۱۵ ساله ازدواج کردم ۵ ساله متوجه شدم همسرم بهم خیانت میکنه بهم ثابت شده خودشم وقیحانه اعتراف میکنه هر دری وارد شدم که دست از کارهاش برداره با دعوا دوستانه عاشقانه اما اصلاح نمیشه تازه بمنم تهمت های بدجور میزنه اگر هیچی نگم باهام خوبه اما بازم شبها تا صبح چت میکنه و... اخرین خیانتش ۶ روز اخیر بوده هر دفعه از دفعه قبلی بدتر به هیچکس نگفتم دوتابچه دارم لطفا راهنماییم کنید ممنون
من یه زن 48 ساله هستم دومین ازدواجمه شوهرم بهم خیانت کرده تازه فهمیدم بهش گفتم دعوای وحشتناکی کردیم تا جایی که کار به مرز طلاق کشیده شد.ولی منم از ترس بی آبرویی نمیخوام ازش طلاق بگیرم.حالا یه هفته س تو خونشم ولی دیگه بهم محل نمیذاره نه غذای که من درست کنم رو میخوره نه باهام حرف میزنه و تو یه خونه ی دیگه ای میخوابه کلا منو تنها گذاشته،گفته اگه میخوای ابنجا زندگی کنی اینه....دارم دیونه میشم...راهنماییم کنید چکار کنم توروخدا کمکم کنید....
خواهش میکنم خواهش میکنم قبل ازینکه حرفی به همسرتون بزنید به مشاور مراجعه کنید این خیلی خوبه که به دنبال راهکار هستید
قبل از هر چیز به مشاور مراجعه کنید
ناشناس
۰۳:۱۲ ۲۶ مرداد ۱۳۹۸
آمار نشون داده که بیشتر مردها خیانت میکنن.چون ظرفیتشون کمه از همه لحاظ
من همسرم تا حالا چند با بهم خیانت کرده،ولی چون دوسش دارم هی بخشیدمش،ولی دوباره این کارو تکرار کرد به شکایتم کشید بهم قول داد دیگه تکرار نکنه منه ساده باور کردم ولی دوباره این کارو تکرار کرد ولی منم زیاد دوست داره منم اونو هر کاریم میگه واسش میکنم نمیدونم دلیلش چیه
اگه به شوهرتون شک دارین وقتی خونست الکی بگید میرم حموم یا یه جای دیگه گوشیتونو رو حالت ضبط صدا بزارین و نزدیک شوهرتون قایمش کنین اگه خیانتکار باشه از فرصت استفاده میکنه
من ۵ماهه عروسی کردم و ۲ماهه که متوجه شدم ک شوهرم تو فضای مجازی بهم خیانت میکنه مدرکم دارم حتی باهم تلفنی صحبت می کنن چون چندحرکت ازش دیدم و جالب اینجاست که فقط یک نفر نیست چند نفره و یکی که تموم شد میره سراغ بعدی . رفیقاش صد در صد خوب نیستن و راجب رفیقاش باهام صحبت نمیکنه و حتی اگه بهش بگم بهم خیانت می کنی تو چشمام زل میزنه میگه خیانتم می کنم گوشیتو هم ازت می گیرم طلاقمم نمیده و زندگیمو هم جهنم میکنه . من کاملا سنتی ازدواج کردم و ایشون انتخاب پدرومادرم بوده و در اول کاملا موجه بودن همین الان هم خانوادش فکرمیکنن فرشتست منم بخاطر سنتی بودن عقاید خانواده نمیتونم طلاق بگیرم و فقط بخاطر آبروی خودم و خانوادم دارم صبروتحمل میکنم
هیچی تو زندگی کم نزاشتم واسش عین پروانه دورش چرخیدم
منو تو زندگی خیلی محدود کرده نمیزاره تنها بیرون برم نمیزاره باشگاه برم نمیزاره اینستاگرام عضو شم
بخاطر با ایمان بودن خود و خانوادش بهشون جواب مثبت دادیم ولی نماز نمیخونه چندبارهم به خدا و ائمه فحش داد نمی تونم نصیحتش کنم چون فوری می پره بهم
قبلنا که نمیدونستم بهم خیانت می کنه فکرمیکردم دوسم نداره شبا پشتشو بهم می کرد می خوابید بهم کم توجهی می کرد بعضی وقتا حتی نگاهم نمی کرد یکبار بهش گفتم می خوام خودمو بکشم گفت برو بمیر ولی من نمی تونم خودمو بکشم از خدا می ترسم وگرنه صد دفعه این کارو کرده بودم
با پدرومادرش سر ارثو میراث دعوا میفتاد با منم چپ می شد از من سواستفاده می کرد و می گفت که اگه اونکارو واسش نکنن میره سر من زن می گیره یا منو اذیت میکنه
خیلی دلمو شکوند ولی الان خودشو یجور نشون میده که دوسم داره بعضی وقتا بطور غیرمستقیم بهش میگم که اون تنها شاه زندگی منه تا اونم به خودش بیاد ولی غافل ازینکه فکرنکنم آدم بشه یا عذاب وجدان بگیره . خیلی تاثیرپذیره و چیزای منفی رو جذب میکنه
من دختری بودم که خواستگار زیاد داشت برای وارد شدن به زندگی خیلی مطالعه کردم و از خدا همیشه زندگی خوب می خواستم ولی الان فکرمیکنم که زندانی شدم و روزی هزاربار از ازدواجم پشیمونم و خودمو لعنت می کنم ولی در ظاهر با شوهرم بروز نمیدم و تحمل میکنم سکوت می کنم حمایتش میکنم هیچی کم نمیزارم باهاش صحبت میکنم ولی دلم باهاش صاف نیست
نمی دونم چی کم داره که اینکارو میکنه
شاید قبل از عروسی هم همینطور بوده و من خبر نداشتم
اخلاقش کاملا بد نیست سیگار نمیکشه دروغ گو نیست ورزشیه خوش تیپه و بانمکه همین چیزاست که منو تا الان پیشش نگه داشته
بد دهنم هست چپو راست به مردم فحشای بدوناموسی میده
من بخاطر شرایط خانوادگیم خیلی آزار می بینم از رفتارش و هر رفتارش شکنجه میده منو
۲۲سالمه دیپلمه هستم و با ادامه تحصیلم موافقه و دوس داره که ادامه بدم
توروخدا بهم راه حل بدین کمکم کنید دارم دیوونه میشم همش باخودم فکرمیکنم تنهایی گریه می کنم نمی دونم چیکارکنم
خیلی به طلاق فکرکردم ولی طلاقم نمیده و در ضمن خانوادم با اینکه خیانتشو میدونن بخاطر آبرو راضی به طلاق نیستن و میگن ب خدا وائمه اطهار توسل کن انشاالله خوب میشه
این وسط منم که دارم نابود میشم
درگذشته یکیو دوست داشت مخالف بودن و خودشم اون قدرا عاشق نبود اوایل ازدواجمون مثه فرشته ها بود و از خدا هزار بار شکر میکردم ولی کم کم خود واقعیشو نشون داد
منم درگذشته یه نفرو (از بستگان) دوس داشتم (هردو همو دوس داشتیم) ولی چون در نوجوانی بود و عشق من پاک بود و هیچ بدی ای تو زندگی اون زمان ندیده بودم وقتی متوجه شدم ک قبلا با یکی دوست بوده و الانم وقتی دوباره دیدتش دلش واسش تاپ تاپ کرد قیدشو زدم .اون زودتر از من ازدواج کرد.
یکم کمتر تحویلش بگیر . به خودت اعتماد بنفس داشته باش . و سعی کن این اعتماد بنفست را ببینه . خودت را دست کم نگیر و عشقو گدایی نکن . خودت را بالا بگیر . درس بخون و سر خودتو گرم کن .
آنیم 1
۱۹:۲۲ ۱۶ خرداد ۱۳۹۸
قبلا شوهر منم چند بار بهم خیانت کرده است آلان میپرسم دیگه نمیکنه
من همسرم خيلى مومنه تحصيلكردست استاد دانشگاهه كتابهاومقالات زيادى داره تو زندگيشم هيچى كم ندارم من زيبا وشيك پوشم وبه تمام نيازهاش پاسخ ميدم ولى اخيرا فهميدم درتمام طول زندگيمون دانشجوهاش رو صيغه مى كرده وميگه حلاله ومشكلى نداره ومن روهم دوست داره ونبايد اعتراضى داشته باشم البته من افسرده شدم وخيلى احساس بدى دارم نمى دونم پس احساسات من چى ميشه به جرم اين كه زنم حق ندارم احساس داشته باشم
من دکترا دارم و کارمند عالیرتبه هستم دو پسر فوق ليسانس دارم
نه از زیبایی کم دارم نه از نظر اخلاقی
همسر من یک بیمار است و دچار بیماری روانی دون ژوانیسم است بیشتر مردان خیانتکار این بیماری را دارند
بعد از چهار بار خیانت حتی یک بار اظهار پشیمانی نکرد
فقط از این میترسد که نکند آبرویش را ببرم وگرنه عشق برایش معنا ندارد یک حیوان است که از مدیران هم هست
من دلم برایش میسوزد چون یک بیمار است
علی رغم اینکه دو تا دکترا دارد
بعضی مردها واقعا تنوع طلبن. ..آدم از هر چی زندگی مشترک می ترسونن. ..در عین علاقه به زندگی مشترکشون. .با سیاست زیاد...احساس یکسری از خانمها محل کار و اطرافشون بازی می گیرند...و به محض اینکه احساس خطر می کنند تغییر جناح می دن ..اصلا معلوم نیست با خودشون چند چند هستن...این چیزهایی که گفتم خودم تجربه نکردم اما در مورد همکاران محترم به وضوح دیدم و شنیدم
قبل از هر چیز به مشاور مراجعه کنید
هیچی تو زندگی کم نزاشتم واسش عین پروانه دورش چرخیدم
منو تو زندگی خیلی محدود کرده نمیزاره تنها بیرون برم نمیزاره باشگاه برم نمیزاره اینستاگرام عضو شم
بخاطر با ایمان بودن خود و خانوادش بهشون جواب مثبت دادیم ولی نماز نمیخونه چندبارهم به خدا و ائمه فحش داد نمی تونم نصیحتش کنم چون فوری می پره بهم
قبلنا که نمیدونستم بهم خیانت می کنه فکرمیکردم دوسم نداره شبا پشتشو بهم می کرد می خوابید بهم کم توجهی می کرد بعضی وقتا حتی نگاهم نمی کرد یکبار بهش گفتم می خوام خودمو بکشم گفت برو بمیر ولی من نمی تونم خودمو بکشم از خدا می ترسم وگرنه صد دفعه این کارو کرده بودم
با پدرومادرش سر ارثو میراث دعوا میفتاد با منم چپ می شد از من سواستفاده می کرد و می گفت که اگه اونکارو واسش نکنن میره سر من زن می گیره یا منو اذیت میکنه
خیلی دلمو شکوند ولی الان خودشو یجور نشون میده که دوسم داره بعضی وقتا بطور غیرمستقیم بهش میگم که اون تنها شاه زندگی منه تا اونم به خودش بیاد ولی غافل ازینکه فکرنکنم آدم بشه یا عذاب وجدان بگیره . خیلی تاثیرپذیره و چیزای منفی رو جذب میکنه
من دختری بودم که خواستگار زیاد داشت برای وارد شدن به زندگی خیلی مطالعه کردم و از خدا همیشه زندگی خوب می خواستم ولی الان فکرمیکنم که زندانی شدم و روزی هزاربار از ازدواجم پشیمونم و خودمو لعنت می کنم ولی در ظاهر با شوهرم بروز نمیدم و تحمل میکنم سکوت می کنم حمایتش میکنم هیچی کم نمیزارم باهاش صحبت میکنم ولی دلم باهاش صاف نیست
نمی دونم چی کم داره که اینکارو میکنه
شاید قبل از عروسی هم همینطور بوده و من خبر نداشتم
اخلاقش کاملا بد نیست سیگار نمیکشه دروغ گو نیست ورزشیه خوش تیپه و بانمکه همین چیزاست که منو تا الان پیشش نگه داشته
بد دهنم هست چپو راست به مردم فحشای بدوناموسی میده
من بخاطر شرایط خانوادگیم خیلی آزار می بینم از رفتارش و هر رفتارش شکنجه میده منو
۲۲سالمه دیپلمه هستم و با ادامه تحصیلم موافقه و دوس داره که ادامه بدم
توروخدا بهم راه حل بدین کمکم کنید دارم دیوونه میشم همش باخودم فکرمیکنم تنهایی گریه می کنم نمی دونم چیکارکنم
خیلی به طلاق فکرکردم ولی طلاقم نمیده و در ضمن خانوادم با اینکه خیانتشو میدونن بخاطر آبرو راضی به طلاق نیستن و میگن ب خدا وائمه اطهار توسل کن انشاالله خوب میشه
این وسط منم که دارم نابود میشم
درگذشته یکیو دوست داشت مخالف بودن و خودشم اون قدرا عاشق نبود اوایل ازدواجمون مثه فرشته ها بود و از خدا هزار بار شکر میکردم ولی کم کم خود واقعیشو نشون داد
منم درگذشته یه نفرو (از بستگان) دوس داشتم (هردو همو دوس داشتیم) ولی چون در نوجوانی بود و عشق من پاک بود و هیچ بدی ای تو زندگی اون زمان ندیده بودم وقتی متوجه شدم ک قبلا با یکی دوست بوده و الانم وقتی دوباره دیدتش دلش واسش تاپ تاپ کرد قیدشو زدم .اون زودتر از من ازدواج کرد.
لطفا کمکم کنید
نه از زیبایی کم دارم نه از نظر اخلاقی
همسر من یک بیمار است و دچار بیماری روانی دون ژوانیسم است بیشتر مردان خیانتکار این بیماری را دارند
بعد از چهار بار خیانت حتی یک بار اظهار پشیمانی نکرد
فقط از این میترسد که نکند آبرویش را ببرم وگرنه عشق برایش معنا ندارد یک حیوان است که از مدیران هم هست
من دلم برایش میسوزد چون یک بیمار است
علی رغم اینکه دو تا دکترا دارد