حاشیه‌نگاری باشگاه خبرنگاران جوان از تشییع پیکر «حرّ انقلاب»؛

معادلات آسمانی کجا و دودوتا چهارتای زمینی کجا/ داستان خواندنی جوانی که از قهوه‌خانه به خان‌طومان رسید


مگر می‌شود در قرن ۲۱ و در عصر فناوری جوانی از قلب قهوه‌خانه و با تمامی خصوصیات خاص اخلاقی‌اش سر از سوریه و حلب و خان‌طومان در آورد؟


به گزارش حوزه دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، محمدعلی میرزایی؛ سالهاست آغاز دهه محرم برای همه ما برابر است با ماجرای حرّی که عاقبت به خیر شد. همان مردی که ابتدا مقابل حسین(ع) و یارانش ایستاد و خیلی زود به صف یاران حسین (ع) پیوست و اولین شهید کربلا لقب گرفت.

شاید هیچ از کدام ما فکرش را هم نمی‌کنیم که بتوانیم به جایگاهی مانند امثال حر برسیم. به قول میلاد عرفانپور شاعر جوان کشورمان که می‌گوید: «ما مدعیان صف اول بودیم/ از آخر مجلس شهدا را چیدند»

حربن یزید ریاحی که اگرچه در دقیقه‌های نود به سپاه سید و سالار شهیدان رسید اما آمرزش و بهشت ابدی را برای خود خرید. در کتب تاریخی نوشته‌اند حر از خاندان معروف بنی تمیم عراق و از رؤسای قبایل کوفیان بود که به‌ درخواست ابن زیاد، برای مبارزه با حسین فراخوانده شد و به سرکردگیش هزار سوار برگزیده گشت. 

معادلات آسمانی کجا و دودوتا چهارتای زمینی کجا/ داستان خواندنی جوانی که از قهوه‌خانه به خان‌طومان رسید

حر با سپاهش در منزل «قصر بنی مقاتل» یا «شراف»، راه را بر حسین بست و مانع از حرکت او به سوی کوفه شد. کاروان حسین را همراهی کرد تا به کربلا رسیدند و حسین در آنجا فرود آمد. حر وقتی فهمید کار جنگ با حسین بن علی جدی است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسین پیوست. توبه کنان کنار خیمه‌های حسین آمد و اظهار پشیمانی کرد، سپس اذن میدان طلبید.

حر با اذن امام حسین اولین فردی بود که به میدان رفت و در خطاب‌های مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین توبیخ کرد. چیزی نمانده بود که سخنان او، گروهی از سربازان عمر سعد را تحت تأثیر قرار داده از جنگ با حسین منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تیر‌ها قرار داد و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجزخوانی، به مبارزه پرداخت و به شهادت رسید.

این روضه را بارها و بارها در روزهای نخستین محرم شنیده‌ایم و اگرچه تصور اینکه در عصر قرن بیست و یکم هم یک نفر سرنوشتی مانند حربن یزید ریاحی پیدا کند، برایمان دشوار است اما شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی» که دیروز در میان دست‌های مردم به جایگاه رفیع آسمانیش رسید، ثابت کرد که نه تنها این کار سخت نیست بلکه راه‌های آسمان برای جویندگان حقیقی آن همیشه باز است.

معادلات آسمانی کجا و دودوتا چهارتای زمینی کجا/ داستان خواندنی جوانی که از قهوه‌خانه به خان‌طومان رسید

هفته گذشته که خبر بازگشت پیکر مطهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی را شنیدم با خود گفتم حتما باید در مراسم وداع این شهید در معراج شهدا حضور پیدا کنم اما روزمرگی‌های دنیا توجیه خوبی است براینکه بگویم همه چیز را فراموش کردم؛ گویا نه مجیدی بوده و نه شهیدی و نه مراسم تشییعی! فقط من بودم و همه مشکلات روزانه‌ام. اما یکباره دعوت شدم؛ از سوی داداش مجید؟ مطمئنم حضورم در تشییع پیکر شهید، صرفا یک ماموریت کاری نبود، یک دعوت بود.

تمام طول مسیر را به شنیده‌ها درباره داداش مجید گذراندم. حرف‌هایی که درباره او می‌زدند. خواهرش درباره او در کتابی نوشته است: «مجید هیچ وقت اهل نماز و روزه و دعا نبود، اما سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریه به کلی متحول شد، همیشه در حال دعا و گریه بود، نمازهایش را سر وقت می‌خواند و حتی نماز صبحش را نیز اول وقت می خواند، خودش همیشه می‌گفت نمی دانم چه اتفاقی برایم افتاده که این طور عوض شده‌ام و دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم و همیشه در حال عبادت باشم. در این مدتی که دچار تحول روحی و معنوی شده بود همیشه زمزمه لبش «پناه حرم، کجا می‌روی برادرم» بود؛ همیشه ارادت خاصی به حضرت زینب (س) داشت. شب آخر جوراب‌های همرزمانش را می‌شسته، همرزمش به مجید گفته: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار که خالکوبی روی دستت است. مجید می‌گوید: تا فردا این خالکوبی یا خاک می‌شود و یا اینکه پاک می‌شود و فردای آن روز داداش مجید محله یافت آباد برای همیشه رفت...»

معادلات آسمانی کجا و دودوتا چهارتای زمینی کجا/ داستان خواندنی جوانی که از قهوه‌خانه به خان‌طومان رسید

مگر می‌شود در قرن ۲۱ و در عصر فناوری جوانی از قلب قهوه‌خانه و با تمامی خصوصیات خاص اخلاقی‌اش سر از سوریه و حلب و خان‌طومان در آورد؟ با هیچ منطقی جور در نمی‌آمد. حالا که آمده ام، خیلی حوصله درگیری عقل و منطقم را ندارم. حتما چند نفر از دوستانش و جوانان محله و خانواده‌اش می‌آیند و این شهید هم مانند همه شهدا...

اما زمانی که به محدوده مراسم رسیدم، مشاهداتم چیز دیگری بود:

اگرچه مراسم تشیع بنا بود که از ابتدای میدان معلم یافت آباد آغاز شود؛ اما مردم و بچه محل‌هایش گویی از چندین خیابان جلوتر انتظار آمدنش را می‌کشیدند و حدود ساعت ۱۰:۳۰ بود که سیل جمعیت عاشق مردم به همراه شهید راهی شدند؛ حرارت عشق مردم به شهید قربانخانی بسیار مشهود بود و گرمای هوا و مسیر طولانی باعث نشد که جمعیت از ادامه راه دست بکشند.

معادلات آسمانی کجا و دودوتا چهارتای زمینی کجا/ داستان خواندنی جوانی که از قهوه‌خانه به خان‌طومان رسید

جالب است بدانید که مجید قصه ما در هوای گرم روزهای آخر مرداد ماه سال ۶۹ در محله یافت آباد تهران به دنیا آمد. تک پسر و عزیز کرده خانواده و البته کل محل بود، شاید دلیل محبوبیتش در بین همه اهالی محل به خاطر شوخ طبعی و اخلاق بسیار خوبش باشد. بچه‌ محله‌ها دوستش داشتند، چون با نیسان آبی پدر هر روز آن‌ها را به زمین بازی می‌برد و تا پاسی از شب با آن‌ها فوتبال بازی می‌کرد؛ و حالا بچه‌های محل چندین ماه است به رسم هر روز و هر سالشان سر کوچه جمع می‌شوند تا با مجید قصه ما به فوتبال بروند، اما مجید دیگر حضور مادی ندارد تا با آن‌ها گرم بگیرد و بازی کند. او داداش مجید همه بچه‌های محله یافت آباد بود. پیران محله مجید را دوست داشتند، چون هر کدام را که می‌دید و به کمک احتیاج داشتند، کمکشان می‌کرد و حتی خرید پیرمردها و پیرزن‌هایی را که توانایی نداشتند با خود به منزل ببرند، آن‌ها را تا پای یخچالشان می‌برد تا نکند اذیت شوند. با همه مردم محل دوست و رفیق بود با هر کسی زود دوست می‌شد و با شوخ طبعی‌هایش دل هر کسی را می‌برد.

معادلات آسمانی کجا و دودوتا چهارتای زمینی کجا/ داستان خواندنی جوانی که از قهوه‌خانه به خان‌طومان رسید

شاید شنیدن و باور خاطرات شهید در نگاه اول چندان ساده به نظر نمی‌رسید اما امروز که در جمع خانواده و بچه محل‌هایش قرار گرفتم، فهمیدم  مجید سوزوکیِ این روزها دیگر همه را عاشق خود کرده بود و مراسم تشییع او در حالی برگزار شد که تنها چند تکه استخوان سوخته از او باقی مانده و به دستان گرم مادرش رسیده است.

حضور با عشق جوانان در مراسم در حالی توجهم را جلب کرد که نوای شیرین مداحی سید رضا نریمانی و‌میثم مطیعی یادآور روزهای دفاع مقدس شد؛ همان اشعار حماسی که بارها و بارها در فیلم‌ها و نوارها دیده و شنیده بودم که کویتی پور و آهنگران برای جوانان می‌خواندند: «کربلا کربلا ما داریم می‌آییم...»

معادلات آسمانی کجا و دودوتا چهارتای زمینی کجا/ داستان خواندنی جوانی که از قهوه‌خانه به خان‌طومان رسید

افرادی که کتاب «مجید بربری» را مطالعه کرده باشند به خوبی با خصوصیات و خاطرات زندگی حر مدافع حرم آشنا هستند؛ مجید قصه ما از  جنس شاهرخ ضرغام و طیب‌های انقلاب است که ره صدساله را یک شبه طی کردند و آسمانی شدند.

شاید اینکه یک جوان از قهوه‌خانه‌داری به دفاع از حرم حضرت زینب(س) و شهادت در منطقه خان‌طومان برسد با هیچ معادله زمینی سازگار نباشد اما تورقی بر خاطرات سید مرتضی آوینی به خوبی نشان می‌دهد که معادلات آسمانی کجا و دودوتای چهارتای زمینی کجا: «نومید مشو که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار تو را می‌کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حصین لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی وفراتر از زمان و مکان، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی.»

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲۴
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ذاکر
۱۷:۰۹ ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۸
روحش‌با‌آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام مهشورباد‌
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۰:۵۰ ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۸
بزرگترین آرزوی من شهادت در راه رضای خداوند سبحانه اما لیاقت میخواد که من ندارم همیشه وقتی عکس یه شهید نازنینو می بینم ازش میخوام برام دعا کنه تا من هم این لیاقتپ پیدا کنم و به صف شهدا بپیوندم . انشاءالله
Iran (Islamic Republic of)
مجتبي
۲۳:۳۴ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
يكي را راهي درمقابل است كه گويي صدهاوهزاران سال تامقصدفاصله است اما معجزه اي درضميراوست كه راه طولاني رابه شبي به مقصود ميرساندوآن خلوص عشقيست درقلبي زلال
اري اينست رازعاشقي وچه زيباست اين عشق كه بشري را ازفرش به عرش اعلي ميكشاند
خوشابراحوالت كه حريت رادرتاريخ نقشي تازه كشيدي
سلامٌ علي قلب زينب الصبور
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۳:۳۱ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
خدایا من دوسال از این شهید بزرگوار بزرگتر هستم .....
خدایا تو منجلاب غرقم ، تا گلو گیرم،خودت دست منو بگیر تا دیر نشده
United States of America
ناشناس
۰۹:۱۵ ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۸
ا زخدا خواستی . دلت نجات یافتن رو خواست.مطمین باش خداوند کمکت می کنه .مطمین باش وشک نکن.
Iran (Islamic Republic of)
بی نام و نشان
۲۳:۱۰ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
در این سکوتِ پر از هیاهو گمشده ام...
نمیدانم آرامش در گم شدن است یا پیدا شدن...


نشسته ام اما بی قرارم...
حالِ زارم عیان است...
امان از این بی قراری...


جامانده ترینم...
جایی برای ماندن هم نیست که حتی جا مانده ترین باشم...
این یعنی بیچارگی...درماندگی...
یعنی حیرانی و سرگردانی...وقتی که نمیتوانم جایی قرار بگیرم...
بی قراری دیگر جایی برایم نگذاشته حتی اگر تمام زمین هم برایم باشد...



امان از دلتنگی و بی قراری...
شهیدِ ما... من رو با خودت ببر...
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۵۵ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
شهداء....شرمنده ترینیم.
کمکمون کنید.
به دعاها تون محتاجیم.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۱:۳۷ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
من هم از طایفه بنی تمیم ایران ساکن خوزستان به تو افتخار میکنم، مطمعن باش خون تو باعث بوجود آمدن حرهای دیگر خواهد شد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۱:۳۵ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
روحش شاد خدابه مادرش صبربده
Iran (Islamic Republic of)
سعید منصوری
۱۹:۱۶ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
بنده حقیر هم رفته بودم تشییع و موفق شدم شال سبز پیکر مطهر رو تبرک بردارم.خیلی احساس حقارت می کردم پیش مجید چون من هم متولد 69 هستم
Iran (Islamic Republic of)
یا ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)
۲۱:۳۲ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
خوش به سعادتتون...
حتما نگاهِ شهید بهتون بوده...
اما منِ بیچاره...جامونده ترینم...
من چقدر حسرتِ تهرانی ها رو خوردم که تونستن برن مراسم تشییع پیکر پاک شهید مون...
کاش یک نخ از اون لباس و شال هم به ما می رسید...
گرچه ما خودِ خودِ شهادت رو هم می خوایم...از دعای خودِ شهداء...
اما شهادت کجا ما کجا... با این حال امیدمون به خداست...
شهید مجید قربانخانیِ ما....دعامون کن...به دعاهات محتاجیم...
United States of America
ناشناس
۰۹:۱۷ ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۸
برای سعادت یافتن حتما نباید شهید شد.شما می تونید شهید زنده باشید .همه ما می تونیم شهید زنده باشیم .مثل قاسم سلیمانی.مثل یوسف اصلانی .
یوسف اصلانی الگوی من هستش.
Iran (Islamic Republic of)
یا ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)
۲۲:۵۹ ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۸
اینم می دونید که شهید زنده یعنی این که به احتمال زیاد قراره در آینده زندگیش ختم به شهادت بشه ؟ اما ممکنه مثلا 100 سال دیگه شهید بشه ! وگرنه بهش شهید زنده نمی گفتن...شهید زنده یعنی کسی که صفات شهداء رو داره...
من از خدا شهادت رو می خوام گرچه لیاقت ندارم...
من بدون شهادت نه زنده ام و نه می میرم...
خدایا مرگم رو با شهادت قرار بده...
امیدوارم ان شاءالله بتونم همه ی صفات شهداء رو بدست بیارم....
به فضل و عنایت و بخشندگی خدا امیدوارم...
التماس دعای فراوان.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۱۷ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
خیلی جالب بود
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۶:۳۲ ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۸
جالب اینه که شهداء با چه سرعتِ عجیبی سیر عاشقی رو طی میکنن و یک شبه ره صد ساله رو میرن...
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۳۸ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
شهدا ما شرمنده ایم
Iran (Islamic Republic of)
محمد
۱۶:۲۶ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
دست ما رو هم بگیرید شهدای عزیز . خدایا می شود ما هم گردی از خاک کف پایشان به حساب آییم و عاقبت به خیر شویم.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۳۶ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
خیلی دردناکه اشک توی چشمانم هست
-
م
۱۵:۲۳ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
خوش به حال اونایی که خدا آنها را پذیرفته است
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۲۱ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
نان حلال وشیر پاک خورده. روحش شاد
Iran (Islamic Republic of)
Omid
۱۵:۲۰ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
به شماها افتخار ميكنيم. درود به شرفتون
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۰۶ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
فقط میتونم بگم خوش به حالش
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۳۹ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
خوش به سعادتش ، ما که فقط دل خوش کرده ایم که توی صف هستیم اما تو نگو شهدا رااز آخر صف و از ان با ایمانها انتخاب می کنند ما فقط دل خوش کرده ایم که صف ما از طرف مقابل جداست اما مردان خدا فقط وفقط از روی اخلاص انتخاب می شوند و ما وتو فقط ادعای داخل صف خوبان را داریم فقط ادعا........
Iran (Islamic Republic of)
ملکوت
۱۴:۳۲ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸
روحش شاد باد یادش گرامی مجید جان ما کمک کن دعا کن برامون .
آخرین اخبار