نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲۸
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
اندی
۲۰:۴۶ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
واقعا خنده دار بود؟!
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۰:۱۱ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
اشک خودشونو در آورد.
Iran (Islamic Republic of)
Mehdi
۱۹:۴۳ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
یاد کلیپی افتادم از نمایش نیروهای خودمون لامصب هر چی میزد تو کوزه نمیشکست.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۵۶ ۲۱ آبان ۱۳۹۸
دقیق دمت گرم منم به اون فکرمیکردم مال که خیلی خنده داربود من خودم دل درد گرفتم ازبس خندیدم وای
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۹:۲۲ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
چقدر خندیدیم!!!
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۸:۱۵ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
هه هه وو.فقط جناب خان خندید با تحریریه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۰۹ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
فیلمو ببینم از خنده غش میکنم
Iran (Islamic Republic of)
جابر
۱۲:۳۰ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
خدا کنه هر چی گلوله شلیک میشه همینجوری مهاجم رو خجالت زده کنه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۲:۲۵ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
پیش میاد دیگه .... الان هنوز داری میخندی؟؟؟
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
سعید
۱۱:۵۰ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
بیشتر ب گریه زاری بود تا خنده دار بودنش خخ!
Iran (Islamic Republic of)
علی
۱۱:۱۴ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
دردنیای‌واقعی‌هیچی‌تو‌چنته‌ندارند‌.بلوفاشون‌فقط‌در‌فیلماشونه‌
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۱۴ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
نتیجه اخلاقی اینکه اجناس هندی هم مثل اجناس چینی بی کیفیت هستند.
Afghanistan
عطألله علی زاده
۱۱:۰۱ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
اگر در کشوری مانند افغانستان این اتفاق بیفتد جالب و پرسش بر انگیز نیست. اما در کشور مانند هندوستان اگر چنین اتفاق می افتد واقعاً جالب و پرسش بر انگیز است.
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
ناشناس
۱۰:۵۲ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
کجاش خنده دار بود!!!!!!!!
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۲۳ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
خداییش من که چیزی ندیدم، کجاش خنده دار بود نمیدونم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۴۱ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
عجب!
Sweden
سعید نعمتی
۱۰:۱۹ ۱۴ آبان ۱۳۹۸
یاد یه خاطره افتادم در زمان خدمت سربازی و در اوایل اموزش به میدان تیر رفتیم و فرمانده میدان تیر که مربی لشکر بود بسیار حرفه ای عمل میکرد و تیرش هیچ وقت به خطا نمیرفت .حتی در مسبقات ارتش های جهان مقام کسب کرده بودند بعد از تعرف و تمجید از خودشون اسلحه کلانش رو در دست گرفت و یک نصفه اجر رو در تقریبا 30 متری خودشون قرار دادن و گفتند میخواید من این اجر رو بزنم .ما هم با هیجان گفتیم بله .ایشون یه تیر زدن اصلا به نزدیکش هم نخورد دومی رو هم زد اصلا نزدیک نبود و همین جوری سومی و چهارمی و پنجمی و تا 10 تیر زدن ولی به اجر نخورد عصبانی شد و رفت نزدیک تر باز شلیک کرد و نخورد .ما هم نمی شد که بخندیم .اوضاعی بود همه بچه ها خندشون گرفته بود یادش به خیر سربازی امروز تقریبا 10 سال از اون روز میگزرد .
۱۲