یه داستان واقعی
در محله ما یه چاپخونه بود اونم چاپخونه قدیمی(منظورم باسابقه چندین ساله)
فرزند کوچیک چاپخونه اگر اشتباه نکنم ۵ ساله میدزدنش اگاهی و حتی سپاه منطقه بسیج شد بودن تا اینکه کسانی که دزدیدنش درخواست پول کردن مبلغ ۲۰ میلیون تومن.موضوع مربوط به حدود به ۲۲ الی ۲۵ سال قبل بود..خلاصه اطلاعات سپاه متوجه شدن اون که دزدیدش داماد خانواده بوده خلاصه دستیگرش میکنن بعد که فهمیدن حکمش اعدام هست...پدرخانومش که توسط همین دامادش بچه اش دزدید بود اومد با اطلاعات یا هر کسی در راس بود صحبت کرد چه رشوه داد چه قانع نشون کرد طرح فرار دامادش ریخت ..داماد فرار کرد و از مرز فرستادش خارج کشور...دیگه برنگشت
در محله ما یه چاپخونه بود اونم چاپخونه قدیمی(منظورم باسابقه چندین ساله)
فرزند کوچیک چاپخونه اگر اشتباه نکنم ۵ ساله میدزدنش اگاهی و حتی سپاه منطقه بسیج شد بودن تا اینکه کسانی که دزدیدنش درخواست پول کردن مبلغ ۲۰ میلیون تومن.موضوع مربوط به حدود به ۲۲ الی ۲۵ سال قبل بود..خلاصه اطلاعات سپاه متوجه شدن اون که دزدیدش داماد خانواده بوده خلاصه دستیگرش میکنن بعد که فهمیدن حکمش اعدام هست...پدرخانومش که توسط همین دامادش بچه اش دزدید بود اومد با اطلاعات یا هر کسی در راس بود صحبت کرد چه رشوه داد چه قانع نشون کرد طرح فرار دامادش ریخت ..داماد فرار کرد و از مرز فرستادش خارج کشور...دیگه برنگشت