این که چیزی نیست یه محله خیلی قدیمی تو شهر ما هست که به محله اجنه مشهوره
مامانم وقتی نوجوون بوده خونشون نزدیک این محله بوده
میگه یه روز کنار یه درخت یه گوسفندی دیدم که پاهاش شبیه گوسفند بود ولی دستاش و سرش شبیه به ادم و داشت از روی درخت برگ میچید و میخورد
همون لحظه دستش که خیلی دراز بود رو زد پشت سرم و بیهوش شدم
خیلی این اتفاقات توی این محله افتاده
جزیره های متروکه
کلبه های متروکه و ویرانه ها
آسیاب های قدیمی متروکه
گورستان های قدیمی
زیرزمین تاریک و اتاق زیرشیروانی
عروسکهای پاره ی چشم دکمه ای
سایه های بلند در شب
خانه های بزرگ و چند طبقه با اتاق های زیاد
صدای علف ها و شاخه ها در شب
صدای زوزه باد بخصوص وقت تنهایی
پوزه ی تمساح و بال کوسه که از دور در حال نزدیک شدن هستند
ناشناس
۱۸:۱۱ ۲۵ خرداد ۱۴۰۰
هیچ چیز ترسناکتر از عروسک هایی نیست که چشمهاشون دکمه ای هست و لباسهاشون وصله خورده و در حال خندیدن هستند. آدم حس میکنه یه نقشه ای توی ذهنشونه و میخوان در موقع مناسب آدم رو بخورند !
به نظر من جزیره عروسک ها از همه وحشتناکتره. میتونه یه سوژه عالی برای یه داستان یا فیلم بسیار ترسناک باشه. واقعاً فضای بینظیری برای داستان های ترسناک داره:
یک جزیره متروکه که اطرافش رو آب های راکد احاطه کرده و برکه هایی آرام و بی سر و صدا که اونها رو جلبک و خزه فرا گرفته و نیزارهای ترسناک که خش خش اونها در اثر باد، سکوت جزیره رو آشفته می کند. وقتی در این جزیره قدم میزنی نباید به داخل آب ها نگاه کنی، چون یک طلسم مرموز، این جزیره رو فرا گرفته. حس می کنی از لا به لای درختان بلند و شاخه های دراز و پیچ در پیچ اونها، یه چیزی داره تو رو تعقیب میکنه. در اعماق جزیره بین درختان ترسناک کلبه ی متروکه ای هست که انگار سالهاست ارواح در اونجا زندگی می کنند. هیچ صدایی شنیده نمیشه بجز زوزه های باد که لا به لای شاخه های درختان میپیچه. اطراف کلبه ی متروکه، درختان ترسناکی وجود داره که به شاخه هاشون، عروسک های گمشده آویخته شده. به نظر میرسه که همه عروسک ها به تو خیره شده اند. آرام آرام به سمت کلبه میروی و درِ قدیمی و چوبی کلبه رو باز می کنی. در با صدای ناله مانندی باز میشه که ناگهان دسته ای خفاش که داخل کلبه بودند، با سر و صدای زیاد از کلبه خارج میشن. الآن نزدیک غروب هست و هوا هم کم کم داره تاریک میشه و تو مجبوری شب رو در این کلبه بگذرونی !!! تصمیم با خودته اما اگر من باشم، دوتا پای دیگه قرض میکنم و از جزیره فرار میکنم !!!
شما که تو شهر زندگی میکنید ، چه قدر ترسویید .
دوتا حیوان و دوتا خفاش احتمالا چندتا ج.ن ببینید ، دیگه ازین چیزا نمیترسید .
امام علی
ادم یه بار بیشتر نمیمیره ، پس باید شجاع باشه .
خودم من به شخصه خیلی خوشحال میشم زندگی من در راه نابود کردن یه موجود خبیث و ترسناک که برای مردم خطرناک ، تموم بشه . به نظرم هیچ افتخاری بالاتر از این نیست .
asiy
۰۰:۲۸ ۲۶ خرداد ۱۴۰۰
همه چیزش خوبه ولی مگه غاره ک خفاش بزنه بیرون ؟؟؟؟
ناشناس
۱۷:۲۵ ۲۵ خرداد ۱۴۰۰
به نظر من هیچ چیزی وحشتناک تر از دولت حسن روحانی نیست.مارو از این چیزا نترسونید
با اون اخرین حرفی ک زدی میمیرم میریم اونجا عمر جاودانه میگیرم موافق نیسم یه ذره زیادی توهمی شد
عمار
۱۵:۴۴ ۲۵ خرداد ۱۴۰۰
بنام خداوند جان و خرد :
آخه مگر انسان خردمند دیوانست برود این مکانهایی که چی گیرش بیاد مثلا برود جزیره مارها که مارها نیشش بزنند ضد حال بشه براش برود توی غش ضعف و شک و کما و بمیرد اینکه اسمش حماقت محض است نه شجاعت خودکشی دانسته است که به مقتلش می رود آخه حرفایی می زنیدها !!! انسان خردمند مکانهایی می رود که یه چیزی گیرش بیاد حالا چه مادی چه معنوی چه تاریخی چه گردشی تفریحی برای روحیاتش یا برای کسب علم دانشش وقتی این مکانها چیزی به انسانی نمی دهند که اصلا نیازی ندارد به دیدنشان آخه رفتن به این مکانها چه منفعتی دارد؟!!! لااقل یه گنجی بگن توی یکی از این مکانها در جای مشخصی دفن است مال هیچ کسی هم نیست هیچ صاحبیم ندارد و صدها سال بلکه هزاران سال درون مکان افتاده زیر خاک و بدون دردسر اون گنج رو بیاریش بیرون و ازت براهتی و بی دردسرهای بعضی از گنجها در بعضی از کشورهای بخیلان تنگ نظران هاپولی کار ازت بخرنش پولشو بخوابونی به حسابت یه چیزی یا در اون مکانها به معنویاتت افزوده می شود یه چیزی یا به روحیاتت طراوت و شادابی و نشاط و احساس جوانی و امید می دهد یه چیزی یا علاقه به علوم تاریخی یا جغرافیایی داری به علمت افزوده می شود یه چیزی وقتی هیچی بهت نمی دهد مارها هم نیشت می زنن و کشته می شوی آخه مگر انسان خردمند عقلش کم شده برود در آن مکانها مگر دیوانه روانپریش باشی بروید در این مکانها اصلا و ابدا هم شجاعت نمی خواهد فقط حماقت احمقانه کور کورانه ماجراجویانه می خواهد راه باز جاده هم دراز هر کسی براش منفعتی دارد برود . والسلام و صلوات التماس دعا و التماس تفکر .
والسلام و صلوات التماس دعا .
شده مکان جن ها
اینقدر ترسناک
شبا صدای ناله میاد از تو قلعه
من 5 سالم بود یع بار داشتم رد میشدم از بغلش یه لحظه دیدم صدای جیغ داره میاد برگشتم دیدم دوتا سایه مانند بالای قلعه هست یکیشون نشسته بود اون یکی هم بالاسرش وایساده بود من از ترس الفرار رفتم
واقعا جن دارع من میگم باورتون نمیشه
مامانم وقتی نوجوون بوده خونشون نزدیک این محله بوده
میگه یه روز کنار یه درخت یه گوسفندی دیدم که پاهاش شبیه گوسفند بود ولی دستاش و سرش شبیه به ادم و داشت از روی درخت برگ میچید و میخورد
همون لحظه دستش که خیلی دراز بود رو زد پشت سرم و بیهوش شدم
خیلی این اتفاقات توی این محله افتاده
جزیره عروسک های دور افتاده
جزیره های متروکه
کلبه های متروکه و ویرانه ها
آسیاب های قدیمی متروکه
گورستان های قدیمی
زیرزمین تاریک و اتاق زیرشیروانی
عروسکهای پاره ی چشم دکمه ای
سایه های بلند در شب
خانه های بزرگ و چند طبقه با اتاق های زیاد
صدای علف ها و شاخه ها در شب
صدای زوزه باد بخصوص وقت تنهایی
یک جزیره متروکه که اطرافش رو آب های راکد احاطه کرده و برکه هایی آرام و بی سر و صدا که اونها رو جلبک و خزه فرا گرفته و نیزارهای ترسناک که خش خش اونها در اثر باد، سکوت جزیره رو آشفته می کند. وقتی در این جزیره قدم میزنی نباید به داخل آب ها نگاه کنی، چون یک طلسم مرموز، این جزیره رو فرا گرفته. حس می کنی از لا به لای درختان بلند و شاخه های دراز و پیچ در پیچ اونها، یه چیزی داره تو رو تعقیب میکنه. در اعماق جزیره بین درختان ترسناک کلبه ی متروکه ای هست که انگار سالهاست ارواح در اونجا زندگی می کنند. هیچ صدایی شنیده نمیشه بجز زوزه های باد که لا به لای شاخه های درختان میپیچه. اطراف کلبه ی متروکه، درختان ترسناکی وجود داره که به شاخه هاشون، عروسک های گمشده آویخته شده. به نظر میرسه که همه عروسک ها به تو خیره شده اند. آرام آرام به سمت کلبه میروی و درِ قدیمی و چوبی کلبه رو باز می کنی. در با صدای ناله مانندی باز میشه که ناگهان دسته ای خفاش که داخل کلبه بودند، با سر و صدای زیاد از کلبه خارج میشن. الآن نزدیک غروب هست و هوا هم کم کم داره تاریک میشه و تو مجبوری شب رو در این کلبه بگذرونی !!! تصمیم با خودته اما اگر من باشم، دوتا پای دیگه قرض میکنم و از جزیره فرار میکنم !!!
دوتا حیوان و دوتا خفاش احتمالا چندتا ج.ن ببینید ، دیگه ازین چیزا نمیترسید .
امام علی
ادم یه بار بیشتر نمیمیره ، پس باید شجاع باشه .
خودم من به شخصه خیلی خوشحال میشم زندگی من در راه نابود کردن یه موجود خبیث و ترسناک که برای مردم خطرناک ، تموم بشه . به نظرم هیچ افتخاری بالاتر از این نیست .
آخه مگر انسان خردمند دیوانست برود این مکانهایی که چی گیرش بیاد مثلا برود جزیره مارها که مارها نیشش بزنند ضد حال بشه براش برود توی غش ضعف و شک و کما و بمیرد اینکه اسمش حماقت محض است نه شجاعت خودکشی دانسته است که به مقتلش می رود آخه حرفایی می زنیدها !!! انسان خردمند مکانهایی می رود که یه چیزی گیرش بیاد حالا چه مادی چه معنوی چه تاریخی چه گردشی تفریحی برای روحیاتش یا برای کسب علم دانشش وقتی این مکانها چیزی به انسانی نمی دهند که اصلا نیازی ندارد به دیدنشان آخه رفتن به این مکانها چه منفعتی دارد؟!!! لااقل یه گنجی بگن توی یکی از این مکانها در جای مشخصی دفن است مال هیچ کسی هم نیست هیچ صاحبیم ندارد و صدها سال بلکه هزاران سال درون مکان افتاده زیر خاک و بدون دردسر اون گنج رو بیاریش بیرون و ازت براهتی و بی دردسرهای بعضی از گنجها در بعضی از کشورهای بخیلان تنگ نظران هاپولی کار ازت بخرنش پولشو بخوابونی به حسابت یه چیزی یا در اون مکانها به معنویاتت افزوده می شود یه چیزی یا به روحیاتت طراوت و شادابی و نشاط و احساس جوانی و امید می دهد یه چیزی یا علاقه به علوم تاریخی یا جغرافیایی داری به علمت افزوده می شود یه چیزی وقتی هیچی بهت نمی دهد مارها هم نیشت می زنن و کشته می شوی آخه مگر انسان خردمند عقلش کم شده برود در آن مکانها مگر دیوانه روانپریش باشی بروید در این مکانها اصلا و ابدا هم شجاعت نمی خواهد فقط حماقت احمقانه کور کورانه ماجراجویانه می خواهد راه باز جاده هم دراز هر کسی براش منفعتی دارد برود . والسلام و صلوات التماس دعا و التماس تفکر .
والسلام و صلوات التماس دعا .
از هیچی نمیترسی...
شده مکان جن ها
اینقدر ترسناک
شبا صدای ناله میاد از تو قلعه
من 5 سالم بود یع بار داشتم رد میشدم از بغلش یه لحظه دیدم صدای جیغ داره میاد برگشتم دیدم دوتا سایه مانند بالای قلعه هست یکیشون نشسته بود اون یکی هم بالاسرش وایساده بود من از ترس الفرار رفتم
واقعا جن دارع من میگم باورتون نمیشه
اگه راست میگی جواب بده.
میدونم کامنتا رو چک میکنی.