این حرکت سرهنگ رو با ارتش قبل از انقلاب مقایسه میکنم مغزم هنگ میکنه واقعا که ارتش 180 درجه نسبت به قبل از انقلاب تغییر کرده آفرین بر این همه فداکاری کاش ما هم مثل شما بودیم
ما همگی حد اقل در زمان سربازی دیده ایم فرمانهان رو که با کمترین امکانات کار می کردند . من در دفتر فرماندهان هیج وقت میز مدیریتی گران قیمت ندیدم . آفرین به غیرت نظامیان .
انسان که باشی لباست بی ارزش است چون ارزش اصلی به وجود گرانبهای توست
انسان که باشی بیخیال درجه آن خم می شوی تا پل نجات دیگران گردی
بزرگی در مقابل همه ما و بزرگی در برابر آنانی که لباسشان سوار آنهاست
به احترام تو ای پاسدار وطن تا آخر عمر
ایست خبردار ایستاده ایم
درورد برمردان بی ادعایی کشورم شماحافظ امنیت مرزهای ماهستی..ارتشیان دلاور ایزدپاک نگهدارتان..ارتش صلابت وامدادرسانی به مردم زلزله زده.سرپل ذهاب ومردم مناطق سیل زده بادل جان نشان دادند...پرودگاربزرگ شاهددلاوریهای این دلاورمردان است
واقعا حقوقدانان پرمدعایی که با اینکه چیزی جز رنج و ذلت و گرانی برای ملت نداشتن،اما توقع دارن که مردم هم قدردانشون!باشن!نخیرم حقوقدان جان!!مردم اگرم رهین منت کسانی باشن،اونهایی هستن که جان و مالشون رو برای ایران و ایرانی گذاشتن،چونان نیروهای مسلح ارتش و سپاه و تمام فداییان این بوم و بر که روانشون شاد باشه
ناشناس
۱۵:۳۸ ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۸
... چقدر جالب است برای رضای فقط خدا برای کمک به مردم سر خم کنی و به خلقش خدمت کنی خدا هم بالاترین درجات دنیوی را بشما بدهد....
با سلام.
من هم از دیدن این فداکاریها یه احساس غرور بی اندازه یه شادی ناوصف شدنی به هم دست میده.
چون داری به خلق خداوند باری تعالی کمک می رسونی خداوند هم به پاس ان کمک ها یک احساس شادی ناوصف به ادم میده.
دست و پای جناب سرهنگ حقیقی رو از دور می بوسم و حسرت می خورم که ای کاش در ان لحظه ی کمک بجای سرهنگ من زیر پای مخلوق خداوند بودم.
انسان که باشی بیخیال درجه آن خم می شوی تا پل نجات دیگران گردی
بزرگی در مقابل همه ما و بزرگی در برابر آنانی که لباسشان سوار آنهاست
به احترام تو ای پاسدار وطن تا آخر عمر
ایست خبردار ایستاده ایم
من هم از دیدن این فداکاریها یه احساس غرور بی اندازه یه شادی ناوصف شدنی به هم دست میده.
چون داری به خلق خداوند باری تعالی کمک می رسونی خداوند هم به پاس ان کمک ها یک احساس شادی ناوصف به ادم میده.
دست و پای جناب سرهنگ حقیقی رو از دور می بوسم و حسرت می خورم که ای کاش در ان لحظه ی کمک بجای سرهنگ من زیر پای مخلوق خداوند بودم.