سلام من خاب دیدم با غول دارم ازدواح میکنم خیلی گریه میکنم اون یه گردنبد خیلی سنگین طلا میندازه دور گردنم من ازدستش فرار میکنم میرم تو یه اتاق مثل امام زاده میمونه ولی میگن اینجا غسال خونه هست مبیتم که مادرم فوت کرده دارن اونجا میشورن بمن میگه بیا نترس اینجا امن خونه پدرته ولی همه جاش سبز بود خیلی خوشگل
سلام من خواب دیدم به مسجدی می رویم وبعد از اتمام نماز میبینم که کاروان رفته وما جا مانده ایم. در همین حال مردهایی را از دور می بینم که می خواهند ما را بدزدند (رسم و قانون) من به بقیه اطلاع می دهم وراه فرار را به آنها نشان می دهم همچنین خودمم هم موفق به فرار می شوم و در را می بندم
خواب دیدم میخواستم با معشوقم فرار کنم با هم قرار گذاشتیم من و خواهرم سوار کشتی شدیم اما معشوقم نتونست بیاد ما رفتیم و یه کشور دیگه پیاده شدیم و رفتیم خونه اقای کشتی ران
در خواب دیدم سکه هاییی زیادی از یه جایی برداشته بودم و میدویدم ،مامور یا کسانی دنبالم میکردن، من تو راه ب چند تفر هم پولی دادم ولی سکه های زیادی باهام بود تو راهی که میدویدم یهو با دستام زمین رو از هم وا کردم و اب درست شد و تو اون شنا کنان میرفتمممم، بعدش یهو تو ی جایه دیوه بودم، یه پلنگ بود ک حامله بود، و یه پلنگ دیگه بهش میگفت این بجه باید بندازی و من یه پلنگ دیگه اوردم ک اونو از شکم پلنگ حامله در بیاره، ولی پلنگ دیگه اسرار میکرد بچه رو بندازه ، چند تا همچین حزیاتی یادم مونده . میشه بگین بهترین تعبیر براش چیه
تو خواب دیدم که مث اینکه یه بچه بی سرپرستم و با تعدادی از بچه های بی سرپرست دیگه توسط افرادی توی باغ متروک زیر زمین نگهداری میشیم . من یه فرار طولانی رو تجربه کردم خیلی طولانی عبور از موانع مختلف و در نهایت تو شهر به یه خانومی رسیدم بچه دار نمیشد و اومد مارو نجات داد کلی طول کشید تا منو باور کنن . وقتی اومدن باز یه اتفاقایی افتاد و گیر کردنا درنهایت باز فرار کردیم ولی اخر سر دیدم بعد اینکه مثلا ۲ روز اینا گذشته اونایی که مارو نگه میداشتن توی باغ متروکه تا شهر با ما هستن انگار هنوزم مواظبم یودن در نهایت با یه نقشه پیچیده که نصفشو به گا دادم اونا با تعداد زیادی پول درحال ترک اونجا بودن و منو بچه ها تو شهر بودیم و خیلی زیادم پول داشتن میبردن و چیزی به ما ندادن . اخرش لحظه خاصی بود که از خواب پریدم
درخواب دیدم یک برج بسیاربلند کوره پزخانه که کج شده بود سقوط کرد ومن وبرادرم ازترس برخورد تکه های آجر فرارمیکردیم وتکه های آجرها باسرعت زیادی ازکنارمون ردمیشد
خواب دیدم که در بیمارستان بستری هستم و ی شلنگ در بینیم هست و ی سون داشتن بهم وصل میکردن وخیلی بیحال بودم وقت ملاقات خیلی شلوغ بود ومن لابلای شلوغی شلنگ رو در آوردم وخودم رو به طرف خانواده رسوندم وار اونجا خارج شدم
لطفا برام تعبیر کنین