره . با رضایت پدر و مادرم (به من گفتند که اطاق عمل که بری عفونت دستت رو خارج میکنند ) آماده شدم رفتم اتاق عمل اون موقع اتاق عمل ها خیلی شلوغ بود مجروحین جنگی هم بودند . بعد از یک ساعت انتظار یک دکتر آمد و پرونده پزشکی من را که نگاه کرد به من گفت شما لازم نیست عمل جراحی بشوی و چرک و عفونت دستت با جراحی بدون بیهوشی خارج میکنیم . بعد از بیست روز بستری شدن در بیمارستان و خارج کردن عفونت ، خدا رو شکر دستم خوب شد . بعدها مادرم گفت که موقعی که اتاق عمل رفتی خیلی گریه کردم دعا کردم و از امام رضا (ع) شفاعتت رو خواستم . یا امام رضا(ع) هم مریضا رو شفا بده