مردی که حیاتش، حیات دشمن را تا این لحظه معلق نگاه داشته است.
مردی که تنفسش، نفس را در سینه دشمن، حبس کرده است.
مردی که صلابتش، پشت غرور دشمن را به خاک مالیده است.
اکنون شیری بر زمین افتاده است که هیبت زنده بودنش، زندگی را در مذاق روباهان، تلخ میکرده است.
اَلیَوم نامَتْ اَعْیُن بِکَ لَمْ تَنَمْ
وَ تَسَهدَّتْ اُخری فَعَزَّ مَنامُها
از این پس، چه آسوده میخوابند آن چشمها که از صلابت حضور تو خواب نداشتند.
و آنها که در سایهسار امن حضورت، به خواب میرفتند، از این پس در حسرت یک خواب آرام میسوزند.
ما هم بخوان تا به تو بپیوندیم
هیهات من ااذله