
باشگاه خبرنگاران جوان ـ همین طور که شلیک میکردم شصت دستم که روی قبضه بود تیر خورد. دوباره قبضه را به دست گرفتم تا شلیک کنم که یکی دیگر از انگشتهایم هم تیر خورد. همین جور که از دستم خون میرفت گلوله سوم را به سنگرشان زدم.
محور اصلی عملیات آزاد سازی سنندج از سمت فرودگاه، محور میانی و در واقع خیابانی بود که از فرودگاه به سمت شهر سنندج کشیده شده بود. سر راه نیروهای گروه «قصاص» که به فرماندهی «محمود حر» باید در این محور وارد عمل میشدند. ساختمان دانشسرا قرار داشت که به واسطه رنگ قرمز آجرهایش بین نیروها به «ساختمان قرمز» معروف شده بود؛ ساختمان بلندی که تک تیراندازهای ضد انقلاب از آنجا کاملاً به خیابان اشراف داشتند و به راحتی میتوانستند آنها را بزنند.
در همین محور بود که هفت یا هشت نفر از بهترین نیروهای گروه مثل ناصر خمسه عشر به شهادت رسیدند. حرکت نیروها در این محور با شکست روبه رو شد و آنها با دستور آقا رحیم عقب نشینی کردند. سید رحیم یحیی صفوی در این باره میگوید: «از محور فرودگاه به سمت میدان، شهر سمت راستمان یک ساختمان قرمز رنگ بود که شاید متعلق به هلال احمر بود و ضد انقلاب آن را اشغال کرده بود. آقای حُر، یکی از نیروهای بسیار ورزیده ما با جمعی از بچههای فلاورجان برای پاکسازی این ساختمان رفتند؛ اما شکست خوردند و برگشتند.
در مرحله بعد رفتیم و آن مقر را گرفتیم در آنجا بیش از ۱۰۰ شناسنامه گیر آوردیم که صاحبان آنها کُرد نبودند؛ بلکه غیرکُرد و از شهرهای شمالی ایران و استان فارس بودند و فرصت نکرده بودند، آنها را جمع بکنند. بسیاری از آنها فرار کردند و ما نتوانستیم تعداد زیادی از آنها را بزنیم یا اسیر کنیم.»
محمود باباشاهی (حُر)، فرمانده نیروهای عمل کننده در این محور در این باره میگوید: «من مسئول یک گروه ۵۰ نفر شدم که باید از وسط خیابان حرکت میکردیم. در مسیرمان ساختمان قرمز و دانش سرا بود. قرار شد که صبح ساعت ۱۰ حرکت کنیم. به آقا رحیم گفتم که اگر اجازه بدهی شب حرکت کنیم. اینها [ضدانقلاب] دیوار خانهها را سوراخ کرده و به هم راه دارند. پرسید که میترسید!؟ گفتم: بحث ترس نیست. این طرح شما شکست میخورد.
یک گاری، بود؛ از این ها که فروشندههای دوره گرد داخلش میوه میفروشند. مهمات گروه ما را داخل آن ریختند و گفتند هر چه مهمات کم آوردید از اینجا بردارید. به آقا رحیم گفتم من گاری را نمی برم؛ چون همان دقایق اول عملیات با آر پی جی میزنند. آقا رحیم گفت: چارهای غیر از این نداریم نام گروه من را «قصاص» گذاشت و گفت از وسط خیابان اصلی بروید.
کنار ساختمان قرمز رنگ مدرسهای بود که اگر آن را نمیگرفتیم، اصلاً قدرتی نداشتیم. مدرسه روی بلندی بود و از آن جا مرتب ما را با آر. پی. جی، تیربار و کالیبر ۵۰ میزدند. ما از وسط جاده راه افتادیم. گاری مهمات را همان اول کار زدند و دو نفر از بچهها که کنار گاری بودند شهید شدند. گاری آتش گرفت و در سرازیری جاده به طرف پایین حرکت کرد حدود ۱۵۰ متری با ساختمان قرمز فاصله داشتیم من با آرپی جی سنگرهای آنها را میزدم.
همین طور که شلیک میکردم شصت دستم که روی قبضه بود تیر خورد. دوباره قبضه را به دست گرفتم تا شلیک کنم که یکی دیگر از انگشتهایم هم تیر خورد. همین جور که از دستم خون میرفت گلوله سوم را به سنگرشان زدم. همان موقع بی سیم چی من و [ناصر] خمسه عشر تیر خوردند. من هم به صورت دمر، پشت جدولهای کنار خیابان خوابیدم با تیربار و آرپی جی ۷ و تک تیرانداز ما را میزدند.
اصلاً نمیشد سرمان را بالا بیاوریم. به بچه ها گفتم سینه خیز برگردید عقب تا از تیررس دشمن خارج شویم. شاید بیشتر از ۵۰ تیر به اورکت من خورده بود. یک تیر هم به بازوی دست راستم خورده و از آن طرف در آمده بود. به هر ترتیبی که بود و با سختی فراوان شاید سانت به سانت به عقب برگشتیم از نیروهای من هفت یا هشت نفر شهید شدند.
خلاصه ظرف ۴۵ دقیقه گروه من و میثم شکست خوردند؛ هم ضدانقلاب مسلط بود و هم بچههای ما توجیه نبودند؛ ولی علی رضائیان تا شریف آباد رفته بود، البته آنجا به شدت زخمی شده بود. زخمیها را به فرودگاه بردند تا با هواپیما به اصفهان برگردانده شوند؛ اما پیکر شهدا جا مانده بود. پیکر شهدا را در حرکت بعدی که موفق شدیم ساختمان قرمز را بگیریم تخلیه کردیم.»
منبع: ایسنا