پدرم کارگر ساختمانی هست و اهل ایمان هست
یادم هست کودکی بودم عصر با خستگی دلش دریا بود
همه بچه ها میدویدند که خبر دهند از خانه و او همدم ماها بود
هر صبح نماز صبحش روشنایی دلهای بچه های نیم قد بود
ظهر که یکساعت به خانه میآمد بیشتر وقتش در عبادت بود
عصرها که خستگیش بر همه نمایان میگشت ولی لبش خندان بود
غمش رو وقتی میدیدیم که کارگری هم برایش آرزوی محالی بود
هیچ گاه دروغی ازش نشنیدم هر چند خیلی وقت ها ضرری نهانی بود
درس نخوانده بود علاقه اش دکتر مهندس شدن بچه هایش بود.
ولی الان نور چشم من وعشق وجودم چون هست
که همه مهر هست و امید هست و امید ایندست
از حیث نکات شعری و ادبی شعر جالبی نیست اما موضوع و متن جالبی دارد دستشون درد نکنه و خدا همه پدرهای زحمتکشی که دستشون از این دنیا کوتاه است را بیامرزد. آمین
این همان درد روز و دیروز است
که همیشه به یک مرض ماند
این داستان همیشه ی ماست
تا کی این قصه هست کی داند؟
هر که آمد نوید فردا داد
وعده لیک بی نتیجه می ماند
باز هم پدر است و سختی ها
دولت انگار درد او نمیداند
باز دیگری به وعده می آید
گویی ایام درس راستی نمیخواند
یادم هست کودکی بودم عصر با خستگی دلش دریا بود
همه بچه ها میدویدند که خبر دهند از خانه و او همدم ماها بود
هر صبح نماز صبحش روشنایی دلهای بچه های نیم قد بود
ظهر که یکساعت به خانه میآمد بیشتر وقتش در عبادت بود
عصرها که خستگیش بر همه نمایان میگشت ولی لبش خندان بود
غمش رو وقتی میدیدیم که کارگری هم برایش آرزوی محالی بود
هیچ گاه دروغی ازش نشنیدم هر چند خیلی وقت ها ضرری نهانی بود
درس نخوانده بود علاقه اش دکتر مهندس شدن بچه هایش بود.
ولی الان نور چشم من وعشق وجودم چون هست
که همه مهر هست و امید هست و امید ایندست
عالی
سردی و گرمی دوران او چشید و سخت و محکم بود
که همیشه به یک مرض ماند
این داستان همیشه ی ماست
تا کی این قصه هست کی داند؟
هر که آمد نوید فردا داد
وعده لیک بی نتیجه می ماند
باز هم پدر است و سختی ها
دولت انگار درد او نمیداند
باز دیگری به وعده می آید
گویی ایام درس راستی نمیخواند
عاااالی و تأثیر گذار بود
برای روضه ات از من همیشه کار کشید
برای اینکه عاقبت بخیر شوم
مرا به دست تو داد و خودش کنار کشید