سلام چند سوال در مورد قسمت ۲۴.
چرا وقتی طوبی با راننده قصد کوچ به کویت داشت فخرالدین از بین راه اوردش پس در حالیکه دلیل کوچ ایشان به کویت خطر بالای حضور اون در عراق .
چرا طوبی و فخرالدین یه کلمه خداحافظی و تشکر از راننده و همسر کویتی نکردن . و چرا وقتی طوبی برگشت نامادری فخرالدین به طوبی گفت چشمم روشن در حالیکه نیم ساعت از رفتنش نگذشته بود
این سریال یکی از ضعیف ترین سریال های تلوزیون بوده. از کارگردانی مثل سلطانی خیییییییلی بعیده یه کار فوق العاده ضعیف بسازه. بازی های به شدت ضعیف از بازیگران توانا. هر کسی که ببینده تلوزیونه کاملا تشخیص میده چقدر دیالوگ گویی ضعیفی دارن. صحنه های زد و خورد رو هم که دیگه نگم براتون. این اثر سطح کارای تلوزیون رو به شدت پایین آورده. اصلا اثر قابل دفاعی نیست. صرف استفاده از بازیگران شناخته شده، دلیلی بر خوب بودن اثر نبوده و نیست.
سریال بسیار جذابیه و بینندههای زیادی با خودش همراه کرده
چرا وقتی طوبی با راننده قصد کوچ به کویت داشت فخرالدین از بین راه اوردش پس در حالیکه دلیل کوچ ایشان به کویت خطر بالای حضور اون در عراق .
چرا طوبی و فخرالدین یه کلمه خداحافظی و تشکر از راننده و همسر کویتی نکردن . و چرا وقتی طوبی برگشت نامادری فخرالدین به طوبی گفت چشمم روشن در حالیکه نیم ساعت از رفتنش نگذشته بود
سریال طوبی رو خیلی دوس دارم چون قصه ش خوبه هرشب نگا میکنم ممنون از کارگردان و تلویزیون بابت پخش همچین سریالهایی
انشاالله زیاد بشه ازین دسته سریال ها
سپاس.
حالا فقط مونده سکینه بگوم و صغرا بگوم را بسازن