کونیکو یامامورا با نام ایرانی سبا بابایی متولد سال ۱۳۱۸ در ژاپن، مادر شهید محمد بابایی است، دین او قبل از مشرف شدن به اسلام، بودایی بود که پس از آشنایی و ازدواج با یک تاجر ایرانی اهل یزد به نام اسدالله بابایی، در بیست سالگی به ایران مهاجرت کرد و از آن زمان در ایران اقامت داشت. فرزند او محمد بابایی در جبهه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شهید شد و از آن پس کونیکو یامامورا را به عنوان «تنها مادر شهید ژاپنی» میشناسند.
عدهای او را پس از مسلمان شدن «سبا» و برخی نیز «مریم» صدا میکنند، اما خودش میگفت: نام من پس از ایمان آوردن به اسلام تغییری نکرده، کونیکو ماند و در شناسنامه ایرانی ام کونیکو بابایی ثبت شده است.
سوابق سالهای فعالیت
خانم کونیکو یامامورا پس از مهاجرت به ایران به عنووان مترجم زبان ژاپنی مشغول به کار شد و در ترجمه کتابهای فارسی به ژاپنی و ترجمه کارتونهای ژاپنی به فارسی نیز با صدا و سیما همکاری داشت.
او همچنین از فعالان موزه صلح تهران تهران بود و چند سال به عنوان مادر موزه صلح در این موزه فعالیت داشته است.
کونیکو یامامورا، زنی مسلمان، حج رفته و مادر شهید است که سابقه مبارزات انقلابی دارد و در سالهای ابتدایی راه اندازی رادیو ژاپنی، فعالانه در پایه گذاری این رسانه نقش آفرینی کرد و پس از آن تاکنون به عنوان کارشناس با این رادیو همراه بوده است.
در سال ۱۳۹۹ کتابی به نام «مهاجر سرزمین آفتاب» در ۲۴۸ صفحه چاپ شد که زندگینامه و خاطرات کونیکو یامامورا را روایت میکند.
کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» که به قلم حمید حسام و مسعود امیرخانی نوشته شده، داستان زندگی کونیکو یامامورا، تنها مادر شهید جنگ تحمیلی است که از دوران کودکی او در ژاپن تا شهادت فرزندش در فکه را روایت میکند.
دو نویسنده کتاب، خاطرات خواندنی این بانوی شرقی را با دقتی مثال زدنی و با حفظ فصاحتی که خود او در بیان خاطراتش به کار برده بود، به رشتهی تحریر درآورده اند.
حمید حسام اظهار کرده که نحوهی آشنایی او با این مادر شهید طی سفری بود که به همراه تعدادی از جانبازان کشور جهت شرکت در مراسم سالگرد بمباران اتمی شهر هیروشیمای ژاپن داشته و کونیکو یامامورا به عنوان مترجم، صحبتهای جانبازان شیمیایی ایران و بازماندگان بمباران اتمی ژاپن را برای هم ترجمه میکرد.
حمید حسام در این سفر چنان مشتاق شنیدن داستان زندگی او شد که برای نوشتن خاطراتش، هفت سال با او مصاحبت کرد تا درک بهتری از دنیای درونی این بانو پیدا کند، کونیکو یامامورا نیز گفته که پس از شهادت فرزندش افراد زیادی خواستار نوشتن خاطرات وی بوده اند، اما از میان آنان، حمید حسام توجه و اعتماد او را برانگیخته و اکنون مهاجر سرزمین آفتاب داستان پرفراز و نشیب زندگی وی را از کودکی تا زمان حال دربردارد.
کونیکو یامامورا که تا بیست و یک سالگی اش تحت آموزههای بودا پرورش یافته بود، آشنایی خود را با همسر مسلمانش، یک نقطهی عطف میداند؛ نقطهای که همه چیز بعد از آن تغییر کرد و او را به دنیای جدیدی از ارزشهای اسلامی و انقلابی وارد کرد و ثمرهی زندگی او، یعنی فرزند نوزده ساله اش در راه پاسداری از این ارزشها به مقام رفیع شهادت رسید، فرزند شهیدش هم در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهای زیادی داشت و هم در زمان جنگ تحمیلی با وجود سن کم، راهی جبههها شد تا از اسلام و ایران دفاع کند که در عملیات والفجر یک، در منطقه فکه به شهادت رسید.
در بخشی از کتاب مهاجر سرزمین آفتاب میخوانیم:
واسطه ژاپنیِ سروزباندار، که سخن گوی آقای بابایی بود، به خانه ما آمد. من در خانه نبودم. او برای پدر، مادر، برادر و خواهرانم از تمدن ایران و مسلمان بودن آقای بابایی و اخلاق خوبش و سلامت او در گفتار و کردار و علاقهاش به ژاپن تعریف کرده بود.
پدرم خیلی توضیح نداده بود و همانطور که پیش بینی میکردم، گفته بود: «ما نمیدانیم ایران کجاست و اصولاً به خارجیها نظر خوبی نداریم.» مرد ژاپنی ناامیدانه و دست خالی برگشته بود و جواب منفی پدرم را به آقای بابایی منتقل کرده بود.
نمیدانم چگونه موضوع خواستگاری به حسابدار بخش بازرگانی خارجی اُساکا رسیده بود که فکر کرده بود باید آستینش را بالا بزند و از طرف بابایی برای راضی کردن پدرم به خانه ما بیاید.
من از آمدن او بیاطلاع بودم و هنگام غروب وقتی به خانه رسیدم، این زن در حال خارج شدن از خانه ما بود. او از اخلاق پسندیده مرد ایرانی برای خانوادهام گفته بود. همین که پا به اتاق گذاشتم، برادرم هیداکی با توپ پر به سراغم آمد و در حالی که پدر و مادرم میشنیدند، سرم داد زد و با صدای بلند گفت: «تو هیچ میفهمی زندگی با مسلمان چه سختیهایی دارد؟! آنها هر گوشتی نمیخورند! اصلاً تو میدانی ایران کجای دنیاست که میخواهی خاک آبا و اجدادیت را به خاطرش ترک کنی؟!»
هیداکی رگ غیرت برادریاش میجوشید و صورتش مثل کوره سرخ شده بود. بغض کردم و رفتم توی اتاقم؛ همانجا که اتسوکو نشسته بود و با غیظ و غضب نگاهم میکرد. ناامیدی و دلتنگی بر سرم آوار شد. دوست داشتم از خانه بیرون میزدم و صاف میرفتم مقابل شرکت مرد ایرانی و از او خواهش میکردم در خانه ما را نزند و مرا فراموش کند.
اسدالله بابایی از زبان کونیکو یامامورا
کونیکو یامامورا میگوید: قبل از انقلاب با همسرم در دانشگاه آشنا شدم، او مسلمان و ایرانی بود و من از سرزمین آفتاب و پیرو فرقه بودا بودم، اکنون خوشحالم که نسب ایرانی و مسلک اسلام را انتخاب کردم، همسرم تاجر مسلمانی بود که مرتب به ژاپن سفر میکرد، من هم کمکم پس از انتخاب او برای زندگی با دین اسلام آشنا شدم و با تحقیق آن را حق یافتم، ابتدا انتخاب حجاب برتر خیلی برایم سخت بود، اما با شناخت بیشتر و قبول آن به عنوان یک اصل در زندگی مسیر آرام آرام سهل شد.
پس از ازدواج با همسرم باید به ایران مهاجرت میکردم و به همین منظور پدر و مادرم با ازدواج با یک خارجی مخالفت میکردند و با رفتن من از ژاپن مخالف بودند، اما با دین اسلام و مسلمان بودن اسدالله بابایی مخالفتی نداشتند، در ژاپن تاکیدی بر مذهب و دین خاصی نیست؛ درباره اسلام و مسلمانی آموزههای چندانی در ژاپن در دسترس نیست
شاید همین امر آقای بابایی را ترغیب کرد که در بین ژاپنیها بهدنبال همسر آینده خود باشد. اما بعد که ازدواج کردیم من هیچ وقت حتی یک بار آن تعظیم معروف زنان ژاپنی را هم در مقابل او بجا نیاوردم و این مسئله گذشت تا روزی که همسرم با من در میان گذاشت که چرا شبیه دیگر زنان ژاپنی نیستی؟! و من قاطعانه پاسخ دادم وقتی اسلام به ما میگوید تنها در برابر خدا تعظیم کنید، چطور میشود این اصل را به شوهران خود نیز تسری بخشیم؟
انتخاب همسرم بخاطر اسلام نبود بلکه از او اسلام را شناختم، انسانیت و منش بابایی مرا جذب اسلام کرد و شخصیت او مرا به این کیش نزدیک کرد. رفته رفته پس از ازدواج و دو سال بعد از آنکه به ایران مهاجرت کردم اسلام را شناختم.
روایت خاطرات مدیر رادیو ژاپنی از سبا بابایی
ولی الله قره قانی مدیر رادیو ژاپنی و همکار کونیکو یامامورا گفت: اولین آشنایی من با خانم کونیکو یامامورا یا همان خانم سبا بابایی به سال 1376 برمی گردد، ترم های پایانی رشته ژاپنی در دانشگاه تهران بود که من جزو اولین ورودی این رشته هنگام ورود خانم بابایی به ایران بوده ام ، یکی از اساتید که ما ژاپنی بودند و به دلایلی نتوانستند ادامه دهند و از جمع اساتید خارج شدند در مراسمی که استاد جدید را دعوت کرده بودند خانمی با ظاهر کاملا محجبه و متدین ایرانی با چهره ی ژاپنی را مشاهده کردم ، برای همگی اتفاق جالبی بود تا آن زمان متاسفانه ایشان را نمی شناختم و فهمیدم که استاد جایگزین خانم بابایی هستند.
به گفته قره قانی رسانه های داخلی تا آن زمان تلاشی برای معرفی چنین شخصیتی نکرده بودند، رابطه استاد و شاگردی بین من و خانم بابایی باقی ماند و بعدها اشتغالم در رادیو ژاپنی صداوسیما آغاز شد، ایشان از پایه گذاران رشته ژاپنی دردانشگاه تهران بوده اند در سازمان صداوسیما هم به نوعی کار فرهنگی دیگری را با عنوان راه اندازی رادیو ژاپنی را آغاز کرده بودند.
قره قانی گفت: در آن زمان رشته ژاپنی فارغ التحصیل زیادی نداشت ، ما جزو اولین خروجی های دانشگاه بوده ایم، تعداد افرادی که به زبان ژاپنی مسلط باشد خیلی کم بود با وجود تمام سختی ها خانم بابایی رادیو را راه اندازی کردند و این رادیو هنوز هم پابرجا است، تلاش می کنیم میراثی که ایشان برای ما باقی گذاشته اند را فعال نگهداریم.
کونیکو یامامورا مادر شهید محمد بابایی ظهر جمعه دهم تیرماه ۱۴۰۱ به علت بیماری در بیمارستان خاتم الانبیاء بستری شده بود، درگذشت.
گفتنی است که سیزدهمین مراسم پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با رونمایی از تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» روز چهارشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۳۰ صبح در مرکز همایشهای بینالمللی صداوسیما برگزار میشود.