نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳۹
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
افسوس که جا مانده منم
۱۱:۲۷ ۱۵ دی ۱۳۹۸
سلام سردار. خوش آمدی به وطن. راهت ادامه دارد.
دشمن از ترسش ناجوانمردانه دست به اینکار زده ، که انشاالله پشیمان خواهد شد.
اینجا ایران است ، کشوری که در آن مردمی با اصالت ،بافرهنگ
با غیرت ، با شرف، و با اقتدار هستند که در مقابل دشمنانشان کوتاه نخواهد آمد.
السلام علیک یا اباعبدالله.
Iran (Islamic Republic of)
چادریم
۱۱:۱۹ ۱۵ دی ۱۳۹۸
فدای قدم های مردم خوزستان
فدای خاک پاتون مردم قدرشناس و ولایی
United States of America
کوروش
۱۱:۱۷ ۱۵ دی ۱۳۹۸
ترامپ و پمپ..ببینید ......اون دوتا وطنفروشی که کنارتون شادی کردن رو میگید ایرانیها خوشحالند پس اینا کی هستن
Iran (Islamic Republic of)
خالدی
۱۰:۵۶ ۱۵ دی ۱۳۹۸
ای سردار دلها
چکار کردی با این دل مردم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۴۴ ۱۵ دی ۱۳۹۸
سردار ایران تا انتقامت را نگیریم حال ما خوب نشود
Iran (Islamic Republic of)
مجتبی
۱۰:۳۵ ۱۵ دی ۱۳۹۸
به امید انتقام سخت و ظهور حضرت زینب
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۲۲ ۱۵ دی ۱۳۹۸
خواهشا بهش نگید حاج قاسم . بگید سپهبد سلیمانی
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۱۵ ۱۵ دی ۱۳۹۸
دیگه حاجی از مد افتاده ؟؟
Iran (Islamic Republic of)
JJ
۱۰:۱۰ ۱۵ دی ۱۳۹۸
چشم دشمنان کور ... ببین چه با عزت .... دم مردم ما گرم با این استقبال ....
خوش اومدی سردار
Iran (Islamic Republic of)
مهدیزاده سلماس
۰۹:۵۹ ۱۵ دی ۱۳۹۸
سردار قاسم سلیمانی گفت که دوست دارم تا مرا در پس از مرگ در کنار او(سردار شهید حسین یوسف الهی که یکی از شهدای دوران دفاع مقدس ) به خاک بسپارید.
متن سخنان سرلشکر سلیمانی درباره شهید یوسف الهی چنین می‌گوید؛
ما خیلی از این صحنه‌ها را در دفاع مقدس خودمان دیده بودیم و من همیشه می‌گویم که از عوامل بر حق بودن خودمان در جنگ، آن روحیاتی بود که از رزمندگانمان بروز می‌کرد و بیشتر شباهت داشت به حالت سیر و سلوک و برداشته شدن حجاب‌ها؛ از ورای حجاب‌ها و ورای پرده‌ها سخن می‌گفتند. یکوقت - شاید یک سال و نیم قبل از عملیات کربلای پنج - ما در شلمچه بودیم و می‌خواستیم آنجا عملیات بکنیم و برای اینکه دشمن متوجه ما نشود، نیرو‌های اطلاعات عملیاتمان را مستقر کرده بودیم. مقابل ما آب بود و آن روز دو نفر از بچه‌های ما به نام حسین صادقی و اکبر موسایی‌پور به شناسایی رفتند، اما برنگشتند. یک برادری ما داشتیم که خیلی عارف بود؛ نوجوان مدرسه‌ای بود، دانش‌آموز بود، اما خیلی عارف بود. یعنی شاید در عرفان عملی، کم مثل او پیدا می‌شد؛ به درجه‌ای رسیده بود که بعضی از اولیا و بزرگان عرفان، بعد از مدت طولانی مثلاً هفتاد هشتاد سال می‌رسیدند. من در اهواز بودم که این برادر نوجوان ما با بیسیم راکال با من تماس گرفت و گفت «بیا اینجا». من رفتم آنجا. آن برادر ما گفت «اکبر موسایی‌پور و صادقی برنگشتند.» خیلی ناراحت شدم و گفتم «ما هنوز شروع نکردیم، دشمن از ما اسیر گرفت و این عملیات لو رفت» و با عصبانیت این حرف را بیان کردم.
من یک روز آنجا ماندم و بعد برگشتم، چراکه جبهه‌های متعددی داشتیم. دو روز بعد دوباره آن برادر ما با من تماس گرفت و گفت بیا؛ من هم رفتم. آن برادر ما که اسمش حسین بود، به من گفت که فردا اکبر موسایی‌پور برمی‌گردد. به او گفتم حسین! چه می‌گویی؟ حسین، یک خنده‌ی خیلی ظریفی آن گوشه‌ی لبش را باز کرد و گفت «حسین پسر غلامحسین این را می‌گوید.» اسم پدرش غلامحسین بود؛ او هم دبیر خیلی ارزشمندی بود، مادرش هم دبیر بود. حسین معلم‌زاده بود از پدر و مادر. اصلاً واقعاً به سن نوجوانی معلم بود. وقتی اسم «حسین آقا» را می‌بردند، یک حسین آقا بیشتر نداشتیم؛ شاید صد‌ها حسین در آنجا بودند، اما فقط یک «حسین آقا» بود. گفتم «حسین! چه شده؟» گفت «فردا اکبر موسایی‌پور برمی‌گردد و بعدش صادقی برمی‌گردد.» گفتم «از کجا می‌گویی؟» گفت «شما فقط بمانید اینجا.» من ماندم. ما یک دوربین خرگوشی داشتیم که دورش را گونی چیده بودیم و دژ درست کرده بودیم. برادر‌های اطلاعات که پشت دوربین بودند، نزدیک ساعت یک بعدازظهر بود که گفتند یک سیاهی روی آب است. من آمدم بالا دیدم درست است؛ یک سیاهی روی آب خوابیده بود. بچه‌ها رفتند داخل آب و دیدند که اکبر موسایی‌پور است. روز بعدش هم حسین صادقی آمد. عجیب این بود که آن آب با همه‌ی تلاطماتی که داشته، این‌ها را به همان نقطه‌ی عزیمتشان برگردانده بود. هر دو در آب شهید شده بودند. خیلی عجیب بود. من به حسین گفتم «حسین! از کجا این را فهمیدی؟» گفت «من دیشب اکبر موسایی‌پور را در خواب دیدم که به من گفت: حسین! ما اسیر نشدیم، ما شهید شدیم. من فردا این ساعت برمی‌گردم و صادقی روز بعدش برمی‌گردد.» بعد حسین به من جمله‌ای گفت که خیلی مهم است. گفت «می‌دانی چرا اکبر موسایی‌پور با من حرف زد؟» گفتم نه. گفت «اکبر موسایی‌پور دو تا فضیلت داشت: یکی اینکه ازدواج کرده بود، دو اینکه نماز شب او در آب قطع نشد. این فضیلت او بود که او آمد من را مطلع کرد.»

سرلشکر قاسم سلیمانی که در هنگام فرماندهی بر لشکر ۴۱ ثارالله (ع) کرمان با شهید یوسف الهی همرزم بود این خاطره را از او نقل می‌کند؛
یک روز با حسین به سمت آبادان می‌رفتیم. عملیات بزرگی درپیش داشتیم. چندتا از کار‌های قبلی با موفقیت لازم انجام نشده بود واز طرفی اخرین عملیاتمان هم لغو شده بود. من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم:چندتا عملیات انجام دادیم، اما هیچ کدام انطور که بایدموفقیت امیزنبود. این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمی‌دهد. گفت:برای چی. گفتم:چون این عملیات خیلی سخته وبعید میدانم موفق بشویم. گفت:اتفاقا ما در این کار موفق و پیروز هستیم.
گفتم: حسین دیوانه شده ای. در عملیات‌هایی که به آن اسانی بود وهیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم انوقت دراین یکی که کلا وضع فرق میکنه واز همه سخت‌تر است. موفق میشویم. خنده‌ای کرد وبا همانتکه کلام همیشگی اش گفت:حسین پسر غلامحسین به تو می‌گویم که ما در این عملیات پیروزیم. میدانستم که او بی حساب حفی را نمی‌زند. حتما از طریقی چیزی که می‌گوید ایمان واطمینان دارد. گفتم: یعنی چه از کجا می‌گویی گفت: بالاخره خبر دارم. گفتم: خب از کجا خبر داری گفت: به ما گفتند که ما پیروزیم. پرسیدم:کی به تو گفت جواب داد: حضرت زینب (س) دوباره سوال کردم.
در خواب گفت یا در بیداری. با خنده جواب داد: تو چه کار داری. فقط بدان بی بی به گفت که شما دراین عملیات پیروزخواهید شد. و من به همین دلیل می‌گویم که قطعا موفق می‌شویم. هر چه از او خواستم بیشتر توضیح بدهد. چیزی نگفت و به همین چند جمله اکتفا کرد. نیاز هم نبود توضیح بیشتری بدهد. اطمینان او برایم کافی بود. همان طور که گفتم همیشه به حرفی که می‌زد، ایمان داشتم. وقتی که عملیات با موفقیت تمام به انجام رسید. یاد حرف آن روز حسین افتادم و به ایمان و قاطعیتی که در کلامش بود. و هرگز از این اطمینان به او پشیمان نشدم.
Germany
فاطمه
۰۹:۵۹ ۱۵ دی ۱۳۹۸
خداوندا به حرمت حضرت مادر ....بفرست منتقم خون قاسم ها را
Iran (Islamic Republic of)
محمد
۰۹:۵۲ ۱۵ دی ۱۳۹۸
التماس دعا
Iran (Islamic Republic of)
حسن
۰۹:۳۹ ۱۵ دی ۱۳۹۸
سلام سردار سلام قهرمان به وطن خوش آمدی که رفتن تو داغی است بود بر دل ما ایرانی ها مخصوصا تورک ها ما که فرزندان ثقه السلام ها ، ستارخان ها ، باقرخان ها و باکریها و شفیع زاده ها هستیم ماکه برای این کشور از زمانی بوده خون ها داده ایم سردار رفتنی اما منه تورک از تو گله دارم چون بزرگی بودی و هستی گله دارم که به برخی از مسئولین نگفتی که ملت تورک وفادار ترین ملت روی زمین به اسلام و ایرانند رفتی و نگفتی که در سوریه هر جا کار گره می خورد می گفتید یک فرمانده تورک قرار دهید اینها می دانند چه بکنند سردار عزیز با اینکه نسبت به اقدامات برخی مسئولین در مورد زبان و فرهنگ ملت تورک ناراحتم ولی رفتن تو داغی بر دلم ما ملت تورک بود چون انسان آزاده از هر ملتی باشد مورد احترام است ما ملت تورک برای گرفتن خون تو و عزیزان دیگری که درراه وطن شهید شده اندآما ده ایم ما فرزندان باقری ها و ستارخان ها و .... هستیم که برای وطن و دین خود ارزش قائل هستند سردار شهادتت مبارک خون تو افتخار ایران و ملت تورک خواهد بود یاشاسین آذربایجان یاشاسین تورک یاشاسین ایران سنین یئرین جنت اولسن سردار .......
Iran (Islamic Republic of)
محسن
۰۹:۳۵ ۱۵ دی ۱۳۹۸
به فکر م هم باش
حاجی شده تا دوسال دیگه صبر میکنیم برا انتقام
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۱۷ ۱۵ دی ۱۳۹۸
مجلس آمریکا باید ترامپ را استیضاح وسپس تحویل ایران دهد.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۵۶ ۱۵ دی ۱۳۹۸
این همدلی ها از برکت خون شهید است
۱۲۳