اگه زوج های جوان بخواهند داخل خوابگاه هم زندگی کنند اون هم به طور مشترک با زوج های دیگه باید 600 هزار ماهی پول خوابگاه بدهند اون هم به ازای هر نفر .حقوق یه کارگر به طور متوسط 2 میلیون تومن یا 80 دلار. تمام چیزهایی که ما در زندگی استفاده میکنم با دلار محاسبه می شود. یه حلقه ازدواج 7 میلیون پولش میشه یعنی اگر ما هیچی نخوریم، نپوشیم و کرایه خونه غیره هم پرداخت نکنیم تازه بعد از سه ماه میشه یه حلقه ازدواج خرید. من نمی دونم کی شروع زندگی ساده رو انداخته روی زبان برفرض که چیزی هم نخوریم با حقوق های الان هم از پس این کار بر نمی آییم.
ناشناس جان ما 40 سالمون شده و پول لباس و .. نداریم
یه سر برو خیابون قیمت وسایل و لوازم ازدواج و هرچی واسه ازدواج آسان خودت خرج کردی بگیر بعد مرد باش همین جا بگو به قیمت روز شده چقد ؟
خونه هم نمیخاد ما تو پارک میخوابیم اره قربونش
ناشناس
۰۹:۴۶ ۰۷ اسفند ۱۳۹۹
واقعا یگی از عوامل موثر روی ازدواج توقعاتمونه اگه یکم یکمش کنیم همه چی حل میشه
سال 92 رفتم خواستگاری از شغل و درآمد سوال نپرسید و همان جلسه دوم موافقت کرد ولی بزرگترها در مهریه دخالت کردند
سال 94 رفتم خواستگاری شغل من را پرسید گفت شغل شما را دوست ندارم و کار نشد
سال 97 رفتم خواستگاری شروع کردم به صحبت گفتم هر دو سال ارزش پول ما نصف شده و زندگی سخت است آن دختر ناامید شد و گریه کرد خداحافظی کردیم و رفتیم
سال 99 رفتم خواستگاری آن دختر 50 تا سوال از اینترنت پیدا کرده بود و در یک جلسه همه را پرسد کلی سوال هم در از طریق تلفن و غیره پرسید و آنقدر سوال پرسید که خودش پشیمان شد
این حرفها فایده نداره چنان در خون نسلهای قدیم و والدین فرورفته تجملات که کروکور در برابر این بت اند بعضی جوانان اینگونه نیستند فقط خدا از عهده ی تغییر بر میاد
والا من یه مدت خیلی میخواستم ازدواج کنم.همش هم میگفتم انقدر سخت نگیرید تا بتونیم ازدواج کنیم.
ولی از یه جایی به بعد دیگه قیدشو زدم و دیگه بهش فکر هم نمیکنم.شماهم همین کارو بکنید.اولش سخته فکر نکنید بهش ولی بعدا عادت میکنید
یه سر برو خیابون قیمت وسایل و لوازم ازدواج و هرچی واسه ازدواج آسان خودت خرج کردی بگیر بعد مرد باش همین جا بگو به قیمت روز شده چقد ؟
خونه هم نمیخاد ما تو پارک میخوابیم اره قربونش
سال 94 رفتم خواستگاری شغل من را پرسید گفت شغل شما را دوست ندارم و کار نشد
سال 97 رفتم خواستگاری شروع کردم به صحبت گفتم هر دو سال ارزش پول ما نصف شده و زندگی سخت است آن دختر ناامید شد و گریه کرد خداحافظی کردیم و رفتیم
سال 99 رفتم خواستگاری آن دختر 50 تا سوال از اینترنت پیدا کرده بود و در یک جلسه همه را پرسد کلی سوال هم در از طریق تلفن و غیره پرسید و آنقدر سوال پرسید که خودش پشیمان شد
ولی از یه جایی به بعد دیگه قیدشو زدم و دیگه بهش فکر هم نمیکنم.شماهم همین کارو بکنید.اولش سخته فکر نکنید بهش ولی بعدا عادت میکنید