چرا مردم با تور سلبریتی‌ها در دام کوروش کمپانی افتادند

انسان همیشه علاقه دارد تا مورد توجه قرار گیرد و اصطلاحاً معروف باشد. حالا این معروفیت به هر نحوی که باشد زیاد مورد بحث ما نیست. ولی به شکل معمول این اتفاق بسیار به ندرت رخ می دهد در غیر اینصورت ما واژه‌ای به نام سلبریتی دیگر نداشتیم. وقتی چنین سخنی مطرح باشد مثالی قدیمی به کار می‌آید "وصف‌العیش، نصف العیش". 

بر اساس علم علوم شناختی ذهن حتی در صورت همذات‌پنداری و همزاد انگاری خود با فرد یا افراد حسی شبیه به ایشان پیدا می‌کند. این اتفاق در ذهن توسط نورون‌های آینه‌ای رخ می‌دهد مثلاً شما در فیلم وقتی با صحنه‌ای درام مواجه می‌شوید همراه با بازیگر آن صحنه ممکن است گریه کنید و یا حتی با او شاد و ناراحت شوید. 

این موضوع در فضای بیرونی و عادی جامعه نیز مصداق دارد و بسیاری از افراد در جامعه حاضر هستند به هر قیمتی خود را شبیه به افراد مورد علاقه خود کنند. 

شاهد این مدعا شاید برای همه ما در دسترس باشد که می‌بینیم پسران بسیار شبیه به پدران هستند و دختران شبیه مادران، چرا که این دو اولین قهرمانان و چهره‌های خاص هر کودکی هستند که برای او در دسترس است و بر همین اساس است که شاعر می‌فرماید "پسر کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش، مخوانش پسر".

پهن کردم دام سلبریتی‌ها برای اعتماد به کوروش کمپانی

در ماجرای کوروش کمپانی نیز ما شاهد همین مورد خاص بودیم، در فضای مجازی دیدم، مخاطبی نوشت که یکی از اقوامش خانه خود را فروخته و قریب به ۹۰ گوشی آیفون از این شرکت خریداری کرده است. رقمی بسیار سنگین تنها به اعتبار اینکه افراد مشهوری برای این شرکت اقدام به تبلیغات کردند و خود گره‌های تور به دام انداختن مردم در تله کوروش کمپانی بودند.

ادوارد برنایز اولین مبدع استفاده از سلبریتی‌ها برای تبلیغات

برگردیم سر اصل ماجرا، چرا مردم فریب کوروش کمپانی را خوردند؟

اصلی‌ترین مطلب این بود که کوروش کمپانی با ارائه قیمت‌هایی بسیار پائین‌تر از بازار عادی گوشی هوشمند در قدم اول نسبت به تحریک حس طمع و توجیه خرید محصولی با کیفیت، ولی ارزان قیمت گام برداشت. بعد برای جلب اعتماد مردم شروع به تحویل گوشی‌های تعهد داده کرد، سپس در گام سوم شروع به جذب سلبریتی‌ها و استفاده از یک اصل ساده علوم شناختی نمود، اصل همزاد پنداری مردم با چهره‌های شاخص! 

بله همه دوست دارند مشهور باشند، ولی خب نمی‌توان، پس راهکار چیست؟ تا جای ممکن خود را به آن فرد مشهور شبیه کنید. هرچقدر بیشتر شبیه باشید مغزتان پاداش بیشتری به شما برای این شباهت می‌دهد و پاداش حس لذتی است که به شما دست می‌دهد. هر کسی برای این حس پاداش حاضر است هر کاری کند. 

ادوارد برنایز حدود یک قرن پیش این موضوع را اثبات کرد و باعث انقلابی در صنعت تبلیغات جهان شد. 

چهره‌های مشهور خصوصاً فعالین عرصه سینما اگر دست به هر کاری بزنند مردم نیز به تقلید از ایشان و تنها برای اینکه مثل این افراد باشند دست به تکرار همان کار خواهند زد بدون آنکه به آن فکر کنند و این کار برای همه طرفداران چهره‌های مختلف منجر به دریافت جایزه هورمونی است که با حس لذت و شادی از آن یاد می‌کنیم. ادوارد برنایز به همه ما آموخت انسان‌ها بیش از آنکه برای موضوعی فکر کنند به تقلید از دیگران می‌پردازند و هر چه مرجع آن اقدام فرد مشهورتری باشد میزان تقلید و پیروی نیز بیشتر خواهد بود.

قطعاً کوروش کمپانی اولین کلاهبرداری نبوده و آخرینش نیز نخواهد بود و قطعاً اولین و آخرین مجموعه‌ای نیز نیست که از چهره‌های مشهور برای تبلیغات خود بهره می‌برد، ولی اکنون باید از خود بپرسیم که باز هم با همین طناب پوسیده به چاه جدید خواهیم رفت؟ 

از خود بپرسید که آیا باز هم تنها صرفاً با این دلیل که فلان چهره مشهور مشغول تبلیغ یا استفاده از یک محصول و خدمات است دلیلی منطقی برای تهیه و دریافت آن محصول و خدمات می‌شود؟ آیا تجربه حس لذت به اتفاقاتی که ممکن است منجر شود می‌ارزد و آیا باید دوباره شاهد صف‌های طول و دراز شکایت از کوروش کمپانی‌ها باشیم؟

منبع: فارس