یعنی همه جاهلان شبیه هم اند.
یعنی یک پی تکرار شونده اند در ماتریکس
و
یعنی هزاران قوم حقیقی اند در تاریخ.
یعنی خودتو مسخره کن ای دلقک رسوای بی نوا
یعنی قفای اهریمن در قبضه قدرت ما است.
پیش پینی میشود در اینده حدود ۱۰۰ میلیون سیاهچاله بوجود بیاید و نور هم.حتی قادر به فرار کردن نیست.
محسن
۰۰:۰۰ ۰۲ ارديبهشت ۱۴۰۱
آیه خبر از ستاره ایی می دهد که باز گشته است.
یعنی آشکار و پنهان می شود.
اگر خداوند می خواست ستاره ایی را معرفی کند که پشت جرم دیگری پنهان شده است، چگونه باید معرفی می کرد؟
فلا اقسم بالخنس
ترجمه صحیح
********
۱-پس نه قسم می خورم به ستارگان رجوع کننده.
اگر حرفی را اشتباه به خدا نسبت بدهید روزه باطل می شود.
استنباط حقیقی از قرآن فقط کار اهل بیت است.
دیده نشدن و غیب و پنهان شدن معانی متفاوتی دارد. یا دیدن به شرط هلاکت.
در این آیات، کلمه «الخنّس» به معنی آنچه که پنهان و دیده نمیشود، آمده که اکنون دانشمندان اعلام کردند، سیاهچالهها مکانهایی با کششهای گرانشی بسیارزیاد هستند به طوری که حتی نورها هم نمیتوانند از آن عبور کنند و از آنجایی که هیچ نوری از این سیاهچالهها عبور نمیکند، نمیتوان آنها را مشاهده کرد.
سلام نخست برای املاء غلط واژه ساطع در نظر پیشین پوزش می خواهم.
کشف ماهیت حقیقی و مشخصات فیزیکی درست سیاه چاله در گروی تعریف درست ابزار مورد استفاده و در یک جمله، استخراج ماهیت نور بعنوان جامع ترین عامل تشخیص رفتارهای سیاه چاله است.
از دو مکتب اصلی درباره نور، اولین و رایج ترین مکتب آن است که بطور خلاصه و چکیده برای نور حاملی قائل نیست. یعنی هر کجا معتقد به وجود خلاء در فضا می شود، خود نور را حامل خودش می داند و تا کنون هم به مشکل خاصی بر نخورده است، و در تعریف اجرام آسمانی و حقایق فیزیکی بر این اساس به چالش خاص و مشکل سازی تا کنون نخورده است، یا اگر هم چالش کاربردی و مهمی بوده است، احتمالاً از حساس کردن و بروز دادن آن اجتناب شده است.
اما در مکتب دوم برای نور مانند صوت حامل قائل است، با این تفاوت که بر خلاف صوت که دارای حاملهای چند گانه است و همه مواد و عناصر می توانند حامل آن باشند، یکی با کیفیت کمتر ودیگری با کیفیت بیشتر.
به دلیل بنیادین بودن و یکپارچگی و ماهیت خاص و منحصر بفرد حامل نور، می توان به آن اصطلاح "فضا - زمان" گفت.
با این نگاه پرتوهای ایکس و مثلاً مادون قرمز، دو ابزار مختلف برای پی بردن به ماهیت سیاه چاله نیست.
سلام به همه کسانی که این پیام رو می بینن
من خواستم نظرم رو در مورد انسانی که به درون سیاه چاله میره بگم..
سیاه چاله ها ستارگانی هستن که میمیرن و همه جرم شون در یک نقطه قرار میگیره و این رو میدونیم که اجسامی که در فضا هستن بسته به جرمشون جاذبه دارن. مثلاً اجسام کلان جرم مانند سیاه چاله جاذبه بیشتری نسبت به دیگر اجسام دارن و هر چه جرم کمتر باشه جاذبه هم کمتره.
هر جسمی که جرم داشته باشه فضا رو خم میکنه ، یعنی در مقدار کوچکی از فضایی معین (در حجم کمی از یک فضای معین) یک جسم بزرگ که حجم بیشتری نسبت به اون فضا داره جا میگیره.مثل اینکه یک پنبه بزرگ رو در یک قوطی کوچک جا بدیم .
اگر یک انسان به درون یک سیاه چاله بره نمی میره ، فقط اون انسان به دلیل خمیدگی فضا مثل ماکارونی میشه یعنی در مقدار بسیار کمی از فضا همه اون انسان جا میگیره.
به نظر من خمیدگی فضا باعث میشه که کارها با یک سرعتی انجام بشه که هرچه فضا خم تر باشه انجام کار با سرعت بیشتری انجام میشه.مثل زمین که فضا رو خم میکنه و به دلیل اون خمیدگی زمین دارای جاذبه میشه و هر چه جرم زمین بیشتر باشه فضای بیشتری خم و کارها سریع تر انجام میشه.
سلام
چرا به این جرمهای عظیم سیاه چاله گفته می شود؟
مگر عدسیها هم مسیر پرتوهای نور را تغییر نمی دهند؟ چرا فقط سیاه چاله ها که مسیر پرتوهای نوری را به قطبهایشان منحرف می کنند سیاه چاله می گویند؟
از قطبهای سیاه چاله نور ساتع می شود. چرا با پاسخهای بافتنی این انتشار نور از اصطلاحاً سیاه چاله را کسانی پاسخ می دهند که نقشی در تعریف سیاه چاله ندارند؟
یعنی یک پی تکرار شونده اند در ماتریکس
و
یعنی هزاران قوم حقیقی اند در تاریخ.
یعنی خودتو مسخره کن ای دلقک رسوای بی نوا
یعنی قفای اهریمن در قبضه قدرت ما است.
یعنی آشکار و پنهان می شود.
اگر خداوند می خواست ستاره ایی را معرفی کند که پشت جرم دیگری پنهان شده است، چگونه باید معرفی می کرد؟
فلا اقسم بالخنس
ترجمه صحیح
********
۱-پس نه قسم می خورم به ستارگان رجوع کننده.
اگر حرفی را اشتباه به خدا نسبت بدهید روزه باطل می شود.
استنباط حقیقی از قرآن فقط کار اهل بیت است.
دیده نشدن و غیب و پنهان شدن معانی متفاوتی دارد. یا دیدن به شرط هلاکت.
قسم یاد میکنم به ستارگان بازگردنده
الْجَوَارِ الْکُنَّسِ
که به گردش آیند و در مکان خود رخ پنهان کنند
در این آیات، کلمه «الخنّس» به معنی آنچه که پنهان و دیده نمیشود، آمده که اکنون دانشمندان اعلام کردند، سیاهچالهها مکانهایی با کششهای گرانشی بسیارزیاد هستند به طوری که حتی نورها هم نمیتوانند از آن عبور کنند و از آنجایی که هیچ نوری از این سیاهچالهها عبور نمیکند، نمیتوان آنها را مشاهده کرد.
کشف ماهیت حقیقی و مشخصات فیزیکی درست سیاه چاله در گروی تعریف درست ابزار مورد استفاده و در یک جمله، استخراج ماهیت نور بعنوان جامع ترین عامل تشخیص رفتارهای سیاه چاله است.
از دو مکتب اصلی درباره نور، اولین و رایج ترین مکتب آن است که بطور خلاصه و چکیده برای نور حاملی قائل نیست. یعنی هر کجا معتقد به وجود خلاء در فضا می شود، خود نور را حامل خودش می داند و تا کنون هم به مشکل خاصی بر نخورده است، و در تعریف اجرام آسمانی و حقایق فیزیکی بر این اساس به چالش خاص و مشکل سازی تا کنون نخورده است، یا اگر هم چالش کاربردی و مهمی بوده است، احتمالاً از حساس کردن و بروز دادن آن اجتناب شده است.
اما در مکتب دوم برای نور مانند صوت حامل قائل است، با این تفاوت که بر خلاف صوت که دارای حاملهای چند گانه است و همه مواد و عناصر می توانند حامل آن باشند، یکی با کیفیت کمتر ودیگری با کیفیت بیشتر.
به دلیل بنیادین بودن و یکپارچگی و ماهیت خاص و منحصر بفرد حامل نور، می توان به آن اصطلاح "فضا - زمان" گفت.
با این نگاه پرتوهای ایکس و مثلاً مادون قرمز، دو ابزار مختلف برای پی بردن به ماهیت سیاه چاله نیست.
من خواستم نظرم رو در مورد انسانی که به درون سیاه چاله میره بگم..
سیاه چاله ها ستارگانی هستن که میمیرن و همه جرم شون در یک نقطه قرار میگیره و این رو میدونیم که اجسامی که در فضا هستن بسته به جرمشون جاذبه دارن. مثلاً اجسام کلان جرم مانند سیاه چاله جاذبه بیشتری نسبت به دیگر اجسام دارن و هر چه جرم کمتر باشه جاذبه هم کمتره.
هر جسمی که جرم داشته باشه فضا رو خم میکنه ، یعنی در مقدار کوچکی از فضایی معین (در حجم کمی از یک فضای معین) یک جسم بزرگ که حجم بیشتری نسبت به اون فضا داره جا میگیره.مثل اینکه یک پنبه بزرگ رو در یک قوطی کوچک جا بدیم .
اگر یک انسان به درون یک سیاه چاله بره نمی میره ، فقط اون انسان به دلیل خمیدگی فضا مثل ماکارونی میشه یعنی در مقدار بسیار کمی از فضا همه اون انسان جا میگیره.
به نظر من خمیدگی فضا باعث میشه که کارها با یک سرعتی انجام بشه که هرچه فضا خم تر باشه انجام کار با سرعت بیشتری انجام میشه.مثل زمین که فضا رو خم میکنه و به دلیل اون خمیدگی زمین دارای جاذبه میشه و هر چه جرم زمین بیشتر باشه فضای بیشتری خم و کارها سریع تر انجام میشه.
چرا به این جرمهای عظیم سیاه چاله گفته می شود؟
مگر عدسیها هم مسیر پرتوهای نور را تغییر نمی دهند؟ چرا فقط سیاه چاله ها که مسیر پرتوهای نوری را به قطبهایشان منحرف می کنند سیاه چاله می گویند؟
از قطبهای سیاه چاله نور ساتع می شود. چرا با پاسخهای بافتنی این انتشار نور از اصطلاحاً سیاه چاله را کسانی پاسخ می دهند که نقشی در تعریف سیاه چاله ندارند؟