مروری بر وقایع سال‌های ابتدایی انقلاب؛

از پرونده‌های سر به مهر مرگ حاج‌آقا مصطفی و شهادت شهید بهشتی تا پاسخ تند امام خمینی (ره) خطاب به محمدرضاشاه

در مطلب زیر به بررسی اتفاقات سیاسی دهه‌های ۵۰ و ۶۰ می‌پردازیم.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، یک استاد و پژوهشگر تاریخ معاصر در سلسله جلساتی با موضوع «بررسی اتفاقات دهه‌های ۵۰ و ۶۰»  وقایع و ریشه‌های اتفاقات سال‌های ابتدایی انقلاب در این دهه‌ها را مورد بررسی قرار داده است. 

از پرونده های  سر به مهر مرگ حاج‌آقا مصطفی  و شهادت شهید بهشتی تا پاسخ تند امام خمینی (ره) خطاب به محمدرضاشاه


بیشتربخوانید: حاج احمد خمینی چگونه حق فرزندی را برای مادرش ادا می‌کرد؟


کلید خوردن یک اختلاف بین روحانیت توسط شاه

یعقوب توکلی در ابتدای صحبت خود ضمن اشاره به مباحث مطرح‌شده در جلسه قبل، گفت: شعار اصلی امام و جریان‌های مذهبی، شعار وحدت و هماهنگی بود. حتی امام به بسیاری از روحانیون در شهرستان‌ها دستور داده بود که جلسات هفتگی با یکدیگر داشته باشید. ایراد ندارد که اگر نتوانستید حرف سیاسی بزنید؛ فقط دور هم جمع شوید. در حقیقت این الگوی وحدت به شکل جدی، عملی می‌شد و روابط گسترده‌ای بین علمای شهرستان‌ها وجود داشت. برای مثال کسی که به شهری دیگر تبعید می‌شد، اجماع دیگر روحانیون و مردم اطراف آن، خود را نشان می‌داد. می‌خواهم به نکته‌ای اشاره کنم؛ ساواک توانست در این مسیر اختلاف ایجاد کند. اختلافی ریشه‌دار و طولانی که حتی تا بعد از انقلاب نیز ادامه داشت و نتایج آن همچنان باقی است.»

ماجرای انتشار یک کتاب و توزیع آن توسط ساواک؛ اختلاف میان طلاب بالا گرفت/ آیا امام علم غیب دارد؟

وی به انتشار یک کتاب مهم که منجر به ایجاد اختلاف میان روحانیت شد، اشاره کرد و گفت: «در جلسات اول توضیحاتی راجع به جریانی داده بودم که نگاه تجدیدنظرطلبانه نسبت به تاریخ و مفاهیم و مباحث کلامی شیعه داشتند. اسدالله خرقانی و بقیه افراد در این باب مطالب زیادی نوشتند. در این میان، یک کتاب بسیار مهم وجود دارد. در دهه ۵۰ کتابی نوشته شد که در فضای انتقادی نسبت به باور‌های کلامی و انتقادی شیعه بود. نام این کتاب «شهید جاوید» بود. این کتاب توسط صادقی‌نجف‌آبادی نوشته شده و او نظریه آگاهی امام نسبت به آینده را مورد نقد قرار داده بود. او گفت که اگر ما بپذیریم امام حسین علیه‌السلام نسبت به آینده آگاهی داشت، رفتن او به سمت کربلا می‌توانست حرکتی در راستای قتل نفس باشد. او به طیفی از کتاب‌ها و روایات استناد می‌کند که بعضا جزء اسناد دسته اول نیز هستند. ویژگی آقای صادقی‌نجف‌آبادی این بود که جزء گروهی بود که به طرفداران امام مشهور بودند.

این ارتباط باعث شد آقایان منتظری و مشکینی که خود آدم‌های موثری در حوزه اندیشه امام بودند، بیایند و روی آن تقریظ بنویسند و بیان کنند که این کتاب به لحاظ روش تحقیق کتاب جالبی است و در حقیقت این کتاب را تایید کنند. تایید این کتاب توسط این دو نفر، اعتراض‌های زیادی را ایجاد کرد و این فضا را در جامعه به وجود آورد که طرفداران امام خمینی معتقدند امام علم غیب نداشته است و ماجرای عاشورا را از این جهت زیرسوال برده‌اند. در مقابل این کتاب، کتاب‌های دیگری از جمله شهید آگاه نوشته شد که کشمکش‌های زیادی را در حوزه ایجاد کرد. یکی از کسانی که به صورت جدی در برابر این فضا ایستاده بود، آقای شمس‌آبادی، وکیل و نماینده آقای خوئی در اصفهان بود.

نکته جالب این است که کتاب آقای نجف‌آبادی به صورت گسترده و بسیار زیاد توزیع می‌شد. بعدا در اسناد ساواک دیده شد که خود آنان این کار را انجام می‌دادند و به نشر این کتاب کمک می‌کردند تا بتوانند آتش آن را زیاد کنند. ساواک می‌گوید که روی کشمکش کتاب «شهید جاوید» حساب ویژه‌ای باز کرده بودند و این کتاب را برای علمای شهرستان‌ها می‌فرستادند. مثلا ۵۰ نسخه از این کتاب به صورت رایگان به دست فلان عالم می‌رسید و او هم بدون اینکه از متن کتاب خبر داشته باشد، آن را توزیع کرده بود و تمام.»

امام هیچ اظهارنظری راجع به کتاب «شهید جاوید» نکرد/ حکم اعدامی که هیچ‌وقت اجرا نشد

او اضافه کرد: «گروهی در اصفهان کار می‌کرد که به‌شدت در فضای مناقشات سیاسی فعال و رئیس آن نیز آقای سیدمهدی هاشمی برادر داماد آقای منتظری بود. در تاریخ شک وجود دارد که آیا ساواک، هاشمی را تحریک کرد که برود نماینده آقای خوئی در اصفهان را دستگیر کند یا خودشان اقدام کردند، به هر حال، یک روز صبح، آقای شمس‌آبادی و پسرش را دستگیر می‌کنند و آن دو را در بیرون شهر می‌کشند. او به‌عنوان مخالف جدی کتاب «شهید جاوید» شناخته می‌شد و کشتنش زمینه‌ای را فراهم کرد که ساواک سید مهدی هاشمی را دستگیر کند و او هم اقرار کرد که ما آنان را کشته‌ایم و... این موضوعات باعث بروز اختلافات گسترده‌ای بین روحانیون شد که به نظر می‌رسید تا مدت‌ها دوام پیدا کند. جالب اینجاست هرچقدر به امام مراجعه کردند و از ایشان خواستند که راجع به این کتاب اظهارنظر کند، امام گفت که این موضوع فتنه است و ساواک آن را ساخته و من وارد آن نمی‌شوم. امام تاکید کرده بود که دوستان ایشان وارد این ماجرا نشوند. دقت داشته باشید که لغت فتنه معنای خاصی دارد که در نهج‌البلاغه نیز به آن اشاره شده است. کشمکش ادامه پیدا کرد تا زمانی که آرام‌آرام مساله فروکش کرد. سید مهدی هاشمی، به سه بار اعدام محکوم شد. نکته قابل توجه این است که حکم او اجرا نمی‌شد همان‌طور که حکم مسعود رجوی نیز اجرا نمی‌شد. این ماجرا تا سال ۱۳۵۵ ادامه پیدا کرد.»

کاندیدا شدن جیمی کارتر و ماجرای تهدید بزرگ برای محمدرضا/ چرا شاه ایران می‌خواست جرالد فورد در قدرت بماند؟

این کارشناس مسائل سیاسی ضمن اشاره به کاندیدا شدن جیمی کارتر در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، گفت: «در آن زمان جیمی کارتر، در آمریکا به‌عنوان نماینده ریاست‌جمهوری سروکله‌اش پیدا شد. جیمی کارتر یک دانشمند اتمی و یک افسر نیروی دریایی آمریکا بود. همان‌طور که می‌دانید اکثر روسای آمریکا سوابق نظامی دارند و حتما باید به مباحث نظامی آشنایی داشته باشند. زمانی که او به‌عنوان کاندیدا مطرح شد، این مساله را بیان کرد که به دلیل دست داشتن ایالات متحده در کودتای شیلی، بدنامی بسیار زیادی در دنیا برای آمریکا ایجاد شده است و ما دیگر در جنگ جدید دیگری وارد نمی‌شویم. در این میان، یکی از مواردی که در سطح دنیا در مورد سیاست خارجی آمریکا مورد نقد قرار می‌گرفت، موضوع کمک تسلیحاتی آمریکا به شاه بود. این موضوع چندین بار توسط کارتر مورد اشاره قرار گرفت و او توضیح داد که چرا آمریکا تا این اندازه به ایران سلاح می‌فروشد. البته واضح است که آنان به دنبال سرمایه‌داری تجاری بودند با وجود این کارتر قصد داشت جلوی این موضوع گرفته شود، بنابراین زمانی که کارتر برای ریاست‌جمهوری آمریکا کاندیدا شد، محمدرضا شاه تلاش بسیار زیادی کرد تا جرالد فورد در قدرت بماند. او از طریق اردشیر زاهدی، نماینده ایران در آمریکا تلاش بسیار زیادی کرد و چیزی در حدود ۵۰ میلیون دلار خرج کرد که جرالد فورد رای بیاورد، اما کارتر رای آورد و رئیس‌جمهور شد.

زمانی که کارتر رای آورد، محمدرضا شاه در دیداری به هویدا گفت که ظاهرا ما باید چمدان‌ها را جمع کنیم و برویم. بر همین اساس، آنان به این نتیجه رسیدند که تغییراتی را باید ایجاد کنند. اولین تغییر مربوط به برکناری هویدا بود. با برکناری هویدا که ۱۳ سال نخست‌وزیر بود، چهره جدیدی که بسیار هم آمریکایی‌پسند بود روی کار آمد و آن هم جمشید آموزگار بود. او یک چهره آمریکایی بود و شاه فکر می‌کرد که با روی کار آمدن او بخشی از گذشته حل خواهد شد. این روابط مدتی به سردی باقی ماند تا زمانی که آمریکایی‌ها فشار وارد کردند. یکی از این فشار‌ها از سمت کارتر این بود که رژیم پهلوی دیگر حق ندارد در زندان شکنجه کند. به همین دلیل، فضای زندان‌ها کمی گشوده‌تر شد و گروه‌های حقوق بشری بیشتری توانستند وارد زندان‌ها شوند. علاوه‌بر این، با کنار رفتن هویدا، رئیس ساواک نیز برکنار شد و به‌جای ارتشبد نصیری که بسیار خشن بود، سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواک شد تا این سازمان کمی تلطیف شود.»

چریک‌ها را در خیابان و بدون محاکمه بکشید/ فرح پهلوی برای میانجیگری شاه و کارتر به آمریکا سفر کرد

وی به یک دستور مهم و نتیجه آن در رخداد جنگ‌های خیابانی در زمان پهلوی اشاره کرد و گفت: «در این زمان اتفاق مهم رخ می‌دهد که آن را از زبان آقای عضدی بیان می‌کنم. او می‌گوید که در نیمه سال ۵۵ که دیگر شکنجه‌ها متوقف شد، شاه دستور داد به جای دستگیری چریک در خیابان‌ها، او را در خیابان و در جریان درگیری بزنند. این کار باعث می‌شود که دیگر ما درگیر بازجویی، شکنجه و... نشویم فلذا از نیمه سال ۵۵، درگیری‌های خیابانی در تهران و شهرستان‌ها افزایش پیدا کرد. به جای اینکه افراد دستگیر شوند و به زندان بروند، در خیابان کشته می‌شدند. در این میان، آمریکایی‌ها تلاش کردند تا دیگ زودپزی که توسط جمهوری‌خواهان شعله‌ور شده بود، منفجر نشود چراکه اگر این اتفاق می‌افتاد، آمریکا کل منطقه را از دست می‌داد و بعید نبود که ایران به دست شوروی بیفتد. در این میان تلاش شد تا اختلافی را که بین محمدرضا شاه و کارتر به وجود آمده بود به نوعی حل و رفع بکنند، فلذا در ابتدای سال ۵۶، فرح پهلوی به آمریکا می‌رود و ضمن دیدار با کارتر، مقدمات سفر شاه به آمریکا را فراهم می‌کند. فرح در این دیدار تلاش می‌کند تا بگوید که آن چیزی که رخ داد، محصول دولت قبل بوده و شاه مقصر نبوده است. کارتر نیز از این موضوع استقبال می‌کند و بعد از دو، سه ماه سفر محمدرضا شاه و فرح به آمریکا رخ می‌دهد.»

بیشترین شعار ضدآمریکایی و ضدپهلوی و ادبیات طرفداری از امام، در آمریکا و در کاخ سفید و در برابر کارتر و محمدرضا داده شد

توکلی بیان داشت: «در این میان نکته جالبی وجود دارد و آن هم این است که وقتی محمدرضا شاه به آمریکا رفت، سفارت ایران تلاش کرد تا جمع زیادی از دانشجویان و افراد مقیم آمریکا را برای استقبال از او و حمایت از او در برابر کارتر جمع کند. اما در کنار آمدن طرفداران محمدرضا شاه، طیف گسترده‌ای از مخالفان هم آمدند. نکته مهم این است که بیشترین شعار ضدآمریکایی و ضدپهلوی و ادبیات طرفداری از امام، در آمریکا و در کاخ سفید و در برابر کارتر و محمدرضا داده شد. دقت کنید که این افراد، روحانی و طلبه از قم و جنوب شهر نبودند بلکه آنان دانشجویان و افراد متمولی بودند که در آمریکا زندگی می‌کردند. جالب است که در این مراسم، درگیری بسیار شدیدی به وجود آمد تا جایی که پلیس مجبور به استفاده از گاز اشک‌آور شد و هم شاه و هم کارتر اشک از چشمان‌شان جاری شد. فلذا بخشی از شروع بازی انقلاب از جلوی کاخ سفید و توسط قشر تحصیلکردگان خاص و متمول بود که شعارهایشان، شعار‌های مردمی بود. در بهار ۱۳۵۶، دکتر شریعتی فوت کرد. او به‌عنوان یک فرد روشنفکر که نوشته‌های دوپهلوی بسیاری داشت، بار‌ها به زندان افتاده بود و حتی در سلول انفرادی نیز زندگی کرده بود.

او حتی در زندان نیز دست از نوشتن برنداشته و به نقد مارکسیسم پرداخته و روزنامه کیهان نیز نوشته‌های او را منتشر کرده بود. دکتر شریعتی بعد از مدتی، از زندان آزاد و به فاصله چند روز از کشور خارج می‌شود و چندی بعد جان می‌سپارد. البته هنوز هم این اختلاف وجود دارد که آیا ایشان سکته کرده یا شرایط زندان باعث شده است که او از بین برود. همین‌طور بعضی‌ها اعتقاد دارند که او به دلیل کشیدن سیگار‌های زیاد از بین رفته است. با این حال، مرگ دکتر شریعتی هر دلیلی که داشت به زیان رژیم پهلوی تمام شد چراکه تلقی عمومی جامعه این بود که دکتر شریعتی توسط ساواک کشته شد و از او بسان یک شهید استقبال و در کنار مزار حضرت زینب (س) دفن شد. دوستان ایشان تلاش بسیار زیادی کردند تا یادداشتی را از امام دریافت کنند، مبنی‌بر اینکه او شهید شده است، اما امام این کار را نکرد. اگرچه در ادبیات سیاسی جامعه، مرگ او شهادت تلقی شد.»

چرا پیکر دکتر شریعتی به ایران برنگشت؟ / آیا دکتر شریعتی به شهادت رسیده است؟

توکلی در پاسخ به سوالی مبنی‌بر اینکه چرا پیکر دکتر شریعتی به کشور برنگشت، گفت: «قطعا رژیم پهلوی اجازه این موضوع را نمی‌داد. آوردن او به کشور شورش ایجاد می‌کرد. در کتاب «شورش و شورش‌گری» آمده است که وقتی یک چریک از بین رفت، شما نباید جنازه او را به خانواده‌اش بدهید چراکه باعث ایجاد آشوب و جمع‌شدن جمعیت می‌شود. مطمئن باشید که اگر او زنده بود و می‌خواست برگردد باز هم شاه اجازه نمی‌داد.

جالب است که در این میان، مرگ افراد دیگری نیز به پای رژیم پهلوی نوشته شد برای مثال مرگ آقای کافی به پای ساواک نوشته شد. ما موضوعی را به نام ترور دولتی داریم. وقتی یک دولت کسی را ترور می‌کند، برای اینکه خسارت ندهد، زیربار مسئولیت نمی‌رود. برای مثال، ساواک کسی را برای ترور بختیار فرستاد، او با بختیار همسفر شد و درنهایت او را کشت، اما هیچ‌وقت هویتش فاش نشد. در این دوره، رژیم پهلوی، به چند اتفاق اینچنینی برخورد کرد. هیچ‌کس هنوز هم نمی‌داند که مرگ آقای شریعتی، کافی و حاج مصطفی خمینی چه داستانی داشته است؟ آیا شهادت بوده است یا مرگ طبیعی؟ برای مثال در مورد امیرتوکل کامبوزیا اثبات شد که او به دست ساواک کشته شده است چراکه اسناد آن رو شد. یا مثلا در مورد شهید مدرس، همین کار را کردند و تلاش شد مشخص نشود که چه کسی او را کشته است، اما بعد از سال ۱۳۲۰ مشخص شد که چه کسانی آقای مدرس را کشتند و حال جالب است که هیچ حکمی هم علیه آنان ندادند.»


بیشتربخوانید: زوایایی پنهان از زندگی رهبر انقلاب/ از نیمرو درست کردن برای میهمانان سرزده تا ماجرای وام برای فرزندانشان


پرونده سر به مهر مرگ حاج‌آقا مصطفی/ چه کسانی می‌توانستند راجع به ایشان صحبت کنند و نکردند؟

وی به ماجرای مرگ حاج مصطفی خمینی اشاره کرد و گفت: «مرگ دیگری که در همین سال‌ها رخ می‌دهد، مرگ حاج مصطفی خمینی است. این اتفاق در آبان سال ۱۳۵۶ رخ داد و دقیقا در زمانی است که امام فعالیت‌های خود را گسترده‌تر کرده است. فعالیت‌های امام در این دوره، فعالیت‌های مصالحه‌جویانه است. کار‌هایی مانند تکثیر نوار، اعلامیه و.... رخ می‌دهد. دقت کنید که در انقلاب اسلامی با انقلابی بسیار کم‌هزینه روبه‌رو هستیم.

من معتقدم سفیدترین انقلاب دنیا، انقلاب امام خمینی بود که ایشان مسالمت‌آمیزترین روش‌ها را در پیش گرفته بودند. تدریس در مسجد، تدریس در مدرسه، چاپ اعلامیه، توزیع نوار و... همگی فعالیت‌هایی در جهت آگاهی‌بخشی به مردم بوده است. امام نه موافق اسلحه بود، نه موافق آتش‌زدن جایی بود و حتی دوستان‌شان را از ورود به بعضی از کار‌های دانشگاهی منع نکرد. برای مثال ایشان اجازه داد که آقای مطهری کار دانشگاهی خود را داشته باشد در حالی که ایشان کاتالیزور تمام تصمیم‌های امام بود. می‌خواهم بگویم که امام خمینی تا حد زیادی حواسش به زندگی عادی آدم‌ها بود برای مثال، آقای باهنر کارمند مدرسه بود، آقای مطهری کارمند دانشگاه بود و... علاوه‌بر این، ایشان تلاش بسیار زیادی می‌کرد که دوستانش درگیر پرونده‌های سنگین امنیتی اطلاعاتی نشوند. یکی از ویژگی‌های خاص امام درک و شناخت نسبت به جزئیات ریز قضایای امنیتی در منطقه و نظارت ساواک بر خودش بود.

دقت کنید تا قبل از ۵ فروردین سال ۱۳۵۷، امام با هیچ‌خبرنگار خارجی‌ای مصاحبه نداشت. در آبان ۱۳۵۶ که حاج مصطفی از بین می‌رود، اتفاقات عجیب و غریبی پیرامون ایشان رخ می‌دهد. کسانی در این قضیه بودند که هیچ‌گاه هویت‌شان فاش نشد و معلوم نشد که در آن شب چه اتفاقاتی رخ داده است. این پرونده هنوز هم سربه‌مهر مانده است، اما جامعه مرگ ایشان را شهادت تلقی کرد و اصلا نپذیرفت که این مرگ، مرگ عادی بوده است. در حقیقت اکثر مردم، آن را ترور دولتی نامیدند. دقت کنید که ترور دولتی عمدتا مسئول ندارد و مشخص نمی‌شود چه اتفاقی در آن رخ داده است. البته افرادی مانند آقایان دعائی و لباف بودند که شاید توضیحاتی راجع به این ماجرا داشتند، اما هیچ‌گاه راجع به آن صحبت نکردند.»

ماجرای نامه یاسر عرفات به امام خمینی و جواب تند امام خطاب به محمدرضا؛ به‌زودی محمدرضا شاه سقوط خواهد کرد

توکلی به ماجرای نامه یاسر عرفات برای تسلیت به امام خمینی و جواب توفانی امام پرداخت و گفت: «مرگ حاج‌آقا مصطفی در ایران، با استقبال و احترام گسترده رو‌به‌رو می‌شود. این اتفاق از جمله اتفاقاتی است که رژیم نمی‌تواند مردم را از برگزاری مراسم ختم و... منع کند. برگزاری مراسم ختم توسط شبکه‌های روحانیت در کشور که پیشتر راجع به آن صحبت کردم، فرصتی را فراهم کرد که نام امام خمینی پس از سال‌ها دوباره به صورت جدی مطرح شود. در جریان این مراسم، علاوه‌بر تسلیت‌گویی به دلیل از بین رفتن پسر یکی از مراجع مهم، دوباره کسانی که مخالف رژیم بودند، حول امام خمینی جمع شدند. نامه‌ای را یاسر عرفات در تسلیت به امام می‌نویسد و ایشان در پاسخ به آن نامه، تعبیری دارد و می‌فرماید که مردم ایران به‌زودی از شر این موجود خبیث رها خواهند شد. در حقیقت امام این پیش‌بینی را در نامه خود به یاسر عرفات دارد که به‌زودی محمدرضا شاه سقوط خواهد کرد. محمدرضا از این پیش‌بینی و جواب به‌شدت ناراحت می‌شود و منتظر یک فرصت است تا جواب این نامه را بدهد.

علاوه‌بر این، در داخل کشور هیچ نیروی سیاسی‌ای باقی نمانده بود که بتواند در برابر محمدرضا ایستادگی کند. او همه را جمع کرده بود و تقریبا از این بخش، خطری او را تهدید نمی‌کرد. این ماجرا ادامه داشت تا زمانی که در دی‌ماه ۱۳۵۶، کارتر به ایران سفر می‌کند. او به نشانه دوستی بین شاه و خود، شب اولین ژانویه حکومت خود را در ایران سپری می‌کند.

کارتر هم در سفر شاه به آمریکا و هم در سفر خود به ایران، حمایت فوق‌العاده و خارج از عرفی از محمدرضا شاه کرد. او در بخشی از صحبت‌هایش می‌گوید که ما با هیچ‌کشور دیگری به اندازه ایران، منافع ملی نداریم و وقتی من وارد ایران شدم، احساس کردم که وارد ایالت پنجاه‌و چهارم کشور خودم شده‌ام. در حقیقت او، حداکثر حمایت را از حکومت ایران کرد.»

منبع: فرهیختگان

انهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.