من چند وقته که مادرم رو از دست دادم، برای من مادرم معنای زندگیم و تنها دلخوشیم بود ، تا روزی که اون بود دوست داشتم آینده ای زیبا برای خانواده ام بسازم اما با مرگ اون تمام رویا هام نابود شد ، بنظرم مرگ میتونه دوباره من رو به مادرم برسونه
زیاد اخبار هایی که نمیتونی دربارشون کاری کنی رو دنبال نکن
اگر دنبال کردن اخبار مرگ تو رو ناراحت میکنه پس این کارو نکن
نمیدونم شاید خیلی دستوری حرف بزنم ولی واقعا دوست ندارم آدما ناراحت و افسرده باشن، میخوام از زندگی لذت ببرن، میخوام که بخندن، این امید خوبه ولی سعی کن زیاد اخبار های بد رو دنبال نکنی، چون نمیتونی دربارشون کاری کنی و این تو رو افسرده میکنه. به جاش به کسایی که دستت بهشون می رسه و میتونی کاری براشون بکنی توجه کن(این رو یه روز یه آدم عزیز بهم گفت) و پیششون باش من میگم زندگی خیلی قشنگه فقط باید آدما ببیننشون.
ناشناس
۱۰:۵۲ ۰۷ خرداد ۱۴۰۱
من تا آخرین لحظه میمونم ومیجنگم،نمیذارم این دنیا وادماش به راحتی منو عذاب بدن ومنم برحسب تنهایی خودمو خلاص کنم.تااخرین دم واسه عزیزانم میمونم.
منم همینم میگم میخندم میخندونم قهقهه میزنم درحالیکه تو دلم آشوبه و پر از استرس و غم و ناامیدی ولی کسی متوجه نمیشه درونم غوغاست.. یکی دوبار خودکشی کردم با قرص ولی ب موقع رسوندنم بیمارستان و شستشوی معده و مزخرفات.. بازم این تصمیمو دارم ولی این بار جایی اینکارو میکنم ک کسی نباشه ک نجاتم بده .. کاملا ب پوچی رسیدم.. اگ میتونستم با روش اتانازی تموم میکردم زندگیمو .. واقعا راه چاره ای نیست جز مردن ن موندن و زجر کشیدن
این کارو نکن لطفا
با مردنت هیچی درست نمیشه ولی اگه زنده بمونی مطمئنم روزای خوب برات میان
ناشناس
۱۳:۳۹ ۲۹ بهمن ۱۴۰۰
حس میکنم مهمون امروز و فردای این دنیام.تو زندگیم چیز خاصی برای خودم نخواستم همیشه رویای یه خانواده ی با ارامش رو داشتم و روزی هم نبوده که براش تلاش نکنم.
همیشه از اونایی ضربه خوردم که بیشترین عشق بهشون می ورزیدم .
زندگی حقیقی من تو سرمه من با خودم زندگی میکنم با خودم و ادمای خیالی خودم خیلی وقتا میفهمم که ساعت هاست دارم با خودم حرف میزنم.
شب های کمی بوده که قبل از پدیدار شدن طلوع خورشید چشمامو روی هم بزارم.
روزهای سخت زیادی رو از وقتی که تازه می تونستم کلمه ای به زبون بیارم گذروندم.
زمان زیادی می گذره از وقتی که افسردگی دست رو ی شونه ام گذاشته و حالا 20 ساله که همنشین منه و داره به اخرش نزدیک میشه.
همیشه ترس از خدا کارساز بوده .
همیشه مانع انجام خودکشی بوده تا امروز , روزی که با خودم فکر میکنم همیشه خداست که دم از عدالت میزنه اما کدوم از ما بوده که انتخاب کنه به دنیا بیاد انتخاب کنه باهمچین قیافه و هیکل و در چنین خانواده ای متولد بشه.
چرا اصلا کسی به دنیا اومدن در کالبد بچه ای افریقایی باید انتخابش باشه که بخاطر کمبود غذای مادرش قطره ای شیر به اون حروم باشه.
بیاین امیدار باشیم اونور چیزی جز سیاهی انتظارمونو نمیکشه وگرنه جهنمی که درش ادم هایی میسوزن که بخاطر درد مشکلات روانی فقر و گرسنگی خودکشی کردن چه عدالتی داره.
نمیدونم کتاب زندگی من تا کجا بتونه ادامه پیدا کنه اما فکر کنم که اخر ناتموم میمونه.
امیدوارم تک تک افرادی مشکلات دارن و اما با عشق زندگی میکنن دووم بیارن چون دنیا بدون اونها ارزش زندگی کردن نداره.
هیچ دردی در این دنیا نیست که انسانی در اون دخیل نباشه
عامل درد کسی نباشید نه همسرتون نه فرزندتون نه پدر مادر و نه هیچ فرد دیگ
همتون روزی زیر این خاکی که با غرور روش قدم برمیدارید از یاد خواهید شد
نه تنها خودتون بلکه ارزو ها و خاطراتتون تنها عشق به شماست که زنده خواهد بود وگر دنیایی بعد ازین برقرار باشه چیزی جز این نیست که توان نجات شما رو داشته باشه.
سلام نمی دونم کی هستی و کجایی اما به یقین می دونم که مبارزی.امید وارم روشنایی دوباره به وجودت برگرده و هیچوقت تسلیم این بیماری نشی.
ناشناس
۰۵:۰۹ ۲۰ بهمن ۱۴۰۰
توقع زیاد از خود وزندگی داشتن باعث افسردگی خواهدشد زندگی پر از سختی ها وناکامی هاست مهم این است که چگونه به سختی ها وناکامی ها نگاه کنیم اگر آن ها رابی اهمیت ببینیم مطمئن باشید تاثیر گذاری کمی خواهند داشت
از همین امروز تصمیم بگیریم فقط برای خدا زندگی کنیم
دنیا برای رفاه و آسایش نیست
مرگ و احوالات بعد از مرگ رو بخونیم
نمازهای اول وقت و ذکر لا حول و لا قوة الا بالله رو زیاد بگید
فقط وقتی وقتی به قدرت نامتناهی خدا وصل بشیم و همه چیز رو به او واگذار کنیم و توکل کنیم
از این تاریکی و ظلمت شیطان نجات میکنیم
زندگی خدایی رو تجربه کنیم ببینیم با این حال و روز بیخدایی چقدر فرق میکنه
از خیلی وقته افسردگی دارم و دنیا رو تیره و تار میبینم .ایمان تیکه پاره و ترس مانع خودکشی شده.کاش این دنیا نمی آمدم و هر روز سختیهای دارن اوج میگیرن.حاضرم هر چی دارم بدم به خدا فقط منو ببره
روزهای سخت هم تموم میشن ، میدونم تا الان خیلی سخت بوده ، ولی یکم دیگه تحمل کن ، یکم دیگه صبر کن باور کن روزهای خوب هم میرسند به شرطی که تو هم به سمتشون قدم برداری به شرطی که توهم سعی کنی حال خودتو خوب کنی . اگاهیتو بالا ببر مطالعه کن خودتو کنترل کن فکرای منفی تو سر همه ی ما هست باید کنترلشون کنی خدارو یادت نره
من به عنوان یه جوان ۲۰ ساله ، که دچار افسردگی و اضطرابه شدیده و تحت دارو درمانی هم قرار داره، هر روز به فکر اینم که چرا باید بدون اراده و اختیار پام رو بزارم توی دنیایی که متعلق به من نیست ! این چه عدالتیه که اختیار بود ونبودتم دست خودت نیست !
برای دشمن هم همچین حالی رو نمیخوام که بسوزی ولی هیچ کس نباشه که بفهمتت ! بمیری ولی هیچ کس نباشه که اهمیت بده !
من ۱۸ سالمه هر روز میخوام خودکشی کنم ولی از جهنم رفتن میترسم امیدیم ب زندگی ندارم
کاش زندگیم عوض شه و یه روزی بیام این کامتنو ببینم و بخندم کاش تا اون روز بتونم زندگی کنم
من از لحاظ مالی مشکل ندارم ولی خانواده پدری صمیمی ندارم و این باعث غم و اندوه شدید من شده که با اینکه همسر و فرزند دارم خیلی احساس بی کسی و تنهایی و نداشتن حامی در زندگی میکنم
اگر دنبال کردن اخبار مرگ تو رو ناراحت میکنه پس این کارو نکن
نمیدونم شاید خیلی دستوری حرف بزنم ولی واقعا دوست ندارم آدما ناراحت و افسرده باشن، میخوام از زندگی لذت ببرن، میخوام که بخندن، این امید خوبه ولی سعی کن زیاد اخبار های بد رو دنبال نکنی، چون نمیتونی دربارشون کاری کنی و این تو رو افسرده میکنه. به جاش به کسایی که دستت بهشون می رسه و میتونی کاری براشون بکنی توجه کن(این رو یه روز یه آدم عزیز بهم گفت) و پیششون باش من میگم زندگی خیلی قشنگه فقط باید آدما ببیننشون.
با مردنت هیچی درست نمیشه ولی اگه زنده بمونی مطمئنم روزای خوب برات میان
همیشه از اونایی ضربه خوردم که بیشترین عشق بهشون می ورزیدم .
زندگی حقیقی من تو سرمه من با خودم زندگی میکنم با خودم و ادمای خیالی خودم خیلی وقتا میفهمم که ساعت هاست دارم با خودم حرف میزنم.
شب های کمی بوده که قبل از پدیدار شدن طلوع خورشید چشمامو روی هم بزارم.
روزهای سخت زیادی رو از وقتی که تازه می تونستم کلمه ای به زبون بیارم گذروندم.
زمان زیادی می گذره از وقتی که افسردگی دست رو ی شونه ام گذاشته و حالا 20 ساله که همنشین منه و داره به اخرش نزدیک میشه.
همیشه ترس از خدا کارساز بوده .
همیشه مانع انجام خودکشی بوده تا امروز , روزی که با خودم فکر میکنم همیشه خداست که دم از عدالت میزنه اما کدوم از ما بوده که انتخاب کنه به دنیا بیاد انتخاب کنه باهمچین قیافه و هیکل و در چنین خانواده ای متولد بشه.
چرا اصلا کسی به دنیا اومدن در کالبد بچه ای افریقایی باید انتخابش باشه که بخاطر کمبود غذای مادرش قطره ای شیر به اون حروم باشه.
بیاین امیدار باشیم اونور چیزی جز سیاهی انتظارمونو نمیکشه وگرنه جهنمی که درش ادم هایی میسوزن که بخاطر درد مشکلات روانی فقر و گرسنگی خودکشی کردن چه عدالتی داره.
نمیدونم کتاب زندگی من تا کجا بتونه ادامه پیدا کنه اما فکر کنم که اخر ناتموم میمونه.
امیدوارم تک تک افرادی مشکلات دارن و اما با عشق زندگی میکنن دووم بیارن چون دنیا بدون اونها ارزش زندگی کردن نداره.
هیچ دردی در این دنیا نیست که انسانی در اون دخیل نباشه
عامل درد کسی نباشید نه همسرتون نه فرزندتون نه پدر مادر و نه هیچ فرد دیگ
همتون روزی زیر این خاکی که با غرور روش قدم برمیدارید از یاد خواهید شد
نه تنها خودتون بلکه ارزو ها و خاطراتتون تنها عشق به شماست که زنده خواهد بود وگر دنیایی بعد ازین برقرار باشه چیزی جز این نیست که توان نجات شما رو داشته باشه.
دنیا برای رفاه و آسایش نیست
مرگ و احوالات بعد از مرگ رو بخونیم
نمازهای اول وقت و ذکر لا حول و لا قوة الا بالله رو زیاد بگید
فقط وقتی وقتی به قدرت نامتناهی خدا وصل بشیم و همه چیز رو به او واگذار کنیم و توکل کنیم
از این تاریکی و ظلمت شیطان نجات میکنیم
زندگی خدایی رو تجربه کنیم ببینیم با این حال و روز بیخدایی چقدر فرق میکنه
برای دشمن هم همچین حالی رو نمیخوام که بسوزی ولی هیچ کس نباشه که بفهمتت ! بمیری ولی هیچ کس نباشه که اهمیت بده !
کاش زندگیم عوض شه و یه روزی بیام این کامتنو ببینم و بخندم کاش تا اون روز بتونم زندگی کنم