من ملایری ام و پدرم دوست و همسایه احمد رضا بود میگه وقتی به احمدرضا گفتم نرو جبهه این مملکت دکتر هم نیاز داره . چواب داد:
مگه نباید مملکتی باشه که من بشم دکترش.
من که واقعاً احساس حقارت کردم در مقابل این انسان شایسته و روح بزرگ او و اخلاص و تواضع و ایمان محکم او که مصداق «المؤمن کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف» کوهی که بادهای سخت و تند بادها آن را حرکت نمی دهد . می باشد .
شهیدان باعث افتخار مملکت هستند.
خوشا به سعادتتان
مگه نباید مملکتی باشه که من بشم دکترش.