قم/
نوشتاری از آیت الله صافی گلپایگانی به مناسبت وفات حضرت خدیجه
 
 
به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران از قم،در نوشتاری از آیت الله صافی گلپایگانی به مناسبت وفات حضرت خدیجه آمده است : خدیجه علیها السلام نمونه برجسته کمال، نبوغ، فهم و بینش بود که همانند آن را در میان مردان و زنان، کمتر می‌توان یافت، و عفّت، نجابت، طهارت، سخاوت، حسن معاشرت، صمیمیّت، مهر و وفا از جمله صفات برجسته او بود.
در جاهلیّت، خدیجه را طاهره و سیّده نساء قریش می‌خواندند و در اسلام، یکی از چهار بانویی که بر همه بانوان بهشت فضیلت و برتری دارند، شناخته شد و جز دختر ارجمند و عزیزش، هیچ بانویی این مقام و فضیلت را نیافت.
او برای رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نعمتی بزرگ، و رحمتی از رحمات واسعه خداوند متعال بود.
پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم آورنده بزرگ ترین رسالت آسمانی، از طرف خدا مأمور بود که با خرافات و مظاهر شرک و بت پرستی و ستمگری و محرومیّت توده‌های ضعیف و فقر و جهل و نادانی، فساد و فحشا و آنچه رذایل بود، مبارزه و با گردنکشان، مشرکان و بت پرستانِ متعصّب، رؤسای قبایل و سران استثمار، با عادات و ادیان باطل و تعصّبات کورکورانه جهاد کند.
مشرکان، همه توان و قدرت خویش از جمله: شجاعان پیلتن و مردافکن، شعرای دشنام ده و ناسزاگو، اراذل و اوباش، زن و مرد، خویش و بیگانه، را برای مبارزه با اهداف آن حضرت بسیج کردند؛ و تا آنجا که می‌توانستند او و چند تن از یارانش را اذیّت کردند؛ می‌زدند؛ رنج داده، ناسزا می‌گفتند؛ سر راهش را با خار و خاشاک می‌بستند؛ در حال نماز و پرستش به او توهین کرده و روابط خود را با او ویارانش قطع نمودند. طعام و خوار ‌و بار را در اختیار او و کسان و پیروانش قرار نمی‌دادند و در کل، محیط خارج، علیه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به پیکار و نبرد برخاسته بود و همه مشرکان با دعوت و رسالتش مخالفت می‌نمودند.
با وجود این همه دشمن، و موانع و مشکلات، اگر در میان همه این دشمنان، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هر روز وقتی به خانه می‌آمد، با چهره گرفته و معترض همسرش، آن هم همسری که سیّده زنان قریش و دارای آن شخصیّت و صاحب آن همه ثروت و مکنت بود، روبرو می‌شد که از راه دلسوزی و ترحّم و یا اعتراض، از او می‌خواست تا از دعوت خویش دست بردارد و خود را مورد این همه اهانت و استهزاء قرار ندهد، در چه وضع عجیب و دشواری قرار می‌گرفت؟!
اگر آن همسر محترم که ثروت کم نظیر خودش را در اختیار شوهر قرار داده بود تا در راه خدا و دستگیری از فقیران انفاق کند، پیشنهاد می‌داد که: مناسب است با قوم و قبیله ات که حاضرند تو را امیر و پادشاه خود قرار دهند، سازش کنی؛ و با دین و روش آنها کاری نداشته باشی و زندگی آرام و راحت ما را به یک زندگی سرشار از حادثه و نگرانی تبدیل ننمایی، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم چگونه او را قانع می‌ساخت؟ و چه کسی توانایی مرهم گذاشتن بر جراحات روح و جسم آن حضرت را داشت؟
بی‌شک سراسر زندگی پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از داخل و خارج خانه، فشار و مانع و سختی می‌شد. ولی لطف خدا دریچه‌های قلب خدیجه را چنان به سوی درک حقّانیّت دعوت اسلام باز کرد و آن چنان دلش را نورانی و سرشار از معرفت و حکمت گردانیده بود که هرگز پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با چنان منظره اسفناک، در داخل خانه روبرو نشد.
دکتر بنت الشّاطی می‌گوید: «آیا همسری غیر از خدیجه این استعداد را دارا بود که دعوت تاریخی شوهرش را وقتی از غار حرا آمد، با ایمان قوی و آغوش باز و مهر و عطوفت استقبال کند، بی آن که در راستی او و اینکه خداوند او را تنها نخواهد گذاشت، شکّی در دل راه بدهد؟
آیا جز خدیجه، هیچ بانوی ثروتمندی که در ناز و نعمت و آسایش و احترام زیسته، می‌توانست با کمال رضایت و خرسندی از زندگی اشرافی، اموال بسیار و عزّت و توانگری چشم بپوشد؛ تا در دشوار ترین لحظات زندگی کنار همسرش بایستد و او را در بلایا و مشکلات موجود در راه تحقّق هدفی که به حقّانیّت آن ایمان داشت، یاری کند؛ حاشا و کلّا! فقط خدیجه چنین بود و زنان دیگر چون او نیستند، مگر آنکه در طبقه و رتبه او باشند.»
خداوند به جای شهر مکّه، مردم مکّه و مهر و محبّت آنها و استقبال ایشان از دعوت به توحید خدیجه را به پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم عطا کرد، و او هنگامی که حضرت به خانه می‌آمد، به استقبال وی می‌شتافت و از حال وی پرسش می‌کرد و از او دلجویی می‌نمود و رحمت و نصرت و لطف خدا را به یاد او آورده، گرد و غبار را از چهره درخشانش می‌شست؛ و ملالت آزار قوم را با تسلاّهای گرم از دلش می‌زدود.

«ابن اسحاق» می‌گوید: سخنی از قوم در ردّ و تکذیب، که موجب اندوه و آزردگی فکر و خاطرش شود، نمی‌شنید؛ مگر آن که خدا آن اندوه را به واسطه خدیجه برطرف می‌ساخت. خدیجه سنگینی سخنان سخت را بر او سبک می‌کرد و او را تصدیق می‌نمود. و رفتار و جسارت‌های مردم را بی ارزش و بی اهمیّت می‌شمرد.

آری، خدیجه نخستین زنی بود که دین اسلام را پذیرفت و با پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نماز خواند؛ و جز علی بن ابی طالب علیه السلام ـ که همواره پیش و بعد از بعثت، ملازم و پیرو پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بود و از راه و روش پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم لحظه‌ای جدا نشد ـ کسی از بندگان خدا سابقه اسلام او را ندارد.

خدیجه با دوراندیشی و افکار حکیمانه، خردمندی و حدس صائبی که داشت، دعوت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را پذیرفت، و سوابقِ نیکو و درخشان رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم و اخلاق و صداقت و راستگویی و امانت‌داری، یاری ضعفا و دستگیری از فقرا، تواضع، قناعت و ایثار و بخشش و مهمان نوازی و سایر صفات پسندیده آن حضرت، همه در نظر خدیجه ـ آن زن آزموده حکیمه ـ مجسّم بود؛ و می‌دانست آن سوابق عالی و ملکوتی، در چنان محیط تاریک و پر از فساد و تباهی از علایم نبوّت است.
خدیجه، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را به خوبی شناخته و دریافته بود که او از باطل پرهیز دارد و از دروغ بیزار است.
بنابراین خدیجه در پذیرفتن اسلام، هیچ گونه صبر و تردیدی نکرد؛ و از همان قدم اوّل، یار و مددکار پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم شد و ثروت و اموال خود را برای یاری دین خدا، در اختیار پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم قرار داد.
خدیجه نیز چون پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از آزار مشرکان و بت پرستان بی نصیب نماند؛ زن‌ها از او کناره گرفته و رفت و آمد با او را قطع کردند؛ به او زخم زبان می‌زدند و سخنان درشت می‌گفتند، حتّی در هنگام زایمان به کمک او نمی‌آمدند و او را تنها می‌گذاشتند.
امّا خدیجه، آینده‌ای را می‌دید که دیگران نمی‌دیدند. او می‌دانست دین محمّد حقّ است؛ و طولی نخواهد کشید که پرستش خدای یگانه، جای پرستش بت‌ها را خواهد گرفت؛ و خدا پیامبرش را یاری می‌کند و روز به روز بر شهرتش افزوده می‌شود.
آری، خدیجه در اسلام مقامی یافت که از میان بانوان، جز دخترش ـ که سیّده نساء عالمین است ـ کسی به آن مقام و افتخار دست نیافت، و خدا نسل پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را از چنین بانویی قرار داد.
اُمُّ المؤمنین خدیجه، بانوی مؤمنه و فداکار،در دهمین سال بعثت، در دهم ماه مبارک رمضان، پس از شصت و پنج سال عمر پر برکت درگذشت، و رسول خدا او را به دست خویش، در حجون مکّه مکرّمه دفن کردند، و حزن و اندوه آن حضرت در مصیبت او به حدّی زیاد شد که آن سال را «عامُ الْحُزْن» نام نهادند. /س