به گزارش خبرنگار
حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) یادبودی است که خیلیها با دیدن عکس صاحب آن و عنوان «شهید گمنام» که روی سنگ مزار نوشته شده، میروند و زائر شهید مفقودالاثر «ابراهیم هادی» میشوند؛ شهیدی که برای بچههای جنوب شرق تهران و کسانی که اهل دل هستند، خیلی عزیز است البته این شهید برای جوانهایی که کتاب «سلام بر ابراهیم» را خواندند، حال و هوای دیگری دارد.
پهلوان بسیجی ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است؛ او در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد؛ ابراهیم چهارمین فرزند خانواده بود؛ او در نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید، از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد.
ابراهیم دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریمخان گذراند. او در سال ۵۵ توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود. از همان سالهای پایانی دبیرستان، مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد؛ حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر مرحوم علامه «محمدتقی جعفری» بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم مؤثر بود.
این شهید مفقود، در دوران پیروزی انقلاب شجاعتهای بسیاری از خود نشان داد؛ همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد.
یکی از کارهای ابراهیم انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه بود. گاهی اوقات پیکرهای مطهر شهدا در ارتفاعات بازیدراز بر شانههای ابراهیم مینشست تا به دست خانوادههایشان برسد.
**خاطراتی از ابراهیم؛
*عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذ شته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می شد.ابراهیم سریع از پنجره طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است.
ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد.تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد.
کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده.
ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد.مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و استراحت کردند.صبح فردا خیلی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی کند و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه.
* عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد ومرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد.
من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم.احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم.کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته به سمت ما می آمدند .معلوم بود از کانال می آیند.فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم.به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم:از کجا می آیید.
حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها خواست . سریع قمقمه رو به او دادم.دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید. وسومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند.
با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد.
هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود.
عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش و گفت:همه شهدا رو ته کانال هم می چید .آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت.
گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید؟
گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود ... ، لباسش اون جوری و چفیه... . داشت روح از بدنم جدا می شد.سرم داغ شده بود.آب دهانم را قورت دادم.اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین.
این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.
چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمود وند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)
* سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم (شهید ابراهیم هادی)عقب موتور نشسته بود.
از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا! من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.
با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ها!
ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد.
وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش میکنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم.
بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت میکردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره! با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی میگی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟
جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده.
** جاوید الاثر؛
و سرانجام ابراهیم، در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچههای گردان کمیل و حنظله در کانالهای فکه مقاومت کرد اما تسلیم نشد و در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچههای باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر کسی او را ندید و این هم آخرین تصویر از پیکر پهلوان بسیجی شهید «ابراهیم هادی» در کانال قتلگاه فکه گرفته شده توسط تلویزیون عراق، که در نشریه پلاک هشت منتشر شده است.
ابراهیم همیشه از خدا میخواست گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست.
** وصیت نامه شهید هادی؛
بسم رب الشهداء و الصديقين
اگر چه خود را بيشتر از هر كس محتاج وصيت و پند و اندرز ميدانم، قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا ميكنم قدرتي به بيان من عطا فرمايد كه بتوانم از زبان يك شهيد، دست به قلم ببرم چرا كه جملات من اگر لياقي پيدا شد و مورد عفو رحمت الهي قرار گرفتم و توفيق و سعادت شهادت را پيدا كردم، به عنوان پرافتخارآفرين وصياي شهيد خوانده ميشود.
خدايا تو را گواه ميگيرم كه در طول اين مدت از شروع انقلاب تاكنون هر چه كردم براي رضاي تو بوده و سعي داشتم هميشه خود را مورد آزمايش و آموزش در مقابل آزمايشها قرار دهم.
اميدوارم اين جان ناقابل را در راه اسلام عزيز و پيروزي مستضعفين بر متكبرين بپذيري.
خدايا هر چند از شكستگيهاي متعدد استخوانهايم رنج ميبرم، ولي اهميتي نميدادم؛ به خاطر اينكه من در اين مدت چه نشانههايي از لطف و رحمت تو نسبت به آنهايي كه خالصانه و در اين راه گام نهادهاند، ديدهام.
خدايا، اي معبودم و معشوقم و همه كس و كارم، نميدانم در برابر عظمت تو چگونه ستايش كنم ولي همين قدر ميدانم كه هر كس تو را شناخت، عاشقت شد و هر كس عاشقت شد، دست از همه چيز شسته و به سوي تو ميشتابد و اين را به خوبي در خود احساس كردم و ميكنم.
خدايا عشق به انقلاب اسلامي و رهبر كبير انقلاب چنان در وجودم شعلهور است كه اگر تكهتكهام كنند و يا زير سختترين شكنجهها قرار گيرم، او را تنها نخواهم گذاشت.
و به عنوان يك فردي از آحاد ملت مسلمان به تمامي ملت خصوصاً مسئولين امر تذكر ميدهم كه هميشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشيد و هيچ مسئله و روشي شما را از هدف و جهتي كه داريد، منحرف ننمايد.
ديگر اين كه سعي كنيد در كارهايتان نيت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرك و ريا، حسادت و بغض پاك نماييد تا هم اجر خود را ببريد و هم بتوانيد مسئوليت خود را آنچنان كه خداوند، اسلام و امام ميخواهند، انجام داده باشيد اين را هرگز فراموش نكنيد تا خود را نسازيم و تغيير ندهيم، جامعه ساخته نميشود.
والسلام و عليكم و رحمه الله و بركاته
ابراهيم هاديپور
روحش شاد و یادش گرامی
انتهای پیام/
سلام مارو به مادرت فاطمه برسون
تو رو خدا شفاعتمون کن. از خدا بخواه فرج مهدی (عج ا...) رو برسونه. بد اوضاعی شده
داداش جان غم و حرف ناگفتنی زیاده. از خدا بخواه و واسطه شو برام. دعا کن برام. از خدا بخواه آبرومون رو حفظ کنه
از این که هر سال بهشون قول میدم سال بعد قبول میشم و هر سال این موقع سال صفر صفرم . داداش هفته دیگه کنکوره و من بازم قبول نمیشم . از همه دیگه خجالت میکشم .اوکی من بنده خوبی برا خدا نبودم من گنهکارم ولی تو کمکم کن . ازت کمک میخوام داداش. واسطم شوپیش خدا . عاجزانه خالصانه التماست میکنم یه کاری برام کن داداش ..یه کار کن ترو خدا .
کاش بشه آخر قصه برسم یه جایی که بگم دیدی تونستم . التماست میکنم . تو بنده خوب خدایی . تو بنده محبوب خدایی تو سوگولی خدایی . برام دعا کن پیش خدا . واسطه من شو پیش خدا . من که جز شما کسی رو ندارم داداشم . به دادم برس. معجزه کن برام .
داداش ابراهیم
تمام معنا کاش عشقت را در وجود من هم قرار بدهی تا بتوانم خالصانه
و دور از هرچی عیب و کاستی خدای خودم را عبادت کنم
عاشقانه دوستت دارم شهید رفیق روزهای تنهایی من ?
وقتی اسمم واس راهیان نور در اومد اومدم اونجا حتی وقتی ورودی کانال تون ک رفتم حس خبی پیدا کرده بودم دیگ از همون جا اسم کانال تون تو ذهنم مونده حتی اونجام ی مهر نماز دادن به عشق همون ها نمازمم می خونم،
داداش هواست به ما باشه هوا مونو داشته باش
روحت شاد یادت گر امی
داداش یه چیزی ازت میخوام . از امام رضا و امام حسین بخوای منو بطلبن . دلم حرم میخواد . داداش من میدونم بنده خوبی برا خدا نبودم . میدونم گناهکارم .میدونم انسان پاکی نیستم ولی تو از خدا بخواه منو ببخشه . داداش من ۲۰ سالمه و توی این ۲۰ هنوز امام رضا منو نطلبیده . دلم تنگه برا آقا امام رضا . دوست دارم برم حرمشون . و دوست دارم برم کربلا . ای کاش قسمت من بشه با خانوادم بریم هم پیش امام رضا هم پیش امام حسین . داداش کمک کن من بتونم برم . از خدا هم بخواه منو ببخشه بابت گناهانم . برام هم دعا کن .
ممنونت میشم داداش ابراهیم .
الهی به مقام داداش ابراهیم هر کی هر حاجتی داره حاجت روا بشه انشاالله
داداش ابراهیم خوبی؟ من با شما خدا رو شناختم و دوباره متولد شدم. یادته که؟ یادته. با شما ادم شدم اگه شدم! با شما مسیر اهل بیت رو آموختم و عبد بودن رو یادگرفتم.
اونی که شما رو شناخت خدارو شناخت و اونی که خدارو شناخت بی نیاز از هر کس و هرچیز میشه جز ذات روبوبیت الهی. یادته که منم همون بنده ی رو سیاه بودم که دستش و گرفتی و با خودت همراه کردی. با شما فهمیدم که شهدا زنده اند یعنی چه، الان بعد از تقریبا یکسال شناخت شما هیچ ارزویی ندارم جز همان ارزویی که شما داشتی. شهادت کوچک ترین ارزوی من است و از خدا میخواهم که جسدم همانند مادرم فاطمه زهرا (سلام ا… علیها) هیچ وقت پیدا نشود و به قول شهید همت عزیزم حتی به اندازه همین جسمم خاک مقدس ایرانم رو اشغال نکنم.
باشد که در دنیا زیارت و در اخرت شفاعت سالار و سرور شهیدان عالم اباعبدا… الحسین (علیه السلام) قسمتمان و لیاقت نوکری اهل بیت را پیدا کنیم.
دوستدار و برادر کوچکترت علی. م
داداش ابراهیم خوبی؟ من با شما خدا رو شناختم و دوباره متولد شدم. یادته که؟ یادته. با شما ادم شدم اگه شدم! با شما مسیر اهل بیت رو آموختم و عبد بودن رو یادگرفتم.
اونی که شما رو شناخت خدارو شناخت و اونی که خدارو شناخت بی نیاز از هر کس و هرچیز میشه جز ذات روبوبیت الهی. یادته که منم همون بنده ی رو سیاه بودم که دستش و گرفتی و با خودت همراه کردی. با شما فهمیدم که شهدا زنده اند یعنی چه، الان بعد از تقریبا یکسال شناخت شما هیچ ارزویی ندارم جز همان ارزویی که شما داشتی. شهادت کوچک ترین ارزوی من است و از خدا میخواهم که جسدم همانند مادرم فاطمه زهرا (سلام ا… علیها) هیچ وقت پیدا نشود و به قول شهید همت عزیزم حتی به اندازه همین جسمم خاک مقدس ایرانم رو اشغال نکنم.
باشد که در دنیا زیارت و در اخرت شفاعت سالار و سرور شهیدان عالم اباعبدا… الحسین (علیه السلام) قسمتمان و لیاقت نوکری اهل بیت را پیدا کنیم.
دوستدار و برادر کوچکترت علی. م
به یاد همه شهدا همچنین شهید ابراهیم هادی و حاج قاسم عزیز....
به یاد همه شهدا همچنین شهید ابراهیم هادی و حاج قاسم عزیز....
?اللهُمَ صَلِ عَلی مُحَمَد وَ آلِ مُحَمَد?...
خدایا ب برکت صلوات بر محمد و آل محمد و ب ابروی شهدا و ب حق ابروی سقای دشت کربلا سلامتی جسم و روح و عافیت و عاقبت بخیری ب همه عطا کن...
اِلهی وَ رَبی مَن لی غَیرَک...??
من شرمنده شبرایم ماهستم متوسل شدم ب شما?برایم حلالیت بطلب
چند سالی است دلم ی زیاذت میخواد اما من رو سیاه روکسی نمیطلبه ازت میخوام شفا عت من رو بکنی?
عاشق تو هستم و به خود میبالم از اینکه ۵ سال است با شما اشنا شده ام . معجزاتی دیدم و منتطر معجزات بیشتری هستم .
هر آنکس که شما را شناخت و با شما انس گرفت هیچ غمی نخواهد داشت .
کمکمان کن از همه لحاظ ....اخلاقی، مالی ، دینی و ....
ودر آخر شهادت نصیبمان ......
اجرتون با امام حسین (ع)
داداش فقط بگو چرااااااااااااااااااا
شهید ابراهیم هادی وصیت نامه مکتوبی نداره. لطفا اطلاعات اشتباه به مخاطبین ندید
چند ماهی هست با شما اشنا شدم
برادر دراین دنیای وانفسا که دین وایمان نگه داشتن مشکل شده است
دعا کن عاقبت بخیر شویم
برای ظهور اقایمان دعا کنید مارا تنها نگذارید
التماس دعا?
برای تک فرزندنم ، دخترم دعا کن ، التماس دعا?
انشالله فرزندانم باعث افتخار و سربلندیمان شوند.
انشالله فرزندانم باعث افتخار و سربلندیمان شوند.
انشالله فرزندانم باعث افتخار و سربلندیمان شوند.
داداشم عيدت مبارک سلام ما را به امام زمان برسون
تو را بجان مادرت حضرت زهرا قسمت میدم یه معجزه نشونم بده مشکلم حل نشده روانم بهم ریخته کارم فقط شده گریه
نمیدونم باید به کی پناه ببرم خیلی نذر کردم و از همه کمک خواستم ولی کسی کمکم نمیکنه
از زندگی خستم دستمو بگیر بهم صبر بده.خداااااااااااا
مردان خدا بودند به خدا
خیلی حالم بده کسیو ندارم کمکم کنه ابراهیم جان تو را به جان مادرت حضرت زهرا قسمت میدم دستمو بگیر برام برادرگی کن تو را به جان حضرت رقیه مشکلمو حل کن بزرگترين معجزه را نشونم بده .
الهی هیچکس مثل من بیکس نباشه
خیلی حالم بده کسیو ندارم کمکم کنه ابراهیم جان تو را به جان مادرت حضرت زهرا قسمت میدم دستمو بگیر برام برادرگی کن تو را به جان حضرت رقیه مشکلمو حل کن بزرگترين معجزه را نشونم بده .
الهی هیچکس مثل من بیکس نباشه
داداش ابراهیمم ترو خدا کمک کن اون کارمون اوکی بشههه . داداش یادته گفتم هنوز توی عمرم پیش امام رضا نرفتم کمکم کن کارمون اوکی بشه بتونم برم پیش امام رضا . دلم حرم امام رضا رو میخواد . میخوام اگر رفتم برا کبوتر هاش یه عالمه دونه بخرممم . :) . کنکور دارم . دوس دارم بعد کنکور بتونم برم پیش امام رضا . کاش داداش بهم کمک کنی کنکور اون رشته ای که دوس دارم قبول بشم داداشمم هرچی آرزوش هست همونو قبول بشه بعدش خانوادگی بریم پا بوس امام رضا . داداش ترو خدا کمک کن بشه . شرمنده خانوادم نشم . کمک کن همون اتفاق خفنه بیافته برامون هم کنکور قبول بشیم .
داداش بهم اراده و انگیزه و توان بده . کمکم کن . بهم توان ادامه دادن بده . دستمو بگیر . داداش راستی یادته پارسال گفتم هدیه روز تولدم ازت میخوام ؟ یادته گفتم من هدیم سال بعد ازتون میگریم . گفتم هدیمم دوس دارم قبولی رشته مورد علاقم باشه .؟ هنوزم یادم نرفته هاااا . :) من هنوزم هدیه تولدمو میخوام ازتوننننن . چه خوبه که هستید و من میتونم باحاتون حرف بزنم و درد و دل کنم . میدونی دیگه داداش که من هیچ کسو ندارم و تنهام . فقط با شما راحتم و میتونم حرف بزنم . چه خوب که هستیددد . ای کاش به خوابمم بیاددد . خیلی منتظرتونم و دوس دارم یه شب به خواب من بیاید .ای کاش یه نشونی برا من بفرستید . خیلی دوستون دارم داداش ابراهیمم . راستی داداش سلام منووو به عموم برسون . به عمومم بگو حواسش به من باشه . خوشبحال شما داداش . شما چقدر انسان پاکی بودین . خیلی دوستون دارمممممممممم :)) . خلاصه داداش کمکمون . شما بهترین دوست و داداش دنیاااا هستین :)
برادر عزیز تر از جانم آقا ابراهیم
امشب ازته دلم آرزو کردم که کاش یه برادر داشتم که فقط پشتم دربیاد به دردو دلم گوش بده
داداشی بگو که پشتم هستی
بگو که خواهرت رو تنها نمیزاری
داداش دلم میخواد شماهم بهم دلم دلگرمی بدی
من فقط تکیه گاه میخوام
شما رو به این روز عزیز قسم میدم کمک کن از این بیماری نجات پیدا کنم به خاطر بچهام .دعا کن از مال دنیا و آخرت بی نیاز شم خیلی به پول نیاز دارم تو رو خدا ی نشونه برام بفرست که نوشتمو خوندی
خیلی دوست دارم داداش ابراهیم .
به خدا هم بگو مروح کن دل و جان را دل تنگ پریشان را گلستان ساز زندان را بر این ارواح زندانی ...
امشب و تورو فراموش نمیکنم?
چون اونم جونش را برای نجات همکارهاش گذاشت وسط ودرشب تاسوعای ۹۹ آسمانی شد.
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
عکسی که توسط نشریه پلاک هشت به عنوان آخرین تصویر شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی منتشر شده است مربوط به این شهید عزیز نمیباشد. برادر شهید میفرمایندبعد از مفقود شدن ابراهیم وقتی عکسهای هوایی را فرستادند.
به شوهرم کمک کن تا از این وضعی که داره نجات پیدا کنه
من رو هم شفاعت کنید قربونتون بشم
از من یادتون نشه