تفسیر آیات 159- 162 سوره بقره

خواندن معنا و تفسير آيات قرآن كريم، به فهم درست آن و عملی كردن دستورات الهی در زندگی‌مان كمک می‌كند.

تفسیرآیات159-162سوره بقرهبه گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ قرآن سر تا سر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتما اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی‌ و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجره الهی را برای شما آماده می‌كنيم. در این گزارش تفسیرآیات159-162سوره بقره  را می‌خوانید: 

إِنَّ الَّذِینَ یكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَینَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَینَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْكِتَابِ أُولَئِكَ یلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ
كسانى كه نشانه‏ هاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستاده‏ ایم بعد از آنكه آن را براى مردم در كتاب توضیح داده‏ ایم نهفته مى دارند آنان را خدا لعنت مى ‏كند و لعنت‏ كنندگان لعنتشان مى كنند (۱۵۹)

إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَینُوا فَأُولَئِكَ أَتُوبُ عَلَیهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ
مگر كسانى كه توبه كردند و [خود را] اصلاح نمودند و [حقیقت را] آشكار كردند پس بر آنان خواهم بخشود و من توبه‏ پذیر مهربانم (۱۶۰)

إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَیهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ
كسانى كه كافر شدند و در حال كفر مردند لعنت‏ خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنان باد (۱۶۱)

خَالِدِینَ فِیهَا لَا یخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ ینْظَرُونَ
در آن [لعنت] جاودانه بمانند نه عذابشان كاسته گردد و نه مهلت‏ یابند (۱۶۲)

(ان الذین یكتمون ما انزلنا من البینات و الهدى ) ظاهرا (و خدا داناتر است ) مراد به كلمه (هدى ) همان معارف و احكامى است كه دین الهى متضمن آن است ، معارفى كه پیروان دین را بسوى سعادت هدایت میكند و مراد به بینات ، آیات و حجت هائى است كه دلالتشان بین و واضح است ، و ادله و شواهد بر حقى است كه همان هدایت است .

بنابراین كلمه (بینات) در كلام خداى عز و جل وصفى است مخصوص آیات نازله ، و بر این اساس منظور از كتمان آن آیات ، اعم است از كتمان و پنهان كردن اصل آیه و اظهار نكردن آن و یا كتمان دلالت آن به اینكه آیه نازله را طورى تاءویل و یا دلالتش را طورى توجیه كنند كه آیه از آیت بودن بیفتد.

همانطور كه یهود این كار را با آیات تورات كردند، یعنى آن آیاتى كه از بعثت پیامبر اسلام بشارت میداد، تاءویل و یا پنهان كردند، به طورى كه مردم یا اصلا آن آیات را ندیدند و یا اگر دیدند تاءویل شده اش را دیدند، و خلاصه دلالتش را از رسول اسلام صلى الله علیه و آله و سلم برگرداندند.

(من بعد ما بیناه للناس ) الخ ، این جمله مى فهماند كتمانى كه یهودیان كردند، بعد از آن بود كه آیات نامبرده بگوش مردم رسیده بود و چنان نبود كه تنها علماى یهود آن آیات را مى دانستند و از عوام پنهان كردند، نه ، بلكه مدتها در دسترس مردم هم بوده ، بعدها علما آنها را از عده اى پنهان و براى عده اى تاءویل كردند.

براى اینكه در عهدى كه تورات نازل میشده ، تبیین آیات آن براى تك تك مردم دنیا عادتا امرى محال بوده ، چون هیچیك ازوسائل تبلیغى موجود امروز در آن موقع نبوده ، به ناچار اگر آیه اى از تورات و یا یك مطلب ساده اى را میخواستند به عموم مردم اعلام و تبیین كنند، لابد اینطور بوده كه به حاضرین مى گفتند و سفارش مى كردند كه ایشان به غائبین برسانند، یا به علماء مى گفتند تا آنها بسایر مردم برسانند، و خلاصه عده اى آن مطلب را بدون واسطه مى گرفتند و عده اى دیگر با واسطه .

اختلافهایى دینى و انحرافها، معلول انحراف علما و كتمان آنها آیات الهى را بوده است

بنابراین عالم یكى از وسائط و وسائل تبلیغ بوده ، همچنان كه زبان و سخن واسطه دیگرش بوده ، پس اگر خبرى براى عالمى و جمعى از مردم عادى كه در مجلس حضور دارند بیان میشد، در حقیقت براى همه مردم بیان شده بود، چون عالم میثاق وجدانى دارد كه حقایق را كتمان نكند.
حال اگر در همین صورت ، آن عالم ، علم خود را كتمان كند، در حقیقت كتمانش بعد از بیان براى مردم بوده و همین یگانه سببى است كه خداى سبحان این كتمان را مایه اختلاف مردم در دین و تفرقه آنان در راه هدایت و ضلالت دانسته ، چه اگر این كتمان ها نبود، دین خدا سرچشمه اش فطرت خود بشر است ، و هر فطرتى آن را مى پذیرد و قوه ممیزه بشرى اگر آن را درك كند، در برابرش خاضع مى گردد.

همچنان كه خداى تعالى فرمود: (فاقم وجهك للدین حنیفا، فطرة اللّه التى فطر الناس علیها، لا تبدیل لخلق اللّه ، ذلك الدین القیم ، ولكن اكثر الناس لا یعلمون )، (روى قلب خود را بدون هیچ انحرافى بسوى دین كن كه فطرت خدائى همین است ، فطرتى كه خدا مردم را بر آن فطرت بیافرید، و خلق خدا در این درك و فطرت مختلف نیستند، دین صحیح هم همان دینى است كه از این فطرت سرچشمه گرفته باشد، اما بیشتر مردم نمى دانند چون حقایق دین را، از آنان پنهان كردند).

پس دین ، فطرى بشر است و چیزى كه با خلقت بشر در آب و گل او آمیخته بوده ، فطرت بشر آن را رد نمى كند، و در صورتى كه آنطور كه هست برایش بیان شود و از سوى دیگر قلب بشر هم صف اى روز نخست خود را از دست نداده باشد، البته آنرا مى پذیرد، حال چه اینكه قلب با صافى خودش آن حقیقت دینى را درك كرده باشد، آنچنانكه انبیاء درك مى كنند و یا آنكه با بیان زبانى دیگران درك كند، كه بالاخره برگشت این دومى هم به همان اول است ، (دقت فرمائید).

وجه جمع بین دو گفته خداوند كه از یك سو مى فرماید دین خدا فطرى بشر است و ازسوى دیگر هم فرموده بیشتر مردم نمى دانند!

به همین جهت در آیه مورد بحث ، میان فطرى بودن دین و جهل به آن جمع كرده ، از یكسو فرموده : دین خدا فطرى بشر است و از یكسو هم فرموده بیشتر مردم نمیدانند، و این بنظر ما با هم نمیسازد، و بیان ما این تنافى را جواب میگوید، همچنانكه در جاى دیگر فرموده : (و انزل معهم الكتاب بالحق ، لیحكم بین الناس ، فیما اختلفوا فیه ، و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه ، من بعد ما جاءتهم البینات ، بغیا بینهم )، (و با انبیاء كتاب فرستادیم به حق ، تا میان مردم در آنچه اختلاف مى كنند حكم كنند و مردم در آن كتاب اختلاف نكردند، مگر همان افرادی كه كتاب به سویشان آمده بود، و باز اختلاف نكردند، مگر بعد از آنكه ادله اى روشن در حقانیت كتاب برایشان آمد و علت این اختلافشان مخالفت ها بود كه دربین خود داشتند) كه مى فهماند اختلاف در مطالب كتاب ، ناشى از ستمگرى علمائى بود كه حامل علم بآن كتاب بودند.

پس اختلافهاى دینى و انحراف از جاده صواب ، معلول ستمكارى علماء بوده كه مطالب كتاب را براى مردم نگفتند و یا اگر گفتند، تاءویلش كردند و یا در آن دست انداخته تحریفش نمودند،حتى در روز قیامت هم خدایتعالى این ظلم علماء را اعلام میدارد، همچنان كه فرمود: (فاذن مؤ ذن بینهم : ان لعنة اللّه على الظالمین ، الذین یصدون عن سبیل اللّه ، و یبغونها عوجا)، (و اعلام گرى در بینشان اعلام مى كند كه لعنت خدا بر ستمگران ، كه از راه خدا جلوگیرى مى كنند و راه خدا را منحرف میسازند) و آیات قرآنى در این باره بسیار است .

پس تا اینجا روشن گردید كه آیه مورد بحث ، یعنى آیه : (ان الذین یكتمون ما انزلنا من البینات و الهدى من بعد ما بیناه للناس فى الكتاب ) الخ ، مبتنى بر آیه : (كان الناس امة واحدة ، فبعث اللّه النبیین ، مبشرین و منذرین ، و انزل معهم الكتاب بالحق ، لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه ، وما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینات بغیا بینهم ) الخ ، است ، و در آن به كیفر این بغى اشاره مى كند، و در ذیلش مى فرماید: (اولئك یلعنهم اللّه ) الخ . (اولئك یلعنهم اللّه و یلعنهم اللاعنون ) الخ ، این جمله همانطور كه گفتیم كیفر كسانى را بیان مى كند كه آنچه هدایت و آیات كه خدا نازل كرده بود، كتمان كردند، و آن كیفر عبارت است از لعنتى از خدا، و لعنتى دیگر از هر لعنت كننده است .

علت تكرار لعنت در آیه شریفه و فرق میان لعنت خدا و لعنت دیگران

اگر كلمه (لعنت مى كند) در آیه تكرار شده ، بدان جهت است كه لعنت خدا با لعنت دیگران فرق دارد، لعنت خدا باین معنا است كه خداوند ایشان را از رحمت و سعادت دور مى كند، و لعنت لعنت كنندگان نفرین و درخواست لعنت خدا است .

اینكه هم لعنت خدا و هم لعنت لعنت كنندگان را مطلق آورد، دلالت دارد بر اینكه تمامى لعنت هائى كه از هر لعنت كننده سر بزند، متوجه ایشانست ، اعتبار عقلى هم با این معنا مساعد است ، براى اینكه منظورى كه هر لعنت كننده از لعنت خود دارد، این است كه طرف از سعادت دور بماند، و سعادت را اگر بحقیقت بنگرى ، غیر از سعادت دینى نیست و این سعادت هم از آنجا كه از ناحیه خدا بیان می شود، باید مورد قبول فطرت واقع شود، در نتیجه هیچ انسان داراى فطرت ، از سعادت حقیقى و دینى ، محروم نمیشود مگر بوسیله رد و لجبازى ، و این نیز معلوم است كه لجباز در چیزى لجبازى میكند كه علم بدرستى آن دارد و با علم و اطلاع انكارش ‍ مى كند، نه كسى كه اطلاعى از درستى آن نداشته و حقانیت آن برایش روشن نشده است .

از سوى دیگر خدایتعالى از علماء میثاق گرفته : كه حق را براى مردم بیان نموده ، علم خود را در بین مردم منتشر كنند، آیات و هدایت خدا را از خلق خدا پنهان نكنند، پس اگر پنهان كردند و از انتشار علم خود دریغ ورزیدند، حق را انكار كرده اند، پس هم خدا از رحمت و سعادت دورشان مى كند و هم همه آن افرادى كه بخاطر كتمان این علماء، از سعادت محروم مانده اند، لعنتشان مى كنند.

شاهد این مطلب آیه بعدى است كه مى فرماید: (ان الذین كفروا، و ماتوا و هم كفار، تا جمله اجمعین ) الخ ، و ظاهرا كلمه (ان ) بیان علت و تاءكید مضمون آیه مورد بحث است ، چون مضمون و معناى آنرا دوباره تكرار مى كند، و مى فرماید: (چون كسانیكه كافر شدند و مردند در حالیكه همچنان بر كفر خود باقى بودند، چنین و چنان می شوند).

(الا الذین تابوا و اصلحوا و بینوا) الخ ، این جمله استثنائى است از آیه قبلى ، و اگر در این آیه توبه را مقید به (بینوا) كرده و فرموده (مگر كسانی كه از این علماى كتمانگر توبه كنند و براى مردم بیان كنند، آنچه را كه كتمان كرده بودند) این است كه طورى توبه كنند كه همه مردم از توبه آنان خبردار شوند، و لازمه توبه كردنى چنین ، این است كه آنچه را كتمان كرده بودند، اظهار كنند و بگویند: ما در این مدت حقیقت مطلب را كتمان كرده بودیم و اگر نه ، توبه شان توبه نیست ، و هنوز توبه نكرده اند، چون تاكنون حق را كتمان مى كردند، و حالا كتمان خود را كتمان مى كنند.

مقصود از كفار چه كسانى هستند؟

(ان الذین كفروا و ماتوا و هم كفار) الخ این جمله كنایه است از اصرار و پافشاریشان در كفر و عناد و لجبازیشان در قبول نكردن حق ، چون كسى كه از بى توجهى بدین حق متدین نباشد، نه از روى عناد و كبرورزى ، چنین كسى در حقیقت كافر نیست ، بلكه مستضعفى است كه امرش بدست خدا است شاهدش این است كه خدایتعالى كفر كافران را در غالب آیات قرآن ، مقید به تكذیب مى كند، مخصوصا در آیات هبوط آدم كه مشتمل بر اولین حكم شرعى است كه خدا براى بشر تشریع كرده مى فرماید: (قلنا اهبطوا منها جمیعا، فاما یاتینكم منى هدى تا جمله و الذین كفروا، و كذبوا بایاتنا، اولئك اصحاب النار هم فیها خالدون )، (و كسانى كه كافر شدند و بآیات ما تكذیب كردند، ایشان اهل آتشند و در آن جاودانند) پس در آیه مورد بحث هم مراد از (الذین كفروا)، كسانى است كه حق را تكذیب مى كنند و معاند هستند، و همانهایند كه در آیه قبل فرمود: آنچه را خدا نازل كرده كتمان مى كنند و خدا با جمله (اولئك علیهم لعنة اللّه و الملائكه و الناس اجمعین ) مجازاتشان كرد، كه این خود فرمانى است از خداى سبحان كه هر لعنتى كه از هر انسان و هر ملكى سر بزند، متوجه ایشان بشود، بدون هیچ استثناء.

پس این گونه اشخاص سبیل و طریقه شان ، طریقه شیطان است كه خدا درباره اش فرمود: (و ان علیك اللعنة الى یوم الدین )، چون در این جمله خدایتعالى تمامى لعنت ها را متوجه شیطان كرد، معلوم میشود این اشخاص هم ، یعنى علمائى كه علم خود را كتمان مى كنند، در این لعنت تمام شركاى شیطان و شیطانهاى دیگرى چون او هستند.

چقدر لحن این آیه شدید و امر آن عظیم است ، كه انشاءاللّه العزیز تتمه سخن در پیرامون بزرگى این جرم و خیانت ، در تفسیر آیه : (لیمیز اللّه الخبیث من الطیب ، و یجعل الخبیث بعضه على بعض ، فیركمه جمیعا، فیجعله فى جهنم )، (تا خدا خبیث ها را از پاكان جدا كند و آنچه خبیث هست ، همه را روى هم قرار دهد و یك جا انبار نموده ، یكجا در جهنم قرار دهد) خواهد آمد.

(خالدین فیها) یعنى این علماى كتمانگر و این شیطانهاى انسى ، در لعنت خدا و ملائكه جاودانند (و جمله عذاب از آنها تخفیف نمى پذیرد و حتى مهلت هم داده نمیشوند) كه در آن عذاب در جاى لعنت آمده ، دلالت دارد بر اینكه لعنت خدا و ملائكه مبدل به عذاب می شود.

وجه چند التفاتى كه در آیات شریفه به كار رفته اند

این را هم باید دانست كه در این چند آیه ، چند التفات بكار رفته ، در آیه اولى از تكلم با غیر (آنچه را ما نازل كردیم ، بعد از آنكه بیان نمودیم ) بسوى غیبت ، (خدا لعنتشان مى كند) التفات شده ، چون مقام مقام تشدید در غضب و خشم و عذاب است و معلوم است كه خشم و عذاب از هر كسى به یك پایه و درجه نیست ، هر قدر خشم گیرنده نامش و یا صفاتش بزرگتر باشد، خشم او ترس آورتر است ، لذا در مقام آیه بخاطر اینكه علماى سوء و كتمانگر بفهمند مورد خشم چه كسى واقع شده اند، نام خدا را مى برد و مى فرماید: (خدا لعنتشان مى كند) و چون هیچ كس بزرگتر از خداى سبحان نیست ، شنونده مى فهمد كه به لعنتى گرفتار شده كه هیچ لعنت به پایه آن نمیرسد.

در آیه دومى دوباره از غیبت (خدا لعنتشان مى كند ) به تكلم وحده (من بسوى ایشان توبه و رجوع مى كنم ) الخ ، التفات شده تا بفهماند رحمت خدا تا چه اندازه كامل است و چقدر رئوف است كه صفات زشت بندگان را هر قدر هم زشت باشد، از بنده اش دور مى كند و با دست خود و مباشرت خود، دور مى كند، (و راستى چه خداى مهربانى تعالى و تقدس ).

چون رحمت و راءفتى كه از این آیه استفاده میشود، مثل آن رحمتى نیست كه جمله : (خدا بسوى ایشان توبه و رجوع مى كند، و یا از جمله پروردگارشان بسوى ایشان رجوع مى كند) استفاده می شود.

در آیه سوم باز از سیاق تكلم وحده (من بسوى ایشان ) الخ ، به سیاق غیب (بر آنان باد لعنت خدا)، التفات شده و وجهش همان است كه در التفات آیه اول بیان شد.

بحث روایتى (شامل روایاتى در ذیل آیات گذشته )

در تفسیر عیاشى از بعضى اصحاب ما، از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه گفت : به آنجناب عرضه داشتم : در آیه : (ان الذین یكتمون ) الخ ، منظور چه كسانند؟ فرمود: منظور مائیم كه خدا یاریمان كند چون اگر یكى از ما به امامت رسید نمى تواند و یا به عبارتى مجاز نیست مردم را از امام بعد از خود بیخبر بگذارد، باید بمردم امام بعد از خود را معرفى نماید.

از امام باقر (علیه السلام ) در ذیل همین آیه روایت شده كه فرمود: منظور مائیم و خدا یاریمان فرماید .

از محمد بن مسلم روایت شده كه گفت : امام فرمود: منظور اهل كتابند.

همه این روایات از باب تطبیق مصداق بر آیه شریفه است و گرنه آیه شریفه مطلق است.

در بعضى روایات از على (علیه السلام ) آمده : كه آیه شریفه را به علماء تفسیر كرده ، علمائى كه فاسد باشند و در تفسیر مجمع البیان از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت آورده كه در تفسیر آیه فرموده : (هر كس از هر علمى سؤال شود و او علم آنرا داشته باشد و كتمانش كند، روز قیامت لگامى از آتش بر دهانش مى زنند) و این است معناى (اولئك یلعنهم اللّه و یلعنهم اللاعنون ).

مولف: این دو خبر بیان گذشته ما را تایید مى كنند و در تف سیر عیاشى از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه در ذیل جمله : (و یلعنهم اللاعنون ) فرموده: بعضى گفته اند: لاعنان عبارتند از جنبندگان زمین ، ولى منظور مائیم .

مولف: این روایت اشاره دارد به مضمونى كه آیه : (و یقول الاشهاد هولاء الذین كذبوا على ربهم ، الا لعنة اللّه على الظالمین )، (گواهان مى گویند: اینها بودند كه به پروردگار خود دروغ بستند، اینك لعنت خدا بر ستمكاران باد)، آن را افاده مى كند، چون امامان (علیهم السلام ) گواهان روز قیامت اند كه تنها ایشان ماءذون در سخن گفتن هستند و بجز صلوات نمى گویند، و اینكه فرمود: (بعضى گفته اند: مراد جنب ندگان زمین هستند) منظور حدیثى است كه از بعضى مفسرین از قبیل مجاهد و عكرمه و دیگران نقل شده و اى بسا در بعضى از آنها قضیه را به رسول خدا هم نسبت داده باشند.

در تفسیر عیاشى از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده كه فرمود: آیه : (ان الذین یكتمون ما انزلنا من البینات و الهدى )، درباره على (علیه السلام ) نازل شده.

مولف: این روایت هم از باب جرى و تطبیق است.

 

انتهای پیام/

برچسب ها: تفسیر ، سوره ، بقره ، آیات الهی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
United States of America
ناشناس
۰۱:۰۰ ۲۴ مهر ۱۳۹۶
باتشکر از سایت خوب