با سلام.تیر ۶۷ من در منطقه شلمچه و پاسگاه زید بودم دشمن فشار زیادی آورد خرمشهر تصرف کنه درود و سلام بر جوانانی که دست خالی با ستونهای زرهی دشمن تا پای جان جنگیدن از گوش بچه خون میامد اونقدر آرپیجی زدن و اجازه ندادن دشمن به خرمشهر نزدیک بشه رادیو اهواز وقتی مرتب پیام میداد خرمشهر در معرض خطر قرار داره ظرف چند ساعت اونقدر نیرو کمک اومد از چند جناح به دشمن یورش بردن تا مرز رسیدیم اما اجاز ادامه ندادن صدام همونجا قطعنامه رو پذیرفت با اونهمه نیرو وقتی رو دور پیشروی افتادیم دشمن کانلا دیگه داشت فرار میکرد محسن رضایی هم گفت میخواستیم به بصره حمله کنیم امام اجازه نداد
ارتش عراق در پایان جنگ قوی تر نشد،بلکه آن تب و تاب حضور در جبهه دربین رزمندگان در ایران بخصوص شهرهایی خط مقدم کمرنگ تر شد،،،ایکاش مرجعی بود تا افرادی که در شهرهای خط مقدم از آن روزها خاطراتی دارند برای استفاده از تجارب بخصوص برای آیندگان استفاده ده میشد،مسوولان محترم همش میگویند پیروزی و ماهم شک نداریم در این پیروزی ها،آیا در آن روزها ضعف ها و نارسایی هايي نبود ،ایکاش همه لحظات جنگ درسی میشد برای آیندگان و سرافرازی مملکت،
چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد،
امیدوارم هیچ وقت دیگر جنگ نشه ولی اگر شد طوری برنامه ریزی بشه که همه کسانی که در ایران زندگی می کنند یا شناسنامه ایرانی دارند در دفاع از کشور سهم داشته باشند در دوران جنگ تنها سه میلیون مرد ایرانی از بیش از بیست میلیون مرد در جنگ شرکت داده شدند این یعنی فاجعه
کی چرت پرت رو گفته ؟صدام رفت درخواست اتش بس داد امام میخواست ادامه بده و عراق تصرف شه که مزدوران داخلی با حرف و فشار اوردن و امریکا نمیخواست عراق هم بیفته دست ایران از داخل و خارج فشار اوردن امام گفت من این جام زهر را مینوشم
سلام من در سال ۶۷ در منطقه شلمچه بودم عراق آنقدر تانک در منطقه ریخت که به شماره نمی آمدند چنان آتیش ریخت که سابقه نداشته بله ما تا جاده خرمشهر اهواز مجبور به عقب نشینی شدیم ولی روز بعد ورق برگشت بچه های بسیج و هوا نیروز قهرمان حماسه ای بزرگ آفریدند تمام منطقه شده بود دود تمامی تانک ها وادوات را نابودکردن من وبچه های گردان ۶۰۱ محلاتی که پا برهنه تشن و گرسنه به عقب آمده بودیم ازشادی وشوق در آن گرمای شدید تشنگی را از یاد بردیم ما هم جلو رفتیم وبه نیروهای که نفربرهایشان را زده بودن شلیک میکردیم یادش بخیر
ما خودمان جزیره مجنون وفاو را دو دستی به عراق دادیم وعلت این کار نداشتن تسلیحات بود در جزیره مجنون از سه روز قبل ما اطلاع داشتیم که عراق دارد خودش را برای حمله آماده می کند و ما میتوانسیم به وسیله توپخانه مواضع آنها را در هم بکوبیم اما در روز حادثه ما توپ های ما فاقد گلوله بودند بنده شاهد زنده سقوط جزیره مجنون وفاو هستم واین را بگویم خیلی از بچه ها بعلت تصمیم های غلط آنجا شهید شدند
جمهوری اسلامی ایران باید قدر بازنشستگان لشکری ارتش جمهوری اسلامی ایران بداند که چه جانفشانی های در مرز های خاکی کشور کردند ویک وجب خاک ایران را از دست ندادن پس الان زمانی است که به مسایل رفایی بازنشستگان ارتش رسیدگی گردد تا کمبودی احساس نکنند حقوق بازنشستگان ارتشی را تمام و کمال پرداخت نمایید.....
بنظرم این سیاستی بود که بین دولتمردان ایرانی و عراقی اتفاق افتاد خودم سرباز وظیفه در جبهه غرب سومار بودم انگاری حکم شده بود که بدون درگیری عقب نشینی کنیم و در مقایل هم عراق منافقین را به سمت نیروهای ایرانی گسیل داد که به دست رزمندگان ایرانی به درک واصل شوند
چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد،