زن کمی روی مبل جابهجا میشود و سعی میکند، طوری بنشیند که صورت شوهرش را بهتر ببیند ولی نگاهش میرود سمت بخاری که از فنجان چایی بلند میشود
به گزارش مجله شبانه
باشگاه
خبرنگاران، وبلاگ
گاه رهایی در جدیدنرین نوشته خود آورده است:
زن یک فنجان چای داغ میگذارد روی میز، جلوی شوهرش، خودش هم کنارش روی مبل مینشیند. مرد در حالی که روزنامه را ورق میزند، میگوید: دستت درد نکنه.
زن کمی روی مبل جابهجا میشود و سعی میکند، طوری بنشیند که صورت شوهرش را بهتر ببیند ولی نگاهش میرود سمت بخاری که از فنجان چایی بلند میشود و میگوید: نوش جون.
منمنی میکند و ادامه میدهد: دلم گرفته، میشه حرف بزنیم!؟
مرد شش دانگ حواسش به روزنامه است و اصلا متوجه حرفهای زن نمیشود. زن با بازویش به مرد میزند و میگوید: با تو بودما.
مرد با بیتفاوتی سرش را به طرف زن برمیگرداند و میگوید: هان! چیزی گفتی!؟
زن آهی میکشد و در حالی که از روی مبل بلند میشود، میگوید: نه عزیزم. روزنامهت رو بخون.
به سمت تلفن میرود، گوشی را برمیدارد، در دفترچه تلفن شماره دوستش را پیدا میکند، چند لحظه مکث میکند و بدون اینکه شمارهای بگیرد، دوباره گوشی را میگذارد.
به سمت جالباسی میرود و چادرش را سرش میکند. یادداشتی برای مرد به گوشه آینه میچسباند و از خانه بیرون میرود.
بین راه با خودش میگوید: خب زن! از اول همین کارو میکردی. چه جایی بهتر از حرم!؟ چه کسی بهتر از آقا!؟
با خانم همسایه که از روبرو میآید، سلام و احوالپرسی مختصری میکند و قدمهایش را تندتر از قبل برمیدارد.